eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.6هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7.3هزار ویدیو
124 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
1 سه ماه از نامزدیمون گذشته بود. دختر پر انرژی بودم و به محض تموم شدن درسم با پسر شریک بابام نامزد کردم. درسته که به اصرار خانواده ها بود اما اعتراف می‌کنم که خودمم سینا رو دوست داشتم. واقعا پسر جذابی بود و توجه همه‌ رو به خودش جلب می‌کرد. قرار شد نامزدیمون آنچنان طولانی نشه. گفته بودم که فقط چند ماه نامزد بمونیم و بعد از اون بریم سر خونه زندگیمون. پدرم خیلی سینا رو دوست داشتم اما مادرم همیشه بهم می گفت که مواظب باشم این پسره کمی سر و گوشش می‌جنبه. حرفای مامان رو بی اهمیت می‌گرفتم چون واقعا خودمم به سینا علاقه داشتم. داشتم میرفتم پیش سینا . بهش زنگ‌ نزدم گفتم که سوپرایزش کنم. جلوی خونه که رسیدم آیفون رو زدم کمی بعد در باز شد و به داخل رفتم. با دیدنم جا خورد_ بدون خبر اومدی؟ ادامه دارد. کپی حرام.