فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
⚘اَلسَّـــــلامُ عَلَیْــکَ یــــا اَباعَبْدِاللهِ الْحُسَیـــْن(؏)⚘
باز هَــم روزِ مـن وعرضِ اَدب مَحضــرِ یـار
با سَــــــــلامے بَـرکٺ یافته روز و شـبم
دِلتَنگے
دَردِ سَختیست
دَردے ڪھ نِمیتوانے آن را
براےِ هیچڪَس تعریف ڪُنے.
حسین جان♡
من همان کلاغ آخر قصه ام که به خانه اش نرسیده
و تو همان (یکے بود) اول قصه هایے
و در پاسخ سوال( خانهے دوست کجاست؟)
دل داد میزند کربلا
و اشک خاک را گِل میکند
سلامے از کلاغ رو سیاه به درمان تمام غصه ها
سلامے از مور به سلیمان کربلا
⚘اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
⚘وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
⚘وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
⚘وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#سلاماربابخوبم
☜
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#شهیدسجادعفتی
#تقدیم به عمه جان نموده #جان را
تا #فتح کنند قلّۀ #ایمان را
خون #شهدای مازنی #خواهد شست
از #لوث وجود کفر، #خانطومان را
این بار ز #مرز و بوم #احساسی ها
#پرپر شده اند #لالهعباسی ها
میراث #صلابت خزر را بردند
#مشتاقی و #کابلی و #بلباسی ها
💦🕊نثار روحِ شهدای خان طومان صلوات
# شادی روح شهدا #صلوات
#سـلام_بر_شـــهدا
#سلام_بر_مردان_بی_ادعا
یادی کنیم از شهدا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
روايتگری حاج #حسين_يكتا
از خاطرات شـهيد حاج #احمد_كاظمی
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
فیلم کوتاه /تربیتی، معرفتی
✘ فلانی رو ببین، خیلی پدر موفقیه !
✘ فلانی رو ببین، عجیب مادر خوشبختیه!
بچه هاشون همه آدم حسابی ....
تعریف شما از آدم حسابی،
و پدر و مادر موفق چیست؟
چقدر برای جاودانگی فرزندان وقت میگذاریم⁉️
#استاد_شجاعی #تربیتی #فرزندپروی
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#شهیدروحاللهقربانی
#تقدیم به عمه جان نموده #جان را
تا #فتح کنند قلّۀ #ایمان را
خون #شهدای مازنی #خواهد شست
از #لوث وجود کفر، #خانطومان را
این بار ز #مرز و بوم #احساسی ها
#پرپر شده اند #لالهعباسی ها
میراث #صلابت خزر را بردند
#مشتاقی و #کابلی و #بلباسی ها
# شادی روح شهدا #صلوات
#سـلام_بر_شـــهدا
#سلام_بر_مردان_بی_ادعا
یادی کنیم از شهدا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
°اِیْعِشْقِبےْنِشٰآنْ،یآصاحِبَالزَّمانِ.💚°
•❪دیـریستدِلَـمچِشمبِہرآهَـتدآرَد؛
اِ؎عِشـق،سر؎بِہخـآنہمآنـزد؎...❫•
°وَدَرسِپیدهِاۍیِکجمعہِۍ
سَراسَرنوربہِاِذنِحَضرتِپَروردگار
مۍآیۍ..🌱
°اَللّٰھُمَّ؏َـجِّلَلِوَلِیِّڪَالفَࢪَج°
🦋🦋🦋
#بلندپرواز ۳
از صبح میرفت سرکار و اخر شب برمیگشت پول صاحبکارشو میداد بهش و حقوقشم برمیداشت ی روزایی که ی وسیله گم شده بود یا شکسته بود بگیا هر اتفاقی افتاده بود از حقوق شوهرم کم میکرد همون یکم پولی که میموند میشد برای اجاره خونه، کم کم شوهرم سردردهای شدید گرفت دور چشم هاش از شدت سر درد باد میکردن و گاهی کبود میشد، بدبختی پول جمع کردم و بردمش دکتر فهمیدم دوتا تومور تو مغزش بود و درمانشم هزینه زیادی داره تازه دکتر گفت ممکنه حتی درمان هم نشه دکتر بهم گفت اگر اطرافش اروم باشه و سرو صدا زیادی نباشه از طرفی ارامش داشته باشه خوب میشه و مشکلی نیست با اینهمه مشکل مالی ما و اینکه شوهرم تقریبا ورشکسته شده بود و زمین خورده بود تقریبا غیر ممکن بود حتی دیگه نمیتونستیم برگردیم شهرمون
ادامه دارد
کپی حرام
حمیدرضا فاطمیاطهر اسوه کامل اخلاص و تقوا و نیز عبادت و بندگی خدا بارزه اصلی ایشان بوده است.
