#افترا5
من من کنان گفتم_ آدرسشو گرفتم میریم پولارو ازش میگیریم.
بی توجه به اینکه داخل خیابون هستیم دستمرو گرفت و منم به داخل ماشین پرت کرد خودشم سوار شد و با داد گفت_دعا کن که پولارو همین برداشته باشه و گرنه اینبار طلاقت میدم.
حرفی نمیزدم و فقط هق هقم بود. بلاخره رسیدیم به آدرسی که خانم اسدی گفته بود. داریوش پیاده شد و منم دنبالش با عجله رفتم.
به جلوی خونه قدیمی که بیشتر شبیه خونه خرابه بود رسیدیم همون خونهای که تو آدرس بود.
داریوش چند ضربه محکمی به در زد و چند لحظه بعد همون خانم زیبا درو باز کرد._ سلام بفرمایید. چند قدمی جلوتر رفتم و با گریه گفتم_ خانم برو پولارو بیار اون پولا خوردن نداره والا بخدا.
زیبا با تعجب گفت_کدوم پولا؟
داریوش با داد گفت_ همون پولایی که از تو کیف این خانم آیکیو برداشتی.
زیبا گفت_ من متوجه نمیشم آقای محترم. داریوش انقدر عصبی بود که از جلوی در کنارش زد و با داد و بیداد وارد این خونه شد_ من این حرفا حالیم نیست پولامو بیار یا پولت می کنم .
با استرس و نگرانی همراه زیبا به داخل رفتم . دو بچه گوشه حیاط ایستاده بود یه دختر و پسری که به نظر کوچکتر از دختره بود و با ترس به داریوش نگاهمیکردن.
ادامه دارد.
کپی حرام.