eitaa logo
شهید جمهور
151 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید جمهور
سنگین‌وزن بود. از بلندقامت‌ ترین ها هم یک سر و گردن بلندتر می‌زد. لات‌ها با دیدنش قالب تهی می‌کردند. در هر گذر و معبری که صدای کشیده شدن کفش‌های پاشنه‌خوابیده شاهرخ می‌آمد آن‌هایی که زورشان به بقیه می‌چربید برای چندساعتی هم که شده دور سروصدا بلند کردن را قلم می‌گرفتند. خیلی زود جذب ورزش کشتی شد. به چشم بر هم زدنی فنون کشتی فرنگی را از برمی‌کرد. باهوش بود و کسی یارای تن‌به‌تن شدن با قد و قامت پرزورش را نداشت. همین شد که در جوانی قهرمان استان تهران شد وتا سال ۵۵ در تشک‌های کشتی خوش درخشید.   همه می گفتند شاهرخ کجا ؟امام زمان (عج ) کجا؟ چهار طرف تشک کشتی را که بوسید و ورزش را کنار گذاشت رفقای نااهل قدیمی دوباره دوره‌اش کردند. مدام آتش زیر خاکستر می‌شدند و توی گوشش می‌خواندند که اگر می‌خواهد حرفش برو داشته باشد باید صدایش را بلند کند و زورش را به رخ دروهمسایه بکشاند. شاهرخ آن روزها پای ثابت قشون‌کشی‌های محله‌ای و زدوخوردهای شبانه پای میزهای کاباره بود. چیزی به صبح نمانده با عربده‌کشی و دهانی که بوی زننده مشروب می‌داد به خانه می‌آمد. خوابش که سنگین می‌شد مادر پیرش با چادر پرگل نماز بالای سرش می‌رفت. کله عقب می‌کشید که بوی الکل به مشامش نرسد. همین‌طور که اشک می‌ریخت، امام زمان (عج) را صدا می‌کرد. دکمه‌های یکی در میان‌بسته پیراهنی که خون به آن شتک زده بود را آرام باز می‌کرد. پسر سنگین‌وزنش را به‌زور به طرفی یله می‌داد و لباس را از تنش درمی‌آورد. همین‌طور که در تشت پایین‌دست حیاط لباس شاهرخ را چنگ می‌زد اشک می‌ریخت. انگار دست آشوبی هم به دل او چنگ می‌زد.همسایه‌ها صدای گریه و نجواهایش را می‌شنیدند. زیر لب همین‌طور که طعم شور اشک‌ها را می‌چشید با امامش حرف  می‌زد و از او می‌خواست پسرش را سربه‌راه کند و او تبدیل به یکی از سربازانش شود. همسایه‌ها که این دعاها می‌شنیدند نیششان به خنده‌ای تمسخرآمیز باز می‌شد. از گیس‌سفید پیرزن خجالت میکشیدند که همان‌جا به رویش نمی‌آوردند پسرش گنده لات محله و پای ثابت کاباره و قائله‌های قمه‌کشی است. اما همه‌شان بی‌بروبرگرد زیر لب می‌گفتند شاهرخ کجا؟ آقا امام زمان کجا؟   از پای پیک تا پای منبر  دعای مادر سرانجام کارگر افتاد.بحبوحه انقلاب بود. آن روزها حتی قاب تلویزیون‌های ۱۴ اینچ کافه‌ها و کاباره‌ها هم مسّخر چهره و اخبار حضرت امام در نوفل‌لوشاتو شده بودند. رفقای شاهرخ می‌گویند اولین بار که صورت باصلابت امام خمینی (ره) را که دید پیک تازه لبالب شده‌اش را روی میز گذاشت. با آن قامت بلند و شانه‌های پهنش جلوی تلویزیون ایستاده به صحبت‌های آقا گوش کرد و از آن روزبه بعد به‌جای قمار کردن و قشون‌کشی از این محله به محله‌ای دیگر پای ثابت تظاهرات و منبر مساجد انقلابی‌ها شد.   تظاهرات در حلقه نوچه ها شاهرخی که کار یومیه‌اش شاخ‌وشانه کشیدن برای کوچک و بزرگ محله بود حالا مرید آقا خمینی شده بود. خیلی ساده هر چه پای منبر یاد می‌گرفت را به دوستان و نوچه‌هایش منتقل می‌کرد. تظاهرات که پا می‌گرفت جزو اولین کسانی بود که خودش را به خانه آیت‌الله طالقانی درگذر پیچ شمیران می‌رساند و با آن هیکل و قد و قامتش پیش پای آقای محله با تواضع و ادب راه می‌افتاد. آیت الله طالقانی برای همه جوان‌ها دعای خیر می‌کردند و بعد آن صدای شعار مرگ بر شاه همان جوان ها لرزه به زمین و زمان می‌انداخت.   @sardaraneashgh
🔰 | 🔆تاریخ ولادت: ۱۶ اردیبهشت‌ماه 1346، قم 🕊تاریخ شهادت : ۸ آبان ۱۳۵۹ مزار شهید : شهدای بهشت زهرا(س) 🔻این بار قلمِ دل عزم وصف نوجوان رهبری کرده که چه زیبا اسماعیل وار‌، بند بند وجودیش را در مسلخگاه عشق قربانی نمود حسین فهمیده، نوجوانی که از تمام بندرگاهای‌ دنیایی دست کشید و شجاعانه جان خود را فدای جانانش کرد. 💠درست است، بزرگی قصه فهمیده را همه شنیده ایم، شاید بارها و بارها، اما باید زبان به اعتراف بگشایم که قاموس لغات و واژه ها یارای آن را ندارد تا بزرگی او را وصف کند. 📍دقیق که مینگری، میبینی که نوجوان قصه ی ما چه زیبا توانست در آغازین ثانیه های نوجوانیش اسوه انسان کاملی را برای عالمیان به تصویر بکشاند. 📌بدرستی، او چه زیبا توانست دلبری این عالم فانی را به چَشمِ روح، بشناسد و بر تمام آمال دنیویش پشت پا بزند.آری فهمیده‌ چه زیرکانه دام های دنیایی را شناخت و آنها را به زانو دراورد. @khaimahShuhada