eitaa logo
❀شهیدحجت الله رحیمی❀
2.1هزار دنبال‌کننده
33هزار عکس
14.3هزار ویدیو
108 فایل
❣🍃بسم رب خادم الشهداء🍃❣ 🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ﴿شهیدحجت الله رحیمے♡﴾️🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
از ۱۵ سالگی برحسب تاکید پدر مرحومش، می خواند و به یاد ندارم نماز شبش ترک شده باشد.☝️ تاکید بسیار به 'نماز جماعت و نماز اول وقت" داشت و اگر از سرکار به خانه می آمد و در بین راه اذان می شد، به سرعت به نزدیک ترین مسجد می رفت و نماز اول وقتش را می خواند.👌🍃 حسین آقا بعد از نماز صبحش را هیچ گاه فراموش نمی کرد و به خاطر می آورم که اگر فرصت کمی برای قرائت زیارت داشت، در مسیر رفتن به سرکار🚶، زیارت عاشورای امام حسین(ع)، دعای عهد و زیارت امام زمان را می خواند🌹. همسرم تاکید می کرد که باید هر صبح تجدید میثاقمان با را انجام دهیم.👌 از احترام به مادر و خانواده کم نمی گذاشت و دست بوس مادرش بود.👌☺️ حسیـن آقادادی🌺🍃 @Shahidhojatrahimi
💔 💖 شهدا از دنیا خسته نبودند اتفاقا شهدا عاشـــق بودند💓 اما همین عشق باعث شهادتشان شد من و تو هم اگه عاشقانه زندگی کنیم شهیدیم!! @shahidhojatrahimi
💔 💝 تو وصیت نامه اش نوشته بود: "اگر بچه م دختر بود اسمش زهراست، پسر بود، مهدی." مهدی خرازی الآن مردی شده برای خودش. 📚یادگاران تصویربازشود یاران آخرالزمانی @shahidhojatrahimi
💔 همیشه وقتی میخواست فیلم یا عکس شهدا رو تماشا کنه منو مینشوند کنارش ودوتایی باهم تماشا میکردیم به قول خودش میخواست من رو آماده کنه. همیشه از شهادت حرف میزد وقتی گریه میکردم، بغض میکرد واشک توی چشمهاش جمع میشدو میگفت: "ببخشید خانم معذرت میخوام" بعد که گریه هام تموم میشد بهم میگفت: "همیشه بخند و شاد باش که با خوشحالیت خوشحال میشم. اگه ناراحت باشی و گریه کنی منم دلم میگیره و ناراحت میشم" بعد غیر مستقیم با شوخی وخنده میگفت: "انقدری که من بهت علاقه دارم مطمئنم که زیاد پیشت نمیمونم" بخاطر همین هروقت دلم میشکنه وگریه میکنم عطرش رو احساس میکنم وشب خوابش رو میبینم وقتی گله میکنم که چرا نیستی میگه من درتمام شرایط کنارتم و تنهات نمیزارم ولی تو نمیتونی منو ببینی.. در بدترین شرایط کنارم بوده وبهم کمک کرده ودستم رو گرفته، هیچوقت تنهام نزاشته (کمیل)
💔 بین خودمان قول و قرار زیاد داشتیم یکی از قرارهایمان این بود که نمازمان را به جماعت در مسجد بخوانیم. مثلاً اگر کار واجبی داشتیم و در مسیر بودیم اولین مسجد می‌ایستادیم. یک‌بار باهم شمردیم در ۱۴ مسجدِ یک منطقه نماز خوانده بودیم. هرکجا بودیم نزدیک‌ترین مسجد را انتخاب می‌کردیم. بچه‌ها هم از او یاد گرفتند… هیچ‌وقت بچه‌هایمان را اجبار نکرد که حتماً برویم مسجد نمازجماعت بخوانیم. لباسش را می‌پوشید. می‌گفت: من می‌روم مسجد کی همراهی می‌کند؟ بچه‌ها با شوق و ذوق دنبالش می‌رفتند. این اخلاق در بچه‌هایمان هم ماندگار شده است و نمازشان را در نزدیک‌ترین مسجد می‌خوانند.» راوی: همسر 🌼