eitaa logo
*کانال‌شهید‌مدافع‌حرم‌مجتبـےکرمی*
221 دنبال‌کننده
854 عکس
305 ویدیو
28 فایل
((اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪ‌الفَرَج)) کانال‌شهید‌مداف؏حرم‌مجتبـےکرمـے کپـےبادعابراـےشهادت‌خادم‌مجازاست آیدـےخادم‌جهت‌انتقادات‌: @abolfazl_k_315
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مجتبی کرمی کمک کار پدربود  .در تقسیم اجناس شرکت تعاونی بین همشهریان وردست بابا می ایستاد و کوپن می گرفت و حساب کتاب می کرد .بعضی وقت ها هم لبه تیز حلب های روغن  دستاشو می برید .گاهی وقت ها هم به سفارش پدر نفت سهمیه بندی را داخل فر غون می گذاشت برای خانواده معظم شهدا مثل عمو گردعلی پدر شهید جهانبخش و عمو صحبت ا.. پدر بزرگوار شهید آیت که سال خورده بودند به درب منزلشان می برد وتحویل می داد. از همان کودکی کار هاش مردانه بود دوستیش محکم واستوار بود همیشه در کنار دوستانش بود مخصوصا با مهدی در کارهای کشاورزی و باغداری  اورا یاری می نمود به همین خاطر حاج میزعلی اورا (( کاری )) خطاب می کرد .ابتدایی را در مدرسه نزدیک منزل ( رشدیه) گذراند. درسش خوب  بود جز نفرات اول کلاس بود . راهنمایی را در مدرسه ( نیکدل ) و دبیرستان را در مدرسه ( مصطفی خمینی ) پشت سر نهاد . دوران راهنمایی و دبیرستان  یکی از اعضا فعال و واقعا تلاشگر بسیج بود و به عنوان بسیجی نمونه در نو جوانی به دیدار آقا اعزام شدند.تا اینکه در سال 82روستای کهنوش  ودیار پر خاطره را بهمراه پدر ومادر ترک کردند و به همدان آمدند.دو سه سال بعد راهش را انتخاب نمود . برای عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داو طلب و ثبت نام کرد . در کنار کار ادامه تحصیل نمود و در رشته کار شناسی مشغول بود به لحاظ فشار کاری و اینکه ماموریت آنها در مزرهای غربی بود نتوانست ادامه دهد و به مدرک فوق دیپلم بسنده نمود. 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @shahid_karami 🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
شهید مجتبی کرمی ✨ مراسم آن روز هم در کهنوش به یمن حضور "شهدا" با عظمت و شکوه خاص به پایان رسید نزدیک 3 الی 4 هزار نفر شرکت داشتند. همه رفتند . باز هم این دو نفر ماندند . طبق معمول مجتبی و مهدی فرش وموکت ها را جمع کردند و بار زدند ساعت 3 به سمت همدان حرکت کردند. آخر کار که کمی کاستی بود گردن این دونفر افتاد بجای تشکر نقد و ناراحتشان کردیم در عین حالی که می دانستیم این کارها از همه کس ساخته نیست  اما طرف معامله آنها کسی دیگر بود خم به ابرو نمی آوردند و مصمم تر می شدند.👌 دو ماه بعد به محرم رسیدیم .خیالمان راحت بود مجتبی ومهدی بودند .. حسینیه ساخته شده بود اما هنوز سیستم گرمایشی و .... وصل نشده بود و بخاطر ازدحام جمعیت نیاز به تدارکات و پشتیبانی بود . ابتدای ورودی حسینه  تکیه زده شد ه بود .برای پذیرایی از عزاداران آقا ابا عبدا... با شروع محرم مجتبی دم غروب می رفت بساط چای را آماده می کرد .( گاز ها را روشن وسماور ها را پرآب می کرد ) بعد می رفت مسجد امام حسن (ع) پای روضه روشن روان😭 دوباره بر می گشت  پنجاه شصت کیلو کیک یزدی می گرفت . داخل ماشین می گذاشت وبه حسینه می رفت . و شخصا لباس کار می پوشید و با لبخندی که همیشه بر لب داشت با از عزاداران پذیرایی می کرد . آخرای مراسم خودشو به نزدیکیهای قاسمپور(مداح حسینیه) می رساند . دل سیری گریه می کرد و جانانه هم سینه می زد . دو باره برمی گشت کارتن خالی های شیرینی را بار می زد تا برای فردا شب از آن استفاده بشه . الحق والانصاف حساب کتاب تو کارش بود . و رعایت می کرد. این کار مجتبی بود تا دهه اول محرم تمام می شد .