🔺دیوانه می شوم به تو تا فکر می کنم
🔻وقتی به #کام_خشک شما فکر می کنم
🔺این لطف فاطمه است که #شبهای_جمعه
🔻اقا فقط به #کرب_وبلا فکر می کنم😔
#یاحـسین(علیه السلام)
#شب_جمعه
#کربلا
@Shahidhojatrahimi
🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃
گفت: چیکار داری میکنی؟🤔
گفت: دارم قبر میسازم برا خودم تو مسجد😳😳🤔
گفت : قبره کوچیک نیست؟😢
گفت: قرار من با امام حسین🌹 اینه که سرم قطع شه،😭😭جنازمو که میارن قبره به همین قد بسه.😔😭
رفت جبهه و اومد سرش قطع شد بود. #یاحسین
جنازه رو که اوردن دیدن قد قبریه که باید. همین جوری بوده ....😔
گفت : خیلی دوس دارم #ظهر_عاشورا شهید شم یعنی میشه ؟😭😭
نگاش میکردیم،
چه حرفا میزنه!...😏
بچه ها شهدا برای خدا ناز میکردن😔😔😭
برای امام حسین ناز میکردن 😭
امام حسینم نازشونو میخرید...❤️🌹
داشت جعبه مهمات ها رو جابه جا میکرد میذاشت تو ماشین 😉یدفعه جعبه مهمات ترکید منفجر شد،😔
گرد و خاک که تموم شد
دویدیم سمتش دیدیم سرش قطع شده
افتاده اون ور 😔😭
نگاه کردیم ظهر عاشوراست 😔
چرا شهدا دل ادم و میبرن؟😭😭
سیم اینا وصله ..... .
#اللهم_رزقنا_شهادت_فی_سبیل_الله
#شهدا
#شهادت
#شهید شیرعلی سلطانی🌹
@Shahidhojatrahimi
4_5859371359330633042.mp3
5.92M
اربابمه اون که روح لحظات زندگیمه🌹🍃
🎤حاج حسین سیب سرخی
#میلاد_سرداران_کربلا_مبارک_باد🌺🍃
#یاحسین....🌺🍃
#یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ...🌹🍃
🆔 @shahidhojatrahimi
#یاحسین 🌸🍃
میگویند
سری را که درد نمیکند😥
دستمال نمیبندند،
ولی سر من
درد میکند برای سربندی که
نام مقدس تو
روی آن حک شده باشد😔✋
" یا حسین 💚🌹💚
/ʝסíꪀ➘
|❥ @shahidhojatrahimi
#یاحسین...
#ترکشهایی که پیکر #محمودرضا را شبیه پیکر #سیدالشهدا (علیهالسلام ) نقاشی کردند.
#احمدرضا برادر #شهید_محمودرضا_بیضائی درباره خاطره ملاقات با پیکر برادرش گفت: عمیقا غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت. سخت احساس کردم حقیر شده ام در برابرش. بیاعتبار زیر لب گفتم: «ماشاالله برادر.ای والله. حقا که شبیه حسین (علیهالسلام ) شدهای.»، اما با آن همه زخم در پهلو بیشتر شبیه زهرا (سلام الله علیها) بود. چه میگویم؟... هیچ کس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه.
#یازهرا...🌹
@shahidhojatrahimi
🌸🌾
#فرازهاییازوصیتنــــامــہ↯♢↯
🌷(۱) هر وقت بر سر قبرم آمدید سعی کنید یک روضه از #حضرت_علی_اکبر (ع) و یا حضرت زهرا (س) بخوانید و مرا به فیض بالای گریه برسانید.
🌹(۲) هر وقت قصد داشتید خیری به بنده حقیر برسانید آنرا به هیئت های مذهبی به عنوان کمک بدهید.
🌼(۳) در کفنم یک سربند #یاحسین (ع) و تربت کربلا قرار بدهید.
🌸(۴) تا میتوانید برای #ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست
💐(۵) پیرو #ولی_فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا #سیدعلی آقا را تنها نگذارید....♡
▓مــــدافــــعحــــرمـ↯⇩↯
#شهیـــدحسیـــــنمعــزغلامــــے💔🍃
@shahidhojatrahimi
✍️#تنهـا_مـیان_داعش 🦋
#قسمت_سی_و_پنجم
💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسمم!»
سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! بهخدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»
💠 تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی میکرد و حیدر هنوز از همه غمهایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»
و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر میکرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.
💠 ردیف ماشینها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم :«چطوری آزاد شدی؟»
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه میکنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه نالههای حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»
💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! بهخدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»
و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و میدیدم قفسه سینهاش از هجوم #غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟»
💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچهها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»
از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»
💠 از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهمالسلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچهمون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات میشم!»
دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.
💠 مردم همه با پرچمهای #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانهمان را به هم نمیزد.
بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشقترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
══════°✦ ❃ ✦°══════
@Shahidhojatrahimi ❤️
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
4⃣1⃣ #قسمت_چهاردهم
📝سال پنجاه و چهار📆 از یوسف خواستند برود #تهران؛ پادگان لویزان، گارد شاهنشاهی یوسف تردید داشت. با استادش #سرهنگ_نامجو و چند نفر دیگر مشورت کرد. گفتند: به صلاح است که برود تا شک هایی که تا به حال ساواک به او داشته، از بین برود.
