☑️ #خاطرات_شهدا
🍂 سردار شهید محمود شهبازی
🏴 قبل از شروع عملیات فتح مبین، به آقای بروجردی گفته بود:
برادر محمد!
⚫️ من خیلی نگرانم که مبادا در گذر زمان بار دیگر تاریخ تکرار بشود و بر سر این #انقلاب همان بیاید که بر سر حکومت امیر المومنین (ع) آمد.😔😔
🎍 به همین دلیل هم از خدا می خواهم هر چه زودتر مرا از این دنیا با #شهادت ببرد تا نمانم و شاهد تکرار تاریخ نباشم.»
@shahidhojatrahimi
💌#خاطرات_شهدا
🔴شهید مدافعحرم #ابراهیم_اسمی
پدر شهید نقل میکنند: یهروز با ابراهیم صحبت کردم و بهش گفتم: به دوستم گفتهام که پسر من ، ابراهیم ، مدافعحرم است. ابراهیم بعد از شنیدن این جمله چنان برافروخته شد و گفت: چرا به مردم میگویی من مدافع حرمم؟ من سربار مدافعان حرمم ؛ باباجان! مدافعِ حرمبودن کار هر کسی نیست و لیاقت میخواهد و من سربار اهل بیتام ، نَه مدافعحرم ! قول بده که زین پس به کسی نگویی من مدافع حرم هستم!
@shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهدا~♥
نانوایۍ محل بسته بود
و براۍ خرید نان باید مسافت زیادۍ را
طۍ میکردیم.👣
به محسن که تازه از راه رسیده بود،
گفتم: «مادر جان! نانوایۍ بسته بود؛
میرۍ یه جاۍ دیگه چند تا نون بگیرۍ؟»
گفت: «بله، چرا که نه؟»🍃
بعد موتورش را گذاشت داخل حیاط
و کیسه را از من گرفت.✨
پرسیدم: «چرا با موتور نمیرۍ؟»
گفت: «پیاده میرم.
موتور مال خودم نیست؛ بیت الماله»
:: شهید_محسن_احمدزاده🦋
:: یاد_شهدا_با_صلوات🌱
@shahidhojatrahimi
📝#خاطرات_شهدا
🌹 شهید علیرضا قلیپور
💠علیرضا صبحها حدود یک ساعت قبل از اینکه مدرسهاش شروع بشه، از خونه خارج میشد، میرفت لحاف دوزی؛ یک تشک میدوخت و بعد میرفت #مدرسه. ازش پرسیدم: علیرضا، چرا این کار رو میکنی؟ بهم گفت: میخوام توی هزینههای مدرسهام کمک خرج پدرم باشم و حداقل #پولِ قلم و دفترم رو خودم تامین کنم.
@shahidhojatrahimi
📝#خاطرات_شهدا
🌹شهید محمودرضا بیضایی
💠محمودرضا قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره کوثر
بعد ازدواجش هم خدا بهش دختری داد و اسمشو کوثر گذاشت.
شب یکی از #عملیاتها بهش گفتند که امکان تماس با #خانواده هست نمیخوای صدای کوثر کوچولوت رو بشنوی؟
گفت: از کوثرم گــــــــــذشتم...
@shahidhojatrahimi
#خـــاطرات_شهدا
توی آموزش یه بار که در منطقه حسابی عرق بچه ها رو درآورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت : نکنه فکر کنین که فلانی ما را آموزش میده ، من خاک پاهای شماهام .
من خیلی کوچکتر از شماهام اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم.
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن، همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه، همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش می گفت: من خاک پای شماهام ....
سردار خیبر
#شهیدابراهیم_همت
📕 ستارگان خاکی
@shahidhojatrahimi
🌟 #خاطرات_شهدا
🔰 شهیدی که زندگیاش را فدای امام حسین علیهالسلام کرد...
📝 ایام محـرّم که میشد، سید منصـور تمام دارایی خودش رو میداد به تکیهی محل ، و خرجِ مراسم عزاداری حضرت سیـدالشهدا علیهالسلام میکرد. وقتی هم بهش اعتـراض کردم ، گفت: بـرای امـام حسیـن علیهالسلام ، دادنِ سـر و جان هم کم است، چه رسد به پول ...
✍🏻 خاطرهای از زندگی شهید سیدمنصور جوادیون اصفهانی
📍منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه ۱۲۶
@shahidhojatrahimi
📝#خاطرات_شهدا
🌹شهید عباس بابایی
💠نیروی هوایی که بود، ماهی یک بار به دیدار ما میآمد، وقتی هم که به #خانه ما میآمد، مستقیم به زیرزمین میرفت تا ببیند ما چی داریم و چی نداریم. وقتی گونی برنج و یا حلب روغن را میدید، میگفت: «مادر! اینها چیه که اینجا انبار کردید؟! ... خیلی ها نان خالی هم ندارند بخورند، آنوقت شما ...» خلاصه هرچی که بود جمع میکرد و میریخت توی ماشین و با خودش میبرد، به #نیازمندان میداد
@shahidhojatrahimi
📝#خاطرات_شهدا
🌹شهید سیدمجتبی نوابصفوی
💠وسط سخنرانیاش گفت: برام یه شمع بیارین. شمع رو که آوردند، روشن کرد و گفت: درِ اتاق رو کمی باز کنین. در اتاق که باز شد، شعلهی شمع، با وزش باد کمی خم شد. سید مجتبی گفت: مومن مثل این شعله شمع است و معصیت و #گناه حتی اگه به اندازه وزش نسیمی باشه، #مومن رو به طرف چپ و راست منحرف کرده و از صراط الهی دور میکنه.
@shahidhojatrahimi
♥️| مادر شهید نقل میکنند: مبنای همه زندگی ابوالفضل قرآن بود؛ همیشه به من سفارش میکرد اگر مشکلِ حلنشدهای داشتم، به قرآن رجوع کنم. اخلاق و روحیاتش در راستای قرآن بود.
کارهایش دلنشین بود، زیرا مأنوس با قرآن بود. هر زمان که خلوت میکرد، به اولین چیزی که پناه میبرد، قرآن بود و به واقع این قرآن است که از ما حفظ و نگهداری میکند.
#شهیدمدافعحرمابوالفضلنیکزاد💚
#مدافعان_حرم🌷
#خاطرات_شهدا
@shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟 شهیدی که زندگیاش را فدای امام حسین علیهالسلام کرد...
📍ایام محـرّم که میشد، سید منصـور تمام دارایی خودش رو میداد به تکیهی محل، و خرجِ مراسم عزاداری حضرت سیـدالشهدا علیهالسلام میکرد. وقتی هم بهش اعتـراض کردم، گفت: بـرای امـام حسیـن علیهالسلام، دادنِ سـر و جان هم کم است، چه رسد به پول ...
#شهید_منصور_جوادیون_اصفهانی
یاد شهدا با صلوات🌷
@shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهدا
✨
موقع رفتن بهش گفتم:
برو داداش،ولی برگـرد...🙃🍂
یه لبخندی زد و گفت:
من دیگه برنمیگردم...😊✋🏻
گفتم:نزن این حرفو،تو بچه ڪوچیک داری...😔
یه دست زد به گردنش و گفت:
این گردنو میبینے؟!
#خوراک_بریدنه...💔😇
✨🌱
#شهید_حججـے
#گناهممنوع
@shahidhojatrahimi