#حکمتی_در_گم_شدن؛
#عنایتی_در_پیدا_شدن....
🌷صدای زوزه باد، نیمههای شب در فضا پیچید. همه نیروها امیدشان به گردان حبیب بن مظاهر بود، اما گردان در تاریکی شب ناپدید شد. سرنوشت کل عملیات به خطر افتاده بود. حاج احمد متوسلیان آرام و قرار نداشت. وحشت عجیبی تمام وجود محسن وزوایی را فراگرفته بود، ناگهان محسن به گوشه ای رفت و قامت نماز بست و زیر لب زمزمه نمود:...
🌷و زیر لب زمزمه نمود: خدایا، اگر میدانی نیتهای ما خالص و فقط برای توست یاریمان کن! راه را نشانمان بده! خدایا تو برای موسی دریا را شکافتی و به امر تو عنکبوتی در مقابل غاری که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در آن پنهان شده بود، تار تنید. خدایا! به حق امام زمان رحمه الله، به حق نیایش خمینی قدس سرّه، به حق حسین علیه السلام، قسمَت میدهیم، ما بندگان حقیر را از این درماندگی نجات بده.
🌷سپس برخاست. بچه ها را صدا زد و خود به راه افتاد. همه مطمئن از تصمیم او آماده شدند. ساعتی بعد گردان حبیب مقابل تپه «تانک» بود. جالب آنجا بود که تمام نیروهای عراقی در کمال آرامش داشتند استراحت میکردند و درحالی به اسارت درمیآمدند که نه تنها در وضعیت جنگی نبودند بلکه با زیرشلواری و رکابی خوابیده بودند!
🌷بعدها وقتی بیشتر پرس و جو شد، معلوم شد که عملیات لو رفته بوده. عراقیها تا ساعت سه، منتظر بودند تا نیروهای ایرانی رو قتل عام کنند. گم شدن گردان محسن خودش یه عنایت بوده و وقتی صبر عراقیها به سر میآید، به گمان اینکه ایرانیها موضوع رو فهمیده اند و عملیات را لغو کرده اند، با خیال راحت میروند استراحت کنند و البته همین عنایت بزرگ بود که باعث پیروزی عملیات مهم فتحالمبین شد؛ عملیاتی که اگر پیروز نمیشد، سرنوشت خرمشهر همچنان در هاله ای از تاریکی میماند و نهایتاً سرنوشت جنگ را به شرایط ناگواری سوق میداد.
📚 "مجله امان" شماره ۲۱
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌸