متن ارسالی از سرکار خانم واعظی جهت دانش آموزان #کلاس_ششم
#کنایه_و_نمونه_هایی_از_کنایات_زبان_فارسی
اطلاعاتی_بیشتر_در_مورد_کنایه
((کنایه))
کنایه در لغت به معنای "پوشیده سخن گفتن" است و در اصطلاح ادبیات فارسی، ترکیب یا جملهای است که مراد گوینده معنای ظاهری آن نباشد، اما قرینهای هم که ما را از معنای ظاهری متوجه معنای باطنی میکند، وجود نداشته باشد. بنابراین کنایه ذکر مطلبی و دریافت مطلبی دیگر است.
نمونه هایی از کنایات زبان فارسی:
" آ "
آب از سر گذشتن : کنایه ازاین که کار به منتهای درجه ی شدّت رسیدو از حد گذشت .
آب از سر چشمه گل آلود است :کنایه از این که اصل و پایه کار خراب است .
آب برآتش ریختن :کنایه از خاموش کردن فتنه و خشم .
آب بر آتش زدن : کنایه از فرو نشاندن خشم و تسکین فتنه .
آب بر روی کسی بستن:ممنوع کردن استفاده از آب .
آب به غربال پیمانه کردن :کنایه از کار بیهوده کردن و رنج بی فایده بردن .
آب از دیده راندن :کنایه از اشک ریختن .
آب در چیزی کردن :کنایه از تقلّب و دغلی و نادرستی است .
آب در هاون سودن : کنایه از عمل لغو و بیهوده کردن است .
آب ریختن : آبرو ریختن .کسی را خفیف و بی اعتبار و بی عزّت گردانیدن .
آب زدن : کنایه از تسکین دادن و فرو نشاندن خشم و فتنه است
آب ها از آسیاب افتادن : کنایه از پایان یافتن کار و خاموش شدن سر و صداست در اطراف کاری .
آسمان ریسمان بافتن : کنایه از سخن نامعقول و نامقبول است
آش پختن :کنایه از این که برای گرفتاری و ایجاد زحمت کسی کار کنند .
آفتاب سر دیوار : کنایه از زوال عمر .
آفتابی شدن : صاف بودن هوا .کنایه از ظاهر شدن امری .
آه در بساط نداشتن :کنایه از بی چیزی و مفلسی .
" الف "
ابرو بالا انداختن :کنایه از بی اعتنایی و کبر فروشی
ازدل رفتن : کنایه از فراموش شدن .
امیدداشتن : چشم داشتن به مساعدت کسی .انتظار سود یا کمک داشتن.
" ب "
به باد دادن :از دست دادن و تلف کردن .
به بار آمدن : به حاصل آمدن ، به نتیجه رسیدن.
به جان آوردن : کنایه از آزار رسانیدن و کشتن .
به جای آوردن : انجام دادن و به یاد آوردن.
به جای گذاشتن : باقی گذاشتن و رفتن.
به چنگ آوردن : به دست آوردن، تحصیل کردن چیزی .
" پ "
پنبه در گوش نهادن(پنبه در گوش کردن ) : کنایه از غفلت و بی خبری و سخن ناشنودن .
پنبه شدن : نرم ، صاف و سفید شدن .کنایه از متفرّق و پریشان شدن
پنبه کردن : کنایه از پریشان و پراکنده ساختن.
پنجه درافکندن : کنایه از با کسی در افتادن ، پنجه در پنجه کسی در انداختن ، زور آزمایی کردن .
" ج "
جگر گوشه : کنایه از فرزند ، پاره ای از جگر .
جوز بر گنبد انداختن : کنایه از کارهای عبث و بیهوده .
نظامی:چو عاجز شدند اندران تاختن
وزان جوز بر گنبد انداختند .
" چ "
چراغ چشم : کنایه از فرزند .
چراغ سپهر : کنایه از آفتاب ، ماه و ستارگان .
چراغ سحرگهان : کنایه از آفتاب .
حافظ : نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک
در او شرار چراغ سحرگهان گیرد .
چراغ کشتن: کنایه از خاموش کردن چراغ
چرب دستی : چابکی و جلدی و شیرین کاری و هنرمندی .
چرب زبانی :سخنان خوش و دل چسب و ملایم طبع گفتن ، چاپلوسی وفریب .
چرب سخنی : سخن نرم و ملایم و فریبنده .
چرخ بلند : کنایه از آسمان و افلاک .
چرخ بوقلمون :کنایه از روزگار که هر دم به رنگی است .
چشم فرو بستن : چشم بر هم نهادن . کنایه از مردن باشد . صرفنظر کردن .
" خ "
خاکی نهاد : متواضع و فروتن .
خرقه تهی کردن :کنایه از مردن .
خط کشیدن : کنایه از ترک کردن و محو کردن .
" د "
دامان کسی را گرفتن : پناه بردن به او .
در بر گرفتن : در آغوش گرفتن ، در کنار گرفتن .
در پرده داشتن : پنهان و مخفی داشتن .
در پرده گفتن : پوشیده و مخفی گفتن .
در پوستین مردم افتادن: کنایه از عیب جویی و غیبت کردن.
برای اطلاعات بیشتر مطلب « کنایه» کلاس ششم