📝می گفتند: موقعیت خوبی است. یوسف هم قبول کرد و رفتیم تهران. خیابان دماوند، یک خانه🏡 اجاره کردیم که طبقه ی بالایش هم یک افسر #ارتش با خانمش زندگی می کرد. سال اولی که تهران آمدیم، سخت ترین دوران زندگی من بود. همان غربت و #تنهایی که ازش می ترسیدم و به خاطر همان هم نمی خواستم با یک نظامی ازدواج کنم😢 سرم آمده بود. باید بنشینم و کتاب ها بنویسم از آن غربت.
📝یوسف ساعت⏰ شش صبح می رفت سرکار و پنج بعد از ظهر می آمد خانه. توی این مدت من همه اش #تنها بودم. هیچ برنامه و سرگرمی ای نداشتم. البته حامد بود و سرم به او گرم بود، ولی او هم هشت نه ماهه بود و هم صحبتی نداشتم
📝از تنهایی خیلی میترسیدم😰 از اینکه یک نفر یکدفعه بیاید توی خانه و من تنها باشم. تلفن☎️ که نداشتیم جایی راهم که بلد نبودم. همان #هفته_اول اتفاقی افتاد که ترسم بیشتر شد
📖زهرا سینی را از توی آشپزخانه برداشت، حوصله اش از چهار دیواری خانه سر رفته بود رفت توی تراس تا گوشت هایی🍖 که صبح خریده بود خُرد کند. #حامد توی اتاق بند نمیشد آنقدر نق زد که زهرا بلند شد و آوردش توی تراس گذاشتش روی صندلی بغل دستش و مشغول کارخودش شد
📖حامد میخواست دولاشه و مادرش را تماشا کند اما یکدفعه سنگینیش را جلو داد و صندلی برگشت و حامد خورد زمین، زهرا وحشت زده😱 داد کشید #یاحسین. سر حامد خورده بود به لبه ی تیز سنگ⚡️ باغچه ی کوچیکی که توی تراس بود و مثل فواره از سرش خون میریخت.
📖زهرا مانده بود چه کند سریع حامد را بغل گرفت و سعی کرد #آرامش کند.
هنوز یک هفته نشده بود که آمده بودند تهران، کسی را نمیشناخت، تلفن که نداشتند. دکتر و درمانگاهی هم که نمیشناخت😢 فقط شب اول ورودشان به این خانه با #همسایه بالایی در حدِّ سلام و علیک آشنا شده بود. آخرش با هول و ولا رفت طبقه بالاو زنگ هسایه شان را زد. فرزانه خانم همراهش آمد و باهم حامد را بردند دکتر.
#ادامه_دارد ...
@shahidhojatrahimi
4_5924511371667442317.mp3
2.92M
#شور
🎵نرفتم کربلا اما شنیدم عالمی داره
#حــمــید_علیمی
حآݪ دلمان خراب است بدون کربلا💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#یاحسین
@shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام رفیق با مرام ❤️
#یاحسین
════════════
@shahidhojatrahimi
- دلتوراخواست :)♥️🌱...!
#یهکنجازحرم ..💔
#صلےاݪلہعلیڪیااباعبداللہ❤️
#یاحسین🥀
#شبتون_شهدایی🌔
-----------------------------
@shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیـمارےِ دورے زڪربلا💚 دارمـ....
تجـــویزِ پزشڪـــِ من
حـَــرَمـ🕌 درمانے ستــــ
#کربلا
#یاحسین
@shahidhojatrahimi
#تلنگرانہ
برادرم.... ❗️
دخترانی که در فضای مجازی هستند هم مثل دختران داخل کوچه و بازار نامحرم هستند ⚠️
نباید آنها را لایک کنی ❌دنبال کنی ❌خیره بشی به عکس ها و فیلم هاشون🚫
فضا مجازی است اما نامحرم همان نامحرم ❗️❗️
خواهرم.....
در فضای مجازی نامحرم همان نامحرم بیرون از گوشی همراه توست
با نامحرم گرم نگیر ⚠️
فضا همان فضاست ✔️
برادرم...!
درست است که گذاشتن عکس پروفایل برای شما ایرادی ندارد ❌
اما ممکنه با اون عکسی که گذاشتید دل دختری بلرزد....!
دختران هم دل دارند...، حواسمان باشد 🦋
خواهرم صدایت را نازک نکن موقع صحبت با نامحرم اما برادرم شماهم صدایت را خسته نشان نده جلب توجه میکند❗️
کاش حقوق متقابل را یاد بگیریم کاش.... 🚶♂
#اندکی_تفکر
#یـاحسین(ع)
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج💕
@shahidhojatrahimi
Meysam Motiei - Man Ja Moondam (128).mp3
23.92M
•
.
منجاموندم...💔
.
میثممطیعی|🎤|
نوحهخاطرهانگیز|🎤|
.
#کربلا
#یاحسین
#امام_زمان
@shahidhojatrahimi
فـداے آن جـوانے ڪـه در ڪنـار سنگـر
با گریـھ #یاحسیـن گفـت
با خنـده #جـان فـدا ڪـرد
#شهیـدشاخص
#شهیدامیرحاج_امینے
#یادش_باصلوات
#شبتون_شهدایی
@shahidhojatrahimi
1_1078885716.mp3
4.17M
#آقاسلام
همیشه وقت بی کسی شدی پناهم
السلام علیک یا اباعبدالله
#یاحسین 💚
التماس دعا
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
@shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچپزشکی،
تجویزیبرایقلبشکستهنداشت . .
خوبمیدانند؛
درمان،فقطتویی!'..🌱
#حوالیدل✨
#یاحسین❤️
@Shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت مادر شهید آرمان علی وردی از لحظه خاکسپاری پسرش
#یاحسین ع
@shahidhojatrahimi