ناگفته نماند یکی دوشب آخر دهه اول که در حسینیه غذا تقسیم می شد .خودش را وقف حسینیه کرده بود و منزل نمی رفت .  شب هفتم محرم حلیم نذری داشتیم آنجا هم سنگ تمام می گذاشت کارها را یه تنه آماده می کرد. حلیمی که بواسطه آن هفت هشت نفری حاجت گرفتند و نذراشون برآورده شد. بگذریم. محرم 1436 گذشت. 🍃...🖋 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @shahid_karami 🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
شهید مجتبی کرمی ✨ بچه ها تکی تکی و دسته جمعی عکس های یادگاری می گرفتند ( یکی دیگه از دوستان نقل می کنه ) یادش بخیر با مجتبی یه روز الحرمین🌺 بودیم دیدم مجتبی دوربینشو داد گفت حاجی یه عکس یادگاری ( ) بگیر من دلم نیامد .تا اینکه کربلایی محمد یه عکس زیبا و اونجوری که مجتبی می خواست ازش گرفت .پشت سرش بود و بعداز شهادتش یکی از پوستر های رو دیوار ها شد . خاطره ای دیگه هست حیفم میاد نگمش چون همین اتفاق در عالم خواب بعد از خاتمه سفر و پس از شهادت مجتبی برای ناقل آن بشکل عجیبی تداعی می شه : توی حرم آقا ابا عبدا... بودیم صدای موزیک زیبای ارتش عراق بصدا درآمد پیکر یکی از عراقی را برای زیارت داخل حرم آوردندو اورا دور حرم طواف دادن ازدحام جمعیت به حدی بود که نمی شد جلورفت بعدش داخل صحن آوردند .ما نزدیکای تابوت بودیم . مجتبی کمی عقب بود ونمی تونست جلو بیاد دیدم دل مهربون و نازکش مثل همیشه شکسته شد وبرای شهید عراقی  شروع به گریه کردن با صدای بلند شد😭 در این هنگام نظامیان عراقی راه را باز کردند و با اشاره به مجتبی اورا دعوت کردند نزدیک بیاد او هم رفت و خودش رو تابوت انداخت و مثل کسی که عزیزشو از دست داده گریه می کرد .(باز هم عشق مجتبی و ارادتش به و براش فرق نمی کرد شهید را درک کرده بود ایرانی یا عراقی .... )  آخرای سفر خستگی رنج سفر در چهرش معلوم بود .اما همچنان پر انرژی کمک می کرد  یه تنه بار مسافرا را در مرز بارگیری می کرد .باید می بودی و می دیدی  94 با خودش عطر و بویی خاص آورد فضای استان و شهرستان ها و روستاها را همه عطر آگین کرده بود .بله عطر وجود گمنام🕊به قول عکاس حاضر در صحنه آقای عندلیب و همراهانش آقا مجتبی ومهدی وچند تا از همرزمانشان ماموریت داشتند تا مشام همه مردم استان را از عطر دل انگیز شهدا مست نمایند. از این شهر به اون شهر و از ین روستا به اون روستا و ....حدود یک هفته تمام یاد وخاطرات شهدای گمنام زنده شد. پس از خاتمه ماموریت تشییع شهدا که به خانه برگشتند . چهره آنها دیدنی بود اوج اخلاص مشهود بود آفتاب داغ  تموز رنگ چهره آنها را سوزانده بود .  و شادی و احساس رضایت و ادای دین آنها به شهدا دیده می شد... 🍀 ادامه_دارد... با_ما_همراه_باشید👌 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @shahid_karami 🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
شهید مجتبی کرمی ✨ پس از خاتمه ماموریت تشییع 🥀 که به خانه برگشتند . چهره آنها دیدنی بود اوج اخلاص مشهود بود آفتاب داغ  تموز رنگ چهره آنها را سوزانده بود .  و شادی و احساس رضایت و ادای دین آنها به شهدا دیده می شد .بلافاصله وارد ماه مبارک رمضان  ماه خدا شدیم . برنامه حسینیه در این ماه نیز قشنگ بود . دم دمای افطار عده ای مشغول عبادت بودند و عده ای قرآن تلاوت می نمودند و باز هم پشتیبانی حسینیه مشغول آماده نمودن سفره افطاری برای روزه داران ونماز گزاران بودند . شب های آخر ماه مبارک بود اعضا ستاد حسینیه جمع شدند . هر کدام به وسع توان مالی خودش پول کمک کرد .