شهید در همه امور، خدا را ملاک قرار می داد و تنها کاری برای شهید اهمیت داشت که رضایت خدا در آن باشد.
جهاد و شهادت آرزوی دیرینه برادرم بود و همیشه از این نگران بود که نکند راه شهادت بسته باشد و او به فیض شهادت نرسد.
برادرم با توجه به مسئولیتی که داشت اجازه نمیدادند در جبهه حق علیه باطل حاضر و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) در سوریه حاضر شود به همین دلیل برای اعزام، مسئولان را به حضرت زهرا (س) قسم داده بود تا توانست رضایت مسئولان را برای اعزام بگیرد.
وصیتنامه شهید:
آنچه در وصیت ایشان خیلی پررنگ و مهم است مسئله ولایت و پیروی از ولی فقیه و ادامه راه شهادت و جهاد است.
شهید ارادت خاصی به علمای دین داشت و از سخنان آنها در زندگی استفاده میکرد.
راوی:برادرشهیدمدافعحرم
#حمیدرضافاطمےاطهر🌷
#
#مردان_خدا 🕊🕊🕊
🔸گاهی به ما بیچارگان گوشه چشمی نگاهی
اللهم ارزقنا شهادت ❤️
#شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
به قولِ حاج حسین یکتا شهداء آخر تیپولوژی بودندکه یوسف زهرا(ع) آن ها را دید به قولِ معروف برای خدا تیپ زدند...
چطور؟
اگر زیبا بودند از آن زیبایی در راهِ خدا استفاده کردند...
گفتند خدایا ما می خواهیم ما را فقط تو ببینی ما میخواهیم فقط از تو دلبری کنیم که در نهایت هم دل بردند و هم دل دادند و به قیمت جان شهادت را خریدند...
پ.ن:گاهی با خواندن زندگی نامه هرچند کوتاه ولی پربارشان به خودم نهیب می زنم اگر امثال شهید دهقان ها یا شهید مشلب ها یا...،
همینطوری از دنیا می رفتند حیف می شدند شهادت برازنده شان بود...
آنها در اوج اخلاص عمل کردند و شدند یاران سیدالشهداء(ع) وسربازان مهدی موعود...
و ما بماند.....😔
#مردان_خدا 🕊🕊🕊
🔸گاهی به ما بیچارگان گوشه چشمی نگاهی
اللهم ارزقنا شهادت ❤️
#شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
🦋🦋🦋
⚘﷽⚘
یادے از
#شهیدابراهیمحسامے🌷
ولادت: ۱۳۳۱ تهران
شهادت: ۱۳۶۲ جفیر_عملیات خیبر
مزار: گلزار شهدای بهشت زهرای تهران
او کسی که سال شصت
در منطقهی گیلانغرب
مجروح و پای راستش قطع شد؛
طوری که حتی امکان استفاده
از پای مصنوعی هم نداشت،
ولی دوباره به جبهه برگشت.
او کسی که ششم مرداد سال۶۲
نامزد کرد ولی هفت روز بعد،
وقتی هنوز زندگی مشترک را
شروع نکرده بود به جبهه رفت.
اوکسی که وقتی گروه فیلمبرداری
قصد تصویر برداری از او را داشت،
با عصا آنها را دور میکرد و میگفت:
«بروید و از رزمندگان در خط
فیلمبرداری کنید نه از پشت خط
و منِ جانباز!»
او کسی که وقتی شبِعملیاتِخیبر
فرماندهان ازش خواستند به خط نرود،
دلش شکست و گفت:
«حالا ما شدیم نیروی اضافه گردان؟!»
فردا صبحش در حالی که
تلاش میکرد خود را به خط برساند
به بچهها گفت:
«ما هم خدایی داریم
اگر قسمت باشد من هم شهید میشوم».
پنج دقیقه بعد هواپیمای دشمن
محل گردان را بمبباران کرد و
برادر جانباز ابراهیم حسامی نظر به وجهالله کرد.
