قسمتی از وصیت برادرم شهیدم🌹
وجان دادن در راهت عجب صفایی دارد حسین جان❤️
#خاطره_خواهر_شهید_از_برادرش 👇👇
سلام برادر من هجده ساله بود که دعوت حق را لبیک گفتند وبه درجه شهادت نائل شدند نام پر آوازه اش سید رمضان حسینی ودر کربلای پنج شلمچه به ضرب گلوله دشمن به پیشانی به این درجه رسیدند پدرم خیلی دوست داشتن که برادرم درسش رابخواند وبه قول خودش در آینده پشت یک میز را برای خود بگیرد یعنی کار کند اما برادرم که صدای امامش را شنیده بود عاشقانه به دنبال اومیرفت وقتی به شهر میرفت برای درس خواندن به کلاس بسیج میرفت و بعد از آنجا به راهپیمایی میپرداخت تا اینکه پدرم تصمیم گرفت برایش زن اختیار کند تا به قول معروف پابند زن وبچه اش کند اما بی فایده بود او همچنان عاشقانه به کار خودش میپرداخت چند باری پدرم شب ها موقع خواب پای اورا می بست اما بی فایده بود یک بار که برای مرخصی آمده بود متوجه میشود که پسر عمویم که یک هفته زودتر برای مرخصی آمده بودهنوز نرسیده بود ووقتی زن عمویم سراغ پسرش را میگیرد به او میگوید نگران نباش میآید وخودش به دنبال او میرود ومتوجه میشه که پسر عمویم به شهادت رسید وروی بازگشت نداشته که چطور به خانواده عمویم خبر شهادت را بدهدسرانجام خودش هم در تاریخ 1365/11/5 به شهادت میرسه وجنازه برادرم را زودتر از پسر عمویم به خانواده تحویل می دهند ناگفته نماندپنج ماه بعد از شهادت برادرم فرزندش به دنیا آمد که نام اورا محسن که خودش انتخاب کرده بود گذاشتند
✅ محل زندگی: استان مرکزی شهر خمین روستای محمد آباد❤️
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