حدود پانصد هزار تومانی شد . قرار شد فردا شب افطاری حسینیه مفصل تر بشه شام درست کنیم و همشهریها را شام بدیم حدود . چهار صد نفر می شدند . زنان  ومردان نماز گزار فردا ساعت دوازده با زبان روزه به آشپزخانه رفتیم من بودم و یوسف و مجتبی ومهدی  بعدش هم میثم و حمید رضا و محمد و... آمدند. انگشت شصت مجتبی  و اشاره من  بد جوربرید (چرخ گوشت ) دستامون را با پارچه بستیم و کار را شرو ع کردیم . استامبولی خوشمزه ای برای حدود 500 نفر طبخ نمودیم . دست مجتبی همچنان خون می آمد .  یکی دو ساعت تا افطار مونده بود. میثم دوست مجتبی او را به بیمارستان برد  . او را به اتاق عمل بردند و  بستری کردند . در غیاب مجتبی ومیثم نمازگزاران را افطاری دادیم  کارکه تمام شد ساعت یازده دوازده شب رفتیم بیمارستان دیدیم دستش عمل شده  وروی تخت بیمارستان خوابیده بود وبا زحمت او را ترخیص کردیم . یک ماه بعد که دستش خوب شد .بازی والیبال در سالن کوثر را راه اندازی کردیم چند جلسه ای با هم والیبال رفتیم شب های با خاطره ای شد .  بعضی وقت ها سرویس های سخت و قدرتی می زد و تیم حریف را عقب مینداخت .شادی بازی والیبال چندان دوام نیاورد . دو سه یار اصلی  مجتبی و مهدی و حمید رضا پس از چند روز آموزش های سخت جنگ شهری به سوریه رفتند و ما را تنها گذاشتند در غیاب این عزیزان بازی می کردیم اما شور و نشاطی نبود . قرار بود با تیم پیش کسوتان کهنوش مسابقه بدیم . مشروط کردیم به زمان بازگشت آقا مهدی ومجتبی و حمید رضا  شرطی که محقق نشد . یار اصلی ما دیگر نیامد و  بازی والیبال ما را برای همیشه تعطیل کرد . تا وقتی از کنار سالن کوثر عبور کنیم . یادآوری دوران بازی همراه با آهی سرد و عمیق باشد . کمی به عقب بر می گردیم به را میخوام نقل کنم. روز دوشنبه مورخ 14/7/94ساعت 20 . . . _دارد...🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @shahid_karami 🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
بسم‌الله الرحمن الرحیم♡ 🍃 را به دست میگیرم تا از او بنویسم، از اویی که عمری را در در راه خدا گذراند ، اویی که بی حد و اندازه ای به داشت و فقط کافی بود آقا لب تر کند. 😌 . 🍃عاجز ماندم وقتی اش را خواندم ، عاجز از نوشتن... میدانم قلم هم ناتوان از به روی کاغذ آوردن اوصاف این است.✍ . 🍃قطعا دومین ماهِ بهار از داشتنت بسیار است و بهار که تو را برای خودش می‌خواهد. در بهار شدی. در بهار هم برای همیشه کردی. خداحافظی از جنس عشق ، خداحافظی که نامت را در ذهن ها به یادگار گذاشت.🌺 . 🍃پاداش عمری و شاگردی در محضر بزرگان جز این هم نخواهد بود. ! ❤️ . 🍃۵۰ سال از نبودنت گذشت و امروز سالگرد آسمانی شدن توست ، در سرمای ۲۲ بهمن ۵۷ نبودی ببینی مردم چطور را جشن گرفتند آزادی که بهایش شد تو و امثال تو.😔 . 🍃نبودی رزم مردان سرزمینمان را ببینی که نگذاشتند دست به حتی یک وجب از خاک برسد.❣ نبودی پیروزی هایمان را ببینی ، ایستادگی هایمان را ببینی ، قدرت و عظمت امروزمان را تماشا کنی... تو و صد ها هزاران نفر مثل تو که پر کشیدند جایشان حسابی در این ها خالی بود.🕊 . 🍃 سالگرد شهادتت مبارک مجتهد شهید نهضت !🌹 . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۲ اردیبهشت ۱۳۰۸ . 📅تاریخ شهادت : ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ . 📅تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : وادی السلام قم . کانال ما را به دوستان معرفی کنید . 🌐 @shahid_karami