استخواهای این شهید بزرگواری که الان گروه تفحس پیداش کردند در بین کسانی که سینه میزدند آقایی خیلی بیقراری میکنه کنجکاو شدم ببینم چرا این داره اینجوری زجه و ناله میزنه رفتم کنار آقای امیری ایستادم
_ببخشید میتونم یه سوال ازتون بپرسم
آقای امیری اشکهاش رو پاک کرد
_بپرس
با دستم اون آقا رو نشون دادم
_چرا این بنده خدا اینجوری گریه زاری میکنه با این شهید نسبتی داره؟
سرش رو انداخت بالا
_نه هیچ نسبتی نداره اما این بی قراریش دلیل داره
برام جالب شد کامل چرخیدم سمتش
_میشه دلیلش رو بگید
این آقا دیشب خواب دیده یه نوجوون شونزه، هفده ساله محوطه ای رو بهش نشون میده و میگه، همه شهدای اینجا در تفحص پیدا شدند اما کسی من رو از اینجا خارج نکرده صبح که خوابش رو تعریف میکنه بچهها گفتن حالا یه گشتی بزنیم شاید این خواب درست باشه، همون جا رو میکنن و این شهید رو پیدا میکنن
آروم کشدار زمزمه کردم
_خوش به حالش ببین چه آدم پاکیِ که شهید میاد به خوابش و جاش رو بهش نشون میده، ای خاک بر سر من که لیاقت نداشتم تا بیاد به من بگه. سرم راه انداختم پایین اومدم کنار ساسان با دستم اون آقایی که بیقراری میکرد رو نشونش دادم و ماجرای خواب رو براش تعریف کردم...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🌼
تلاوت خاشعانه وتکاندهند
#زير_نویس_فارسی
سورة الإسراء
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ۙ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا82
و از قرآن آنچه را که شفا و رحمت برای مؤمنان است؛ نازل می کنیم، و ستمکاران را جز زیان نمی افزاید
💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
▪️🍃🌹🍃▪️
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا علی ابن موسی:
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
▪️🍃🌹🍃▪️
#امام_زمان #صبح_بخیر #سلام
قسمت ششم
سرانجام#شهید سروان علی حسن بخردان هم در #عصر روز #پنجشنبه 14#بهمن ماه سال ۱۳۹۵# در #درگيری با اشرار و سوداگران مسلح به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#پیکر#شهید از محل ستاد #فرماندهی انتظامی در #بندرعباس تشييع و براي تدفين به زادگاهش در شهرستان ياسوج منتقل شد.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
گلزار #شهدای حسین آباد شهر یاسوج.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت ششم
سرانجام#شهید سروان علی حسن بخردان هم در #عصر روز #پنجشنبه 14#بهمن ماه سال ۱۳۹۵# در #درگيری با اشرار و سوداگران مسلح به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#پیکر#شهید از محل ستاد #فرماندهی انتظامی در #بندرعباس تشييع و براي تدفين به زادگاهش در شهرستان ياسوج منتقل شد.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
گلزار #شهدای حسین آباد شهر یاسوج.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت هفتم
مرگ با وضو، #شهادت است .
#پیامبر اکرم(ص) :بحارالانوار:ج ۷۷(۸۰)ص ۳۰۵
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠شهید سروان علی حسن بخردان💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد🍃🌷🍃
پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ مجری منوتو: ما میخوایم مفهوم ناموس و غیرت از بین بره
🔹 شهید بابک نوری: 🥀ما از ناموس و غیرت دفاع می کنیم
قسمت اول
#شهید مدافع حرم ستوان یکم پاسدار ، بهزاد سیفی
🍃🌷🍃
شهریور ماه سال ۱۳۵۶ در روستای پرین در شهرستان رستم آباد(نورابادو ممسنی) در خانواده ای متدین و مذهبی و روستایی متولد شد.
ایشان #۱۵ سالگی وارد #سپاه شد ،برای #نیروی انتظامی ثبت نام کرد اما نرفت. گفت #خدمت در #سپاه را بیشتر دوست دارم، و وارد #سپاه شد #عشق فراوانی به #انقلاب و #رهبر♡داشت.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
ناباورانه تو چشمهای من خیره شد
_چی میگی ماهان
بغض گلوم رو گرفت سر تکون دادم
_راست میگم الان آقای امیری بهم گفت
ساسان دو دستی زد تو سرش و نیم دوری دور خودش چرخید و زمزمه کرد
_ای وای بر ما خدا به دادمون برسه چقدر ما غافلیم به خدا قسم اگر الان این شهدا زنده بشن ما از شرمندگی و خجالت جلوشون آب میشیم
ساسان روی دو زانو نشست و سرش رو بین دستانش گرفت و های های گریه ای کرد که تا الان یه همچین حالی ازش ندیده بودم. محو این حال دگر گونی ساسان بودم که یه مرتبه از جاش بلند شد و پا تند کرد سمت آقای امیری. به خودم گفتم
_چی رو داری نگاه میکنی بدو برو ببین چی داره بهش میگه. به سرعت خودم رو رسوندم کنار ساسان شنیدم که داره
خواهش میکنه و میگه
_در این تابوت رو باز کنید بذارید من استخوانهای این شهید رو لمس کنم میخوام باهاش عهد و پیمان ببندم
آقای امیری سری تکون داد و خودش رو رسوند به مسئول گروه تفحص آهسته درخواست برادر من رو بهش گفت
اونم خم شد در تابوت رو باز کرد ساسان دوزانو با ادب و احترام نشست کنار تابوت یه تیکه از استخوانهای این شهید رو برداشت بوسید و روی چشماش گذاشت یه حرفهایی رو زیر لب زمزمه کرد که هرچی گوشم رو تیز کردم ببینم چی میگه متوجه نشدم حرفاش که تموم شد دوباره استخوان رو بوسید و با احترام گذاشت توی تابوت همه فکرم به اینه که بفهمم چی گفت. کنارش ایستادم ولی نتونستم بپرسم چون اصلاً تو حال خودش نیست تو دلم گفتم این شهدا با دل برادر بی پروای من از گناه چه کردند که اینطوری پشیمان از گذشته خودش شده...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