🎤 راوی: حاج نصرالله کریمی
#مردان_خدا 🕊🕊🕊
🔸گاهی به ما بیچارگان گوشه چشمی نگاهی
اللهم ارزقنا شهادت ❤️
#شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸۲
#بلندپرواز ۴
کم کم زمستون داشت میومد و ما هم بخاری نداشتیم بخاطر دکتر شوهرم فروخته بودمش و فکر زمستون رو نکرده بودم شبا خیلی سرد بود و با سه تا بچه مجبور بودم که شعله های گاز رو روشن کنم تا خونه کمی گرم بشه با ی خانمی دوست شده بودم و خبر داشتم که کار خیر میکنه و برای فقرا پول جمع میکنه اما هیچ وقت براش از زندگیم نگفتم، دوستی ما هر روز پررنگ تر میشد تا اینکه ی بار اومد خونمون زشت بود که تعارفش نکنم وفتی اومد داخل متعجب به اطراف نگاه کرد و با دست توی صورتش کوبید و پرسید پس بخاری کو؟ چرا فرش ندارید؟ چرا وضع زندگیتون اینجوریه؟ با لبخند گفتم نداریم یعنی فروختیمش برای دکتر شوهرم و اجاره مغازه مون که ضرر کردیم شوهرمم حالا حالاها نداره که بخره، اخم کرد و گفت پس چرا این مدت هیچی نگفتی؟ گفتم ای بابا بیام بگمچی خب زشته بعدم مردم از من بدترن و حرف نمیزنن هیچی نگفت و رفت از خجالت دیگه نرفتم سراغش
ادامه دارد
کپیحرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره:النبا🦋
#آیه:33الی36
#القاری:الاستاد:عبدالباسط محمدعبدالصمد
#سلطان القرا
#حنجره طلایی
#صدای ملکوتی
سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
شهید سید مجتبی علمدار
شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم
#سلام_بر_شهدا 🌹
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
🌹ای شهـید
تو خواهـی ماند
واین گذرِ زمان است
ڪہ ما را با خود بہ قعر میبرد
" بہ یاد شهید محمد رضا دهقان "🕊
صبحتون شهدایی
#اندازهارادتتانبهشهداگل #صلواتهدیهکنید🥀
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
🌤#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓امروز ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ مصادفبا سالروز:
🦋 ولادت شهید موسی رجبی
🦋 ولادت شهید حمید سیاهکالی مرادی
🌹شهادت شهید محرم علیپور
🌹شهادت شهید صادق عدالت اکبری
🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
#اندازهارادتتانبهشهداگل #صلواتهدیهکنید🥀
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#حر_مدافعان_حرم🕊
برادرِعزیزترازجانم🍃
مادرت میگوید
هرشب برای تو لالایی میخواند،
هرشب باخود زمزمه میکند، لالا لالا بکن خوابی
همه خوابن تو بیداری...؛وتورا در آغوش خود میبیند و بر سر تو دست پر مهرش را میکشد
و به یاد تو اشکش جاری میشود...☔️
چقدر این لحظه ے رسیدن پدر بہ
محل شهادت تو،مانند رسیدنِ حسین؏
بر بالاے سرِ علی اکبر اش شده...🥀
حالا پدرت مانند حسین؏:
ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدك العفا.[فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا] رامیخواند... و بہ جاۍ سرت خاک هایی که بوی تورا میدهند را در آغوش میگیرد...🖤
#شهید_حر_مدافع_حرم_مجید_قربانخانی♥️
اللهم ارزقنا شهادت ❤️
#شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#بلندپرواز ۵
بعد از سه روز اومد خونمون و ی بخاری تو هم باهاش بود از خوشحالی گریه کردم و کلی ازش تشکر کردم ی عالمه مواد غذایی هم اورده بود گفت تو باید به من میگفتی درسته همه ندارن و بی پولن ولی خدا روزی رسونه ازم پرسید چقدر اجاره میدید و بهش گفتم نسبت به اون زمان ما مبلغ بالایی اجاره میدادیم اون روز رفت و چند روز بعدش اومد خونمون گفت ی پیشنهاد برات دارم میتونی هم قبول نکنی بابای من ی باغ داره که بزرگه و ی خونه هم داخلشه میخوایم تعمیرش کنیم و سرایدار بگیریم که مراقبش باشه یکم از مرکز شهر دوره اما اگر برید اونجا خونه برای شماست بعلاوه حقوق و یک سوم میوه های باغ، ی بخشش هم درخت نیست و میشه چیزی کاشت مثل خیار و گوجه اینا میتونی بکاری بفروشی شوهرتم بخواد میتونه بره سرکار، ببین میتونی مرغ و خروس هم بخری بندازی توش تخم مرغشم بفروشی چون خونگی هست به قیمت خوبی میخرن
ادامه دارد
کپیحرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#حر_مدافعان_حرم🕊
برادرِعزیزترازجانم🍃
مادرت میگوید
هرشب برای تو لالایی میخواند،
هرشب باخود زمزمه میکند، لالا لالا بکن خوابی
همه خوابن تو بیداری...؛وتورا در آغوش خود میبیند و بر سر تو دست پر مهرش را میکشد
و به یاد تو اشکش جاری میشود...☔️
چقدر این لحظه ے رسیدن پدر بہ
محل شهادت تو،مانند رسیدنِ حسین؏
بر بالاے سرِ علی اکبر اش شده...🥀
حالا پدرت مانند حسین؏:
ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدك العفا.[فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا] رامیخواند... و بہ جاۍ سرت خاک هایی که بوی تورا میدهند را در آغوش میگیرد...🖤
#شهید_حر_مدافع_حرم_مجید_قربانخانی♥️
اللهم ارزقنا شهادت ❤️
#شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
📌سالروز غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد،
🔹️ سردار مدافع حرم حاج #مهدی_نیساری درشب ۲۱ ماه رمضان سال پیش آسمانی شد ، سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر *شهیدحججی* به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت
یادش گرامی وراهش پررهرو
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
پدر از کودکش میخواد بگه امام حسین رو دوست نداره تا براش اسباب بازی بخره.
