☘️🌼🍃
🌺
#نابغه_جنگ
#شهید_حسن_باقری
شهادت 9 بهمن 1361
#منطقه_عمومی_فکه
✍️ راوی: #سرلشگر_محمد_باقری :
بعد از #عملیات_محرم و #مسلم_ابن_عقیل در سال 61 قرار بر این بود که عملیات وسیعی طراحی و اجرا شود.
در همه ردهها، فرماندهان در حال بررسی و شناسایی بودند. اطلاعات زیادی از اسرای عراقی گرفته شده بود. کارهای اطلاعاتی زیادی نیز انجام شده بود که چگونه به یک عملیات بزرگ موفق دست پیدا کنیم.
تقریبا هر روز تیمهایی به شناسایی میرفتند. #شهید_مجید_بقایی فرمانده #قرارگاه_کربلا و #شهید_حسن_باقری جانشین فرمانده یگانهای زمینی سپاه و تیمهای دیگر نیز مشغول فعالیت بودند.
آماده انجام یک عملیات بزرگ بودیم. فرماندهان برای دیدار با حضرت امام (ره) راهی تهران شدند؛ اما شهید باقری و تعدادی از دوستان به این دیدار نرفتند. حرف شهید باقری این بود که به امام (ره) چه بگوییم؟! بگوییم نیروهای بسیجی را چند ماه آموزش دادهایم، اما نمیدانیم میخواهیم کجا عملیات انجام دهیم؟
روزها مشغول شناسایی بودیم. روز نهم بهمن سال 61 پس از اینکه در #منطقه_شرهانی به اجرای عملیات شناسایی پرداختیم به #منطقه_عمومی_فکه آمدیم. بر روی یکی از ارتفاعات این منطقه، میشد مناطق مقابل در خاک عراق را دید. در مورد منطقه و ارتفاعات و نحوه انجام عملیات و آزادسازی ارتفاعات بحث شد. این بحثها هم در سطح عملیاتی و هم در سطح راهبردی بود؛ چرا که انجام یک عملیات بزرگ نیازمند حضور 20 لشکر بود. عکسهای هوایی و زمینی آن منطقه را نیز داشتیم.
پس از بررسی میدانی با 2 جیپی که به منطقه آمده بودیم وارد #دیدگاه_خمپاره_چیهای نیروی زمینی ارتش در آن منطقه شدیم. عکسها را در سنگر دیدگاه مورد بررسی قرار دادیم؛ اما همچنان درباره وضعیت و چگونگی ارتفاعات اختلاف نظرها وجود داشت.
حدود ساعت 9 صبح بود. آفتاب از سمت شرق میتابید و احساس میکردیم زاویه تابش آفتاب به گونهای است که عراقیها ما را نمیبینند گرچه خمپارههایی به اطراف سنگر اصابت میکرد.
به من گفتند مختصات دقیق سنگر را از خمپاره چیهای ارتش سوال کن تا دچار اشتباه نشویم. من اکراه داشتم اما تبعیت کردم و چند متر از سنگر دور شدم که #صدای_خمپارهای بلند شد و به سنگر خورد.
اشخاصی که در محل انفجار بودند بدنهایشان خیلی آسیب دید و همه پنج نفر حاضر در سنگر در نهایت به شهادت رسیدند. البته کسانی که عقبتر بودند آسیب کمتری دیدند. #مجید_بقایی و #حسن_باقری در آن لحظه زنده بودند، اما مجید پاش قطع شده بود. آنها را سوار جیپ کردیم؛ اما 10 دقیقه بعد مجید بقایی به شهادت رسید. همچنین ترکشهای زیادی به بدن حسن باقری برخورد کرده و موج انفجار رگهای بدنش را نابود کرده بود.
حسن در مسیر ذکر «یا صاحب الزمان(عج)» و «یا حسین(ع)» بر سر زبان داشت. آنها را به مقر یگان امام رضا(ع) رساندیم. آمبولانسی داشتند که سرم داخل آمبولانس را برداشتیم و به بدن حسن وصل کردیم. من تماس گرفتم و یک بالگرد به کمک ما آمد. حسن را سوار بالگرد کردیم. بالگرد در #اندیمشک بر زمین نشست؛ اما #حسن_در_راه_بیمارستان به شهادت رسید و به دیدار معبودش رفت.
نتیجه کارهای اطلاعاتی نیز این شد که ما در آن منطقه عملیات نکنیم و آماده #عملیاتهای_والفجر_مقدماتی و #والفجر_یک شدیم.
@sardaraneashgh
🎥 فیلم/ببینید
⚫ عملیات محرم
#مستند_فرمانده
🌹 تبدیل تهدیدها به فرصت
✏ نقش شهید مهدی زین الدین فرمانده ی لشکر 17 علی ابن ابیطالب علیه السلام در هدایت عملیات محرم.
عملیات محرم در دهم تا شانزدهم آبان 1361 در منطقه ی عملیاتی جبال حمرین و موسیان در منطقه ی شرهانی در استان ایلام انجام شد.
این عملیات مصادف با 14 محرم 1403 قمری انجام شد که به همین دلیل این عملیات،عملیات محرم نامگذاری شد.
سردار احمد فتوحی:
وقتی منطقه را شناسایی می کردیم ، از پل چم سری تا نزدیک ارتفاعات حمرین ،به صورت قدم شمار ،بعد از حدود4700 قدم،به کانالی رسیدیم که مشهور به کانال بجلیه 6متر عرض و 4متر عمق داشت.برخی از دوستان عنوان می کردند این کانال شب عملیات مشکلاتی را برای عبور نیروها فراهم خواهد کرد،اما آقا مهدی حرفی زد که خیلی باعث تعجب بود و بسیار هم مفید واقع شد.
آقامهدی گفت:فکر می کنم این کانال یک فرصت خوبی برای ما خواهد بود.ما می توانیم یک شب پیش از عملیات نیروها را بیاوریم داخل کانال و از دید دشمن پنهان کنیم و شب حمله در یک غافل گیری به آن ها ضربه بزنیم و سریع به هدف خود برسیم.
فتوحی می گوید:
این اقدام بسیار جرئت و جسارت می خواست. آن ها(3گردان)حدود100 نفر رزمنده را همراه تجهیزات،ادوات و آذوقه با یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده به زیر پای دشمن ببرند و یک شبانه روز پیش از عملیات با رعایت اصول امنیتی و حفاظتی،بدون آن که دشمن متوجه شود آن جا مستقر شوند.
📎 مشاهده فیلم: https://shohadayeqom.ir/c2px
#کنگره_شهدا #شهید_زین_الدین #قم #عملیات_محرم #رزمندگان
@sardaraneashgh
🌹یاد و توکل به خدا
اولین عملیات لشکر بود که بعد از فرمانده شدن حاج مهدی انجام می دادیم. دستور رسید کنار زبیدات مستقر شویم. وقتی رسیدیم، رفتم روی تپه ی کنار جاده.
قرار بود لشکر کربلا، سمت راست ما را پر کند. عقب مانده بودند و جایشان عراقی ها، راحت برای خودشان می رفتند و می آمدند. رفتم پیش حاج مهدی. خم شده بود روی کالک عملیاتی. بی سیم کنارش خش خش می کرد. موضوع را گفتم.
نگاهم کرد. چهره اش هیچ فرقی نکرد. لب خند می زد. گفت:
«خیالت راحت. برو. توکل کن به خدا. کربلا امشب راستمونو پر می کنه» از چادر آمدم بیرون. آرام شده بودم.
یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 20
#عملیات_محرم
🌴#پیام_شهید
@khaimahShuhada