حسین در کردستان فرمانده محور دزلی بود. همیشه کوملهها را زیر نظر داشت. آنان از حسین ضربههای زیادی خورده و برای همین هم برای سرش جایزه گذاشته بودند. یک روز سر راه حسین کمین گذاشتند. او پیاده بود، وقتی متوجه کمین کوملهها شد، سریع روی زمین دراز کشید و سینه خیز و خیلی آهسته خودش را به پشت کمین رساند و فردی را که در کمینش بود به اسارت درآورد و به او گفت: «حالا من با تو چکار کنم؟» کومله در جواب گفت: «نمیدانم، من اسیر شما هستم.» حسین گفت: «اگر من اسیر بودم، با من چه میکردی؟» کومله گفت: «تو را تحویل دوستانم میدادم و بیست هزار تومان جایزه میگرفتم.» حسین گفت: «اما من تو را آزاد میکنم.» سپس اسلحه او را گرفته و آزادش کرد.
آن شخص، فردای آن روز حدود سی نفر از کوملهها را پیش حسین آورد و تسلیم کرد آنها همه از یاران حسین در جنگ تحمیلی شدند.
#خاطرات_شهدا🌷🍃
#شهید_حسین_قجهای
✍شهید حاج حسین خرازی|نعمالرفیق
https://eitaa.com/joinchat/1363410946C4e6aea8396