🔖دلنوشته همسر شهید قربانی
✒️بسم رب الزینب(س)
از برای حرم این دل من آشوب است نکند سنگ به پیشانی گنبد بزنند
چند روز دیگر از رفتنت یکسال برایم میگذرد... و مطمئنم که میدانی هیچگاه نبودنت برایم عادی نخواهد شد.
📎این روزهای واپسینی که به روز شهادتت نزدیک میشود برایم سخت و نفس گیر است و هر ثانیهاش لحظه آوردن خبر شهادتت را برایم زنده میکند...اما من هم مثل تو غرق در عشق به زینب(س) هستم و همین مرا محکم نگه میدارد که در نبودنت تاب بیاورم و ربابگونه بایستم.
📎همسری با تو برای من زندگی شیرین و سراسر مِهر به خدا رقم زد که آخرش را هم با مُهر شهادتت تا به همیشه ابدی کرد...خودم راهیت کردم و تو باید در راه دفاع از حریم دختر علی(ع) میرفتی و این من بودم که باید صبر میکردم و اکنون با رضایت کامل قلبی خوشحالم و خدا را سپاس میگویم که توانستم یکی از بهترین افراد زندگیام در راه زینب کبری و فدایی رهبر عزیزم در برابر کافران به ظاهر مسلمان بدهم...
📎از خواهران و برادران سرزمینم میخواهم که زنانمان با حفظ حجاب خود مدافع چادر حضرت زهرا(س) و مردانمان با غیرت خود مدافع غیرت حضرت علی(ع) باشند و
🔖خبر شهادت...
🕊️آن روز اضطراب عجیبی داشتم و حالم خیلی بد بود. یکی از اقوام که از شهدای مدافع حرم مطلع بود با پدرم تماس گرفت و از پدرم خواست به دیدنش برود.
♥️پدرم ناراحت بود و سریع رفت. مادر و برادرم هم بسیار منقلب شدند. از مادرم سؤال کردم پدر کجا رفت؟ گفت مادربزرگ حالش بد است و پدر رفته تا او را به دکتر برساند.
🕊️ با جواب مادر شک و تردیدم برطرف شد. تا فردا صبح که قرار بود پدرم به مأموریت برود اما نرفته بود و گوشی روحالله پر شده بود از تماسهای بیپاسخ دوستانش.
♥️اضطراب داشتم. خاله روحالله تماس گرفت وقتی فهمید اطلاع ندارم چیزی نگفت. بعد پدر روحالله تماس گرفت و گفت روحالله مجروح شده است.
🕊️ بلافاصله با پدرم تماس گرفتم گفت آرام باش روحالله مجروح شده و قرار است برگردد. مرخصی گرفتم و برادرم و چند نفر از اقوام دنبالم آمدند.
♥️ وقتی رسیدم خانه همه اقوام و دوستان جمع بودند. مادرم در آغوشش گفت روحالله شهید شده است. تنها در آغوش مادرم طاقت شنیدن این خبر را داشتم.
🕊️پیکر سوخته روحالله چیزی جز زیبایی نداشت
بعد از رجعت پیکر اولین ملاقات بنده با روحالله به معراج شهدا بود. خی
خیلی حال خوبی نداشتم و اصلا متوجه اطرافم نبودم. نمی دانم چطور آن لحظات برایم گذشت. خیلی لحظات سختی بود.
♥️وفتی رسیدیم به معراج کمی معطل شدیم تا او را آوردند. هنگام ورود من از بالای سرش وارد شدم. چیزی از جسمش نمانده بود اگر نمی گفتند او روح الله است نمیشناختمش.
🕊فقط سرش را به من نشان دادند. ولی با این همه جراحات من چیزی به جز زیبایی ندیدم. صورت روح الله به من آرامش داد و از اضطراب ها و پریشانی هایم کم شد.
✨✨✨✨✨✨✨
🔖وصیتنامه
✒️♥️بسمهتعالی
بسمالله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّ محمد رسول الله و اشهد انّ علی ولیالله و الائمه المعصومین من ذریته الحسین الی حجه الله ان... انّهم والحجه علیهم
ان الدین حق و الکتاب الحق و المیزان حق لا ریب فیه
🍂همسر عزیزم، پدرم، خواهرم، برادرم، بقیه دوستانم! اگر شهید شدم یک کلام حاجآقا مجتبی به نقل از علی علیهالسلام میگفتند:
✨ منتهی فضل الهی تقوی است، شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا میکند فکر نکنم مال یک روز باشد شاید یک روزه هم باشد ولی حاجآقا میگفت پی ساختمان فونداسیون آهن است.
🍂چیزی که نمیدانید عمل نکنید. ادای کسی را در نیارید. بدون علم درست وارد کاری نشوید مخصوصاً دین؛ اول واجبات بعد مستحبات مؤکد مثل کمک به پدر و مادر و دوروبریها... نه حج و کربلا صدبار ... بدون این کارها؛ هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دین و سید اشهدا، مستثنی است و فقط قال الله: افضل الاعمال بر والدین و اولادها.
✨مادر ازت متشکرم وقتی تحملم کردی، وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید شم. وقتی بابام عرا
عراق و سوریه و اردوگاه و جنگ و کمیته و بوسنی، پاکستان و افغانستان، جنوب و شرق و غرب بود تو ما را بزرگ کردی تنها و سخت. انشاءالله همیشه پیرو بی بی باشی انشاءالله با شهادتم شفاعتت کنم.
