#تلخوشیرین 1
مادرم سنش خیلی از پدرم کوچکتر بود ۳۰ سال اختلاف سنیشون بود.
توی دهات زندگی میکردیم برادرم که ۷ سالش بود من به دنیا اومدم و وقتی که ۱۰ سالم شد مادرم فوت شد هنوز چیزی از مرگ مادرم نگذشته بود که پدرم رفت و یک زن جوون دیگه گرفت و با اومدن نامادری زندگی من کاملاً نابود شد.
نامادریم خیلی زن ظالمی بود داداشم رفت سربازی اما من موندم که نامادریم به پدرم میگفت شوهرش بدیم و زودتر از دستش خلاص بشیم
پدرمم تحت تاثیر حرفهای نامادری
اولین نفری که از دهات بالا به خواستگاریم اومد رو قبول کرد و من زنش شدم.
با وجود اینکه سن کمی داشتم به ناچار ازدواج کردم خیلی زود مراسم نامزدی رو گرفتن و سه ماه بعدش عقد و در نهایت من رو فرستادن سر خونه زندگیم.
مادر شوهرم بدتر از نامادریم خیلی زن ظالمی بود هر روز ازم کار میکشید.
ادامه دارد.
کپی حرام.