تصمیم کودک واقعا دیدنیه😍😭
https://eitaa.com/joinchat/2673672343Cc8cec83c1d
🔹️ ماموریت ویژه سردار #نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید #محسن_حججی:*
◇ بعد از *شهادت حججی* تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
◇ بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر *محسن و دو شهیدحزب الله* را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
◇ به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر *محسن* را شناسایی کنی؟"
◇ می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید.
◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟!
این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: *"پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"*
◇ حاج سعیدحرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : *"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم."
◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد.
🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم.
◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم.
◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند.
🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."*
◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: *"از محسن خبر آوردی"*
◇ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟!
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
◇ گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش."
◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو.
تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام."
◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."*
🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: *"بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن!*
هدیه نثار ارواح مطهرشان صلوات
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#حر_مدافعان_حرم🕊
برادرِعزیزترازجانم🍃
مادرت میگوید
هرشب برای تو لالایی میخواند،
هرشب باخود زمزمه میکند، لالا لالا بکن خوابی
همه خوابن تو بیداری...؛وتورا در آغوش خود میبیند و بر سر تو دست پر مهرش را میکشد
و به یاد تو اشکش جاری میشود...☔️
چقدر این لحظه ے رسیدن پدر بہ
محل شهادت تو،مانند رسیدنِ حسین؏
بر بالاے سرِ علی اکبر اش شده...🥀
حالا پدرت مانند حسین؏:
ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدك العفا.[فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا] رامیخواند... و بہ جاۍ سرت خاک هایی که بوی تورا میدهند را در آغوش میگیرد...🖤
#شهید_حر_مدافع_حرم_مجید_قربانخانی♥️
اللهم ارزقنا شهادت ❤️
#شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
🎥 #ڪلیپ
●مداحی شهید محمدرضا تورجی زاده از پشت بیسیم به درخواست شهید حاج حسین خرازی🌷
#یا_فاطمه_اغیثینی❤️
#شهیدگمنام✨
#حاج_قاسم_سلیمانی🥀
#منتشرکنید✨
#شهیدمحمدرضاتورجی_زاده🌷
#سالروزشهادت🌷
🦋🦋🦋
#بلندپرواز ۶
بعدم بهم گفت من تورو میشناسمت و زن خوبی هستی ولی پدر و مادرم شمارو نمیشناسن پول پیشتون رو نصفشو بدید به پدر مادرم به عنوان ضمانت نصفشم خرج شوهرت کن ببین ما توی اون باغ نهایت ی تعطیلی بیایم دو سه ساعت بشینیم که کاری بهتون نداریم و تا هر وقت خواستید بمونید اونجا بهش گفتم باید با شوهرم صحبت کنم شب به شوهرم گفتم خیلی استقبال کرد و گفت باشه اون دوستم رو خبر کردم و خیلی زود مستقر شدیم توی باغشون شوهرم رو بردم و درمان کردم از طریق فروش محصولاتی که میکاشتم و حقوقی که گرفتیم طی چند سال کلی پول جمع کردم شوهرمم کار میکرد، تونستیم پول جمع کنیم و ی کسب و کار کوچیک راه انداختیم ولی اینبار حساب شده هنورم تو اون باغ زندگی میکنیم و کلی پیشرفت کردیم خدا خیرشون بده که بهمون کمک کردن خداروشکر زندگیمون درست شد
پایان
کپی حرام