ای شهیـدان ...!
مرغ ِدلم به عش❤️ق ِشما پَرڪشیده است
تا آسمــان ِ ڪرب و بلاتان پـریده است
مـن آمـدهام بــرای شمــا نوڪـری ڪنـم
مـن را خـدا برای همیـن آفریـده است
#روزم_به_نامتان
#جانم_فدایتان
♥️ @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_صد_پانزده
.
ریحان:
با متین داخل ماشین نشستیم . شیشه ها بالا بود و متین درحال روشن کردن ماشین. صدای فریاد آرشام میاد:
دارم برات......
ریحان:
بی اختیار لرزه ای به تنم افتاد با این حرف.
متین پخش ماشین را خاموش کرد و در سکوت با سرعت میروند و هر چند دقیقه یک بار هوف عصبی و حرص داری میکشید.
ریحان:
بی اختیار گفتم:
اون هیچ غلطی نمیتونه بکنه.
افکار ریحان:
شاید این حرف بی اختیاری را برای اعتماد به نفس به خودم گفتم.
متین:
چرا با پدر و مادرتون صحبت نمی کنید؟؟
ریحان:
اخه دیگه چقدر بهشون بگم من نمیخوام باهاش ازدواج کنم. کی به حرف من گوش میده؟ اونا فکر میکنن من هنوز عقلم نمیرسه و بچه ام.
متین:
پس دلیل آمدنتون به خونه مائده این بوده که به راحتی صحنه را ترک کردین.
ریحان:
میخواستین چیکار کنم؟
متین:
می موندین ومحکم میگفتین نه!!
ریحان:
تو هنوز مادرم را نمیشناسی....
متین:
من شما را توی ذهنم آدم محکم و استواری میدیدم. م اما انگار اشتباه بوده. شما الان برخلاف هستید. شکست پذیر؟؟؟؟؟
ریحان:
آهی کشیدم و گفتم هیچ وقت درکم نمیکنی.
متین:
نه . اما ازتون میخوام که برگردین خونه و میدان را خالی نگه ندارید. میدان خالی بهترین لحظه برای دشمنه چون سریع میتونه هرچی که میخواد به دست بیاره.....
ریحان:
با تعجب نگاهش کردم و او مثل همیشه نگاهش را دزدید . ( چی شد؟؟؟)
ریحان:
درخونشون پیاده شدم و الفرار.
مائده را به زحمت رازی مردم بربم خونه ی خودش
___
✍ادامه دارد.....✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
.....
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_صد_شانزده
.
ریحان:
آن شب با متین هماهنگ کردیم که برای مائده جشن تولد بگریم . بعد از شام کادو ها را دادیم و بالاخره گذشت.
ریحان:
دیگه تصمیم گرفته بودم برم خونه خودمون.روبه مائده گفتم:
میخوام برگردم خونه خودمون.
مائده:
با اینکه بهت عادت کردم اما کارت خیلی درسته.
ریحان:
با یک عالمه تشکر از مائده به سمت خانه راه ٱفتادم . بابد خودم را برای جنگ تن به تن با مامان آماده بکنم.
+++++++++)))
ریحان:
از قصد بلند گفتم:
یوهووووو . من ٱومدم.
سوسن و مامان به سمتم اومد. سوسن بلا یه جوری رفتار میکرد که انگار منو خیلی وقته ندیده با اینکه دیروز براش سمنو ٱوردم.
مامان:
به به ریحان خانوم . بیشتر خونه دوستت میموندی.
ریحان:
مامان من فعلا خستم میرم داحل اتاق فعلا بسه.
مامان:
چی چیو بسه. دختره اضافه . معلوم نیست کجا بوده؟
ریحان:
فعلا حوصله تو ضیح ندارم.
مامان:
بله برو که خوب باید استراحت بکنی . شب مهمون داریم . وای به حالت اگه امروز پات و از در ٱتاقت بیرون بگذاری تاشب.
----------
✍ادامه دارد......✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
.
@shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|♥️|حضرتِ آقا:
⇜اینایی که نوشتین دستتون
گرفتین کوچیکه نمیتونم ببینم...
🌱یکی از دانشجـوها:
آقا نوشته جانم فداےِ رهبر✋🏻
|♥️|حضرتِ آقا: خدانکنه..
پ.ن. کاش میشد عمر خود را هدیه میدادم به او زندگی را دوست دارم رهبرم را بیشتر 😍
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ🌱
•❥•❤️🌿
↳ @shahidhojajjy
چه رفتن ها که می ارزد
به ماندن های پوشالی...
#مثل_شهدا_بریم...
#انـــرژی مثبتـ 🦋
جــایی کــهـ
راهـ نیستـ
#خــداونــد
مــی گشــایـد ... :-) !
#قربونتبرممهربونم 🤗
#خداجونم❣
☂ | @shahidhojajjy