🍂دوست دارم وقتی که بهم شیر می دادی وقتی که بهم نماز یاد می دادی وقتی می فرستادیم هیئت پا برهنه؛ وقتی می فرستادیم ایستگاه صلواتی وقتی باهام درسهام رو مرور می کردی ازم می پرسیدی که هیچ مادری نمی کرد یا هیچ مادری تنهایی نمی کرد یا هیچ کدوم روزی ۵۰ بار نمی کرد.
✨به زینب گفتم مثل تو غضروف نخوره و استخوان میک بزنه و گوشتارو دهن ما بزاره باشه که انشاءالله دو روز سایه اش بیشتر بالای سر ما باشد.
🍂سر خاک مادرم بروید علی و فائزه شما دو تا بخصوص. حالم نداشتید بروید حاجت بگیرید و آرام شوید من را کنار مادرم دفن کنید که هر چی دارم مادر و پدرم است بابا را هم همون جا بگذارید خواهرم را هم همین طور تا همه دور هم باشیم انشاءالله امام زمان (عج) هممون را با هم قبول کند.
✨خوبی مامان سختی تو رو زحمت های بابا و.... زینب منم پیش من خاک کنید عشقم که سخت ترین موقع ها به دادم رسید، آرومم کرد، قبولم کرد، دوستم داشت همه چیز من دوست دارم یادم باشه که چند روز بیشتر زنده نیستم و چند باری بیشتر پیش نمیاد که کسی از من چیزی بخواد و منم بتونم کمکش کنم و بعد،من با کمال میل به آهرت این کار را بکنم باشه که هدا هم خوشش بیاد و من اوتی نیستم که بگم برای خدا کاری میکنم.
🍂 بیشتر برای خوف و عقاب؛ ولی نمی دونم پدر و مادرم چکار کردن خدا چی می خواست. حضرت زهرا سلام الله چی دوست داشته که امام علی علیه السلام و بچه هایش و رسول الله این حوری تو دلم هستن شاید خیلیشم به خاطر چیزهایی که تو زندگی ازشون گرفتم.
✨(همه وصیت نامه هاشون رو خوش خط می نویسن ولی من خوظ نبودم که بخواهم خط خوش نشان بدهم) دوست داشتم از همون اول لاتی تا کرده بودم و اون چند روز آقا جونی هم نداشتم.
✨✨✨✨✨✨
https://harfeto.timefriend.net/157326236
👆🏻👆🏻برای حرفاتون، نظراتتون و انتقاداتتون راجع به کانال "قطعهای از بهشت" خوشحال میشیم اگر به صورت ناشناس مطلع مون کنین☺️☺️
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
استادی میگفت•°✨°•
گاهی یک پیام به نامحرم ،•°📱°•
یک صحبت با نامحرم•°🍃°•
بسیاری از لطف هارا•°☺️°•
از انسان می گیرد•°💢°•
لطف رسیدن به مراتب الهی!•°☝️🏼°•
لطف رسیدن به شهدا!•°😍°•
لطف رسیدن به مقامِ سربازیِ امام زمان‹عج›•°💪🏼°•
فقط این را بدانیم•°🤔°•
شهدا هرگز اهلِ رابطه•°🚫°•
با نامحرم نبودند...:)•°🕊°•
ـــــــــــــ•||🌿🕊||•ــــــــــــ
#اللهمعجللولیکالفرج ♥️
ـــــــــــــ•||🌿🕊||•ـــــــــــ
@shahidhojajjy
🌹خنده حلال🌹
🍂هیئت تموم شده بود؛
نزدیک اربعین بود،
اومدم پیشش طبق معمول روبوسے ڪردیم🥰
حال و احوال و شوخے و خنده و...😅
بهم گفت موتورت ڪو؟🛵
گفتم گذاشتم بفروشمش
گفت میخواے ماشین بخری؟🤔
گفتم نه میخوام برم ڪربلا💚
گفت خب موتور واسه چے میخواے بفروشی؟
گفتم واقعیت پول ندارم مجبورم بفروشم💸
گفت چقدر میشه پول سفرت؟
گفتم یه تومن
گفت غلط ڪردے موتور و بفروشے
من پول بهت میدم😊
گفتم ایول خیریه زدی؟😎
گفت اره اولین یتیمشم تویی😅😂
گفتم دمت گرم جور میشه😬
گفت جور شد دیگه...🙂
.
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید #وحید_زمانی_نیا🏴
@shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
https://harfeto.timefriend.net/157326236 👆🏻👆🏻برای حرفاتون، نظراتتون و انتقاداتتون راجع به کانال "قط
دوستان یعنی واقعا هیـــچ حرفی ندارین؟؟
آخه مگه میشه!!
" شـــوق شهادتـــــــــ "
❉ سید ابراهیـم میگفت دفعه اول که به سوریه اعزام شدم ، عملیات تدمر خمپاره درست خورد کنار من ولی به من چیزی نخورد..
گفتم شاید مشکل مالے دارم خدا نخواسته شهید بشم..
آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم..
❉ دفعه دوم
که رفتم سوریه،باز خمپاره خورد کنار من و به من چیزی نشد..
گفتم شاید وابستگےبه خانواده و بچه هاست که نمیذاره شهید بشم..
آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم..
❉ و برای بار سوم
که به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم
ولی شهید نشدم..
❉ به ایران که آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشكلم را پرسیدم..
ایشان گفتند:
"من كان لله كان الله له"
تو برای خدا به جبهه نمی روی
برای شهادت می روی..
نیتت را درست کن
خدا تو را قبول می کند..
❉ پدرش مے گفت :
این دفعه آخر مصطفی (سيدابراهيم)
عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینی نبود..
رفت
و به
آرزويش
رسيد..
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
@shahidhojajjy