#قسمت_۳
به روایت از پدر #شهید:
#وحید بعد از #شهادت پسر دایی اش « غلامرضا محمدی » کنار قبر پاک #شهید فقط به عکس او نگاه میکرد و بسیار هم متأثر و غمگین بود که ناگهان شروع به خندیدن کرد.
🍃⚘🍃
به مادرش هم گفتم : « حاج خانم ! خودت را برای #شهادت پسرت آماده کن. » 😭😭
🍃⚘🍃
و مثل آدمی که خبر بسیار خوبی شنیده باشد شروع به دویدن و خوشحالی نمود. من همان جا به همه ی بستگان که در بهشت زهرای کاشان حضور داشتند گفتم : « اگر وحید به #جبهه بره این بار دیگر بر نمیگرده. » 😭😭
🍃⚘🍃
شب آخری که در خانه بود حال و هوای عجیبی داشت و مناجات بسیار زیبایی با خدا داشت طوری که#وحید متوجه نشه دیدمش و با خود گفتم : « یقیناً دیگر #وحید بر نمی گرده و قطعاً این بار به #شهادت می رسه😭 » و رفت و به #شهادت هم رسید. 😭😭
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید وحید محمدی اراکی هم در تاریخ ۶٧/۵/۱ با سمت #تیربارچی در پاسگاه زید عراق بر اثر #اصابت ترکش خمپاره مجروح و بر اثر #ضربات لگد نیروهای بعثی به آرزویش که همانا #شهادت در راه خدا بود رسید.
🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