وقتی خبر #شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان🏡 و #مادرش را دیدم. عکس #شهید_بیضایی بر دیوار اتاق نصب بود، به مادر شهید شجاع گفتم: هادی می گفت: میخواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم👊
🌷مادرش همینطور که اشک می ریخت😢 گفت: وقتی آقای بیضایی به #شهادت رسید🕊 عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد، این عکس را برای همیشه نگه دار👌 مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی #حق داشته است.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_هادی_شجاع
@Shahidhojatrahimi
1_26862538.mp3
زمان:
حجم:
8.76M
🎶 پادکست صوتی🎶
💠به مناسبت سالگرد #شهید_بیضایی
♻️ کاری از واحد رسانه بسیج دانشجویی پردیس فارابی دانشگاه تهران
#حتما_بشنوید👌👌 https://eitaa.com/shahidhojatrahimi
🔹مردِ کار
زیاد درباره کارش از او سوال نمیکردم اما میدانستم که پرکار است. به قول خودمان توی کار اهل دودَر کردن نبود. کارش را واقعا دوست داشت.
وقتی تهران باهم بودیم، از تماسهای تلفنی زیاد، از چشمهایش که اغلب بیخواب و سرخ بود، از اکتفا کردنش گاهی به دو سه ساعت خواب در شبانهروز، از صبح خیلی زود سرکار رفتنهایش یا گاهی دوسه روز خانه نرفتنش، میدیدم که چطور برای کارش مایه میگذارد.
در یکی از جلسات اداری در محل کارش به فرماندهی مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای جمعه کارش تعطیل نشود. در آن جلسه این موضوع را به تصویب رسانده بود.
کمردرد شدیدی پیدا کرده بود؛طوری که وقتی برمیگشت نمیتوانست پشت فرمان بنشیند.
میگفت: آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر، مُسَکّنی بهم زد که گفت این مُسَکن فیل را از پا میاندازد؛ ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد.
سفر آخر را هم باهمین کمردرد رفت و در عملیاتی که به شهادت رسید، جلیقهی ضدگلوله را بهخاطر وزن آن به تن نکرده بود. محمودرضا در حد خودش حق مجاهدت و کار برای انقلاب را ادا کرد و رفت.
🌹 #شهید_بیضایی
🌹 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
🆔 @shahidhojatrahimi
#افطار_ماه_مبارک_رمضان
#شهید_مدافع_حرم
#محمود_رضا_بیضایی
#ماه_رمضان بود و ما در #سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت #افطار دعوت کرد؛ با تعدادی از رزمندگان از جمله #شهید_بیضایی به میهمانی رفتیم و خیلی هم #تشنه بودیم .
دو سه دقیقه بیشتر تا #افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما #محمود_رضا منصرف شد و گفت من برمی گردم .
رزمندگان #لبنانی اصرار داشتند که با آنها به #افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم .
#شهید_بیضایی به من گفت:
شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و #افطارتان را بخورید من هم بعد از #افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم
بعد از #افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت:
اگر خاطرت باشد این افسر قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار دعوت کرده بود آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به #سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط #گرسنگی با #ولع غذای ته مانده را می خورند!
امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای #افطاری مرا به این سربازها بدهند من آن #افطار را نمی خورم .
@Shahidhojatrahimi
بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا
زندگی؛
شوق رسیدن به همان پروازی است که...
شهادت نام دارد...
چه شیرین بود...
زمانی که...
مرغ آمین بر شانه ات نشست ...
و تو ...
چه عاشقانه گفتی::::
«شهید راه عشق خواهم شد.»
مهربون برادر شهیدم؛
حواست به ما هم باشه که در زمین حسابی درگیر دنیاییم😔💔🖤
#رفیق_شهیدم
#شهید_بیضایی
@shahidhojatrahimi