زمانیکه پشت #جبهه بودم،
به #لشکر رفتم تا برای شستن لباسها، پودر رختشویی بگیرم .
اتفاقا علی را آنجا دیدم.
سرگرم صحبت بودیم که یکی از سربازها،
علی را با لفظ "فرمانده" مورد خطاب قرارداد.
علی رو به آن سرباز گفت:
"من بسیجیِ ساده هستم.
مرا اینطور صدا نکنید."
#شهید_علی_شفیعی
@shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهید
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
✍راوی، همسرشهید
#شهید_علی_شفیعی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍احترام به همسر و خوندن نماز شب با چراغ قوه سیره زندگی سردار شهید علی شفیعی...
#شهید_علی_شفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍احترام به همسر و خوندن نماز شب با چراغ قوه سیره زندگی سردار شهید علی شفیعی...
مراقب چراغ قوه های ارزشها باشیم خاموش نشوند!!!
#شهید_علی_شفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهید علی شفیعی، شهیدی که در خرابه
بزرگ شده بود.
🔷️ بی بی سکینه مادر شهید علی شفیعی میگوید: من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد.
◇ هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه سال مریض بودند و هردو در یک سال مردند.
◇ در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر.
◇ میرفتم سر کوره آجرپزی و بعداز ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم
◇ حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد، از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد!
◇ بعد از شهادت علی پسرم، حاج قاسم می آمد و به من سر میزد
#شهید_علی_شفیعی