#دعا_نوبس
و ظاهرا میخواسته پس از ارایه ی پایان نامه دکترا به خاستگاری مهسا بیاد که بعد از مدتی متوجه شده دختر مورد نظرش
ازدواج کرده، مهگل گفته اتفاقا من قبل از ازدواج مهسا متوجه میشدم که جناب معاون رفتارش مشکوک شده اما نمیدونستم جریان چیه.تا اینکه همسرم برام تعریف کرد.
و اینجا بود که دوباره اه و فغان نسرین بلند
شد، خود کرده را تدبیر نیست...
اگه سراغ دعانویس نرفته بود و راضی میشد به حکمت و تقدیری که خدا برای دخترهاش رقم زده حالا وضع مهسای
طفلکی این نمیشد، چهار سال گذشت تا کم کم حال شوهر مهسا بهتر شد چهار سال باهم بودند ولی انگار نبودند چهار سال از عمر با ارزششون به مداوا و پزشک و متخصص و ازمایشات مختلف گذشت .
مهسا تبدیل شده به یه دختر افسرده و بی انگیزه و شوهرش هم اونقدر دارو مصرف کرده که حالا دیگه نمیتونه بچه دار بشه.
مهسا نمیتونست طعم مادر شدن رو بچشه.
نسرین خودش رو مقصر همه ی اتفاقاتی که در زندگی مهسا افتاده میدونست و هرروز شاهد اه و حسرت کشیدن و ذره ذره اب شدن دخترش بود اما کاری از دستش برنمیومد.
تا اینکه با یه روحانی متعهد صحبت کرده بود و ایشون گفته بودند برای باطل شدن اثرات منفی دعا یا درواقع اون طلسم با توسل به ایمه و توبه و جزع به درگاه خدا ان شاالله مشکل حل میشه و مشکلات زندگی مهسا برطرف میشه.
به امید روزی که ارامش حقیقی به زندگی مهسا و همه ی دختران عزیز سرازیر بشه.
✍ادامه دارد...
##کپی_فوروارد_برای_دوستتون_و_گروها_کانالها_از_داستان_حرام⛔️
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