eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
216 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
💛💫 [وقتی عاشق❤ خــدا بشـــے🌱 دیگہ هیـــچ گنــاهے🌚بهٺ حـال نمےده😌] •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ♔♡j๑ïท🌱↷ 『 @shahidhojajjy
🍃🌸 •°{مےࢪیم بیࢪون از تو ڪمد چادࢪمو بࢪمےداࢪم بوے بهشت مےده🌹🍃 مےزاࢪمش ࢪو صوࢪتم آࢪومم ميڪنه باعشق سࢪم مےڪنمش😍 عشق فقط چادࢪمه وهیچ حالا نگاه وحࢪف دیگران مهم نیس😌 من وچادࢪم تاآخࢪ با حضرت زهرا هم پیمان هستیم😊💚}°• •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @shahidhojajjy
🍀 •🍀🌹• • إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ... وآࢪزوهـایـے🌱🎈 ڪہ نگفتہ مے‌شنود🙄 {شــ℘ـادٺ}🌹 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @shahidhojajjy
@moujahedcy کانال4_357090483001885375.mp3
زمان: حجم: 4.04M
♥️🖇 بسم‌الله‌رفقا:) {ختم‌قرآن‌ڪریم📖} 🌱 باصداے‌دلنشین:استادمعتزآقایے🎙 زمان:۳۳دقیقہ🕜 [هروزیڪ‌جزء‌عشق^ـ^🌈] 🤲🏻 ┅═══✼❤️✼═══┅┄ @shahidhojajjy ┅═══✼❤️✼═══┅┄
♡ گاز شیمیایـی و عشــق هردو می سوزانند! ♡🔥    یکی پـوست را🤚 ، و چشم را 👁، و جسم را  و دیگری دل را و جان را..🔥  هردو سوختن ناله ها دارد و نشانه ها ! 😔💔  خوب که نه ، بد هم نگاه کنی نشـانِ هردو سوختن را در او می بینی...🔥 ولی این سوختن کجا وآن سوختن کجا؟!🖤😔 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @shahidhojajjy
♡ _به آقای بهجت گفتند: چه کار کنیم تا آدم بشویم؟🤔 فرمودند: نگویید چه کار کنیم، بلکه بگویید چه کار نکنیم تا آدم بشویم!♥️🌱 - خدا کند از خود راضی نباشیم اگر از خود راضی باشیم هرگز نمی توانیم حق ربوبیّت را در عبودیت و بندگی ادا کنیم با اینکه هیچیم خود را همه چیز می دانیم.🌿🌿 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @shahidhojajjy
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️🖇 بسم‌الله‌رفقا:) {ختم‌قرآن‌ڪریم📖} هفدهم‌قرآن‌ڪریم🌱 باصداے‌دلنشین:استادمعتزآقایے🎙 زمان:۳۱دقیقہ🕜 [هروزیڪ‌جزء‌عشق^ـ^🌈] 🤲🏻 ┅═══✼❤️✼═══┅┄ @shahidhojajjy ┅═══✼❤️✼═══┅┄
🌷 💫 ✨ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @shahidhojajjy
یك لباس تك‌سایز است ♡ صادق به آقا مرتضی گفت: باب شهادت هم دیگر بسته شد ..😔💔 جنگ تمام شده بود آقای آوینی ولی جواب داد: این‌طور نیست،  شهادت یك لباس تك‌سایز است.♥️🌷  هر وقت و هر زمان اندازه‌ات را به لباس شهادت رساندی،  هر جا كه باشی با شهادت از دنیا می‌روی😇 صادق گنجی را چندماه بعد وهابیون توی لاهور ترور كردند. .. رایزن فرهنگی ایران بود یك‌سال بعد هم آقا مرتضی رفت..🖤   ⭕️ خودشان را اندازه لباس شهادت كرده بودند .. 💕 💕  •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️ #پارت_15 صداش رو آورد پايين تر، هنوز مي خنديد... - قسم خوردن که خوب نيست؛ و
♥️ علي پريد و بين زمين و آسمون گرفتش. محکم بغلش کرد...😘 - چيزي نشده زينب گلم. بابايي َمرده، مردها راحت دردشون نمياد...💪 سعي ميکرد آرومش کنه اما فايده اي نداشت. محکم علي رو بغل کرده و براي باباش گريه مي کرد؛😭 حتی نگذاشت بهش دست بزنم. اون لحظه تازه به خودم اومدم... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهميدم هر دو دست علي... سوراخ سوراخ... کبود و قلوه کن شده بود.😖😓 تا روز خداحافظي، هنوز زينب باهام سرسنگين بود.😒 تلاشهاي بي وقفه من و علي هم فايده اي نداشت. علي رفت و منم چند روز بعد دنبالش تا جايي که مي شد سعي کردم بهش نزديک باشم. ليلي و مجنون شده بوديم. اون ليلي من... منم مجنون اون... 💕 روزهاي سخت توي بيمارستان صحرايي يکي پس از ديگري ميگذشت. مجروح پشت مجروح، کم خوابي و پر کاري، تازه حس اون روزهاي علي رو مي فهميدم که نشسته خوابش مي برد. 😴 من گاهي به خاطر بچه ها برمي گشتم؛ اما براي علي برگشتي نبود. ☹️اون مي موند و من باز دنبالش بو مي کشيدم کجاست! تنها خوشحاليم اين بود که بين مجروح ها، علي رو نمي ديدم. هر شب با خودم مي گفتم خدا رو شکر! 🤲 امروز هم علي من سالمه، همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه... بيش از يه سال از شروع جنگ مي گذشت. داشتم توي بيمارستان، پانسمان زخم يه مجروح رو عوض مي کردم که يهو بند دلم پاره شد. حس کردم يکي داره جانم رو از بدنم بيرون مي کشه... زمان زيادي نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن، اين وضع تا نزديک غروب ادامه داشت و من با همون شرايط به مجروح ها مي رسيدم. تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بيشتر مي شد. تو اون اوضاع يهو چشمم به علي افتاد! يه گوشه روي زمين... تمام پيراهن و شلوارش غرق خون بود... 😱 با عجله رفتم سمتش... خيلي بي حال شده بود. يه نفر، عمامه علي رو بسته بود دور شکمش تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد. 😥عمامه سياهش اصلا نشون نمي داد؛ اما فقط خون بود... چشمهاي بي رمقش رو باز کرد، تا نگاهش بهم افتاد... دستم رو پس زد. زبانش به سختي کار مي کرد... - برو بگو يکي ديگه بياد... بي توجه به حرفش دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم دوباره پسش زد. قدرت حرف زدن نداشت... سرش داد زدم🗣... ... ⛔️کپی‌بدون‌لینڪ‌کانال‌حرام‌است⛔️ ʝoɨŋ👇 https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7