eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.3هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
98 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
💟 🔵شهید مدافع‌حرم جلیل خادمی 🎙راوے: همسر شهید 💜جلیل هر زمان از اداره به خانه می‌آمد، تمام خستگی‌هایش را پُشت در می‌گذاشت و با لبخند وارد خانه می‌شد. با شور و نشاط خاصّی که داشت، با صدای بلند سلام می‌کرد. 🦋روزهای جمعه در خدمت خانه و خانواده بود. نمی‌گذاشت به چیزی دست بزنم. تمام کارهای خانه را انجام می‌داد. از ظرف‌شستن تا جاروکردنِ خانه. گاهی دلم برایش می‌سوخت و به او کمک می‌کردم. 💜سریع کارها را تمام می‌کرد و غذا را می‌پُخت تا به خطبه‌های نماز جمعه برسد. اکثرا با دخترم، مریم به نماز جمعه می‌رفت و در راهِ برگشت، برای مریم تنقّلات می‌خرید و باهم می‌خوردند و وقتی نزدیک خانه می‌شد، دست و صورتش را می‌شست که من متوجه نشم. 🦋وقتی هم برمی‌گشتند، سفره را پهن می‌کردم و همه دور هم جمع می‌شدیم. من و پسرم با اشتها غذا می‌خوردیم ولی آنها نه! بعدها متوجّه شدم که پدر و دختر یواشکی تنقلات می‌خوردند و سیر بودند که غذا نمی‌خوردند! 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🍬اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🍬 🦋🦋🦋
‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺 🌸 💟 🟢شهید مدافع‌حرم مهدی بختیاری 🎙راوے: همسر شهید عده‌ای می‌گویند: «شهدا خیلی خاص هستند و با افراد معمولی تفاوت دارند» اما آقامهدی یک شخصیت کاملا معمولی داشت و به گونه‌ای نبود که از جمع کناره‌گیری کند و یا به عبارت عامیانه خودمان، جانماز آب بکشد🌊☺️ ایشان روحیه‌ای شاد داشت و با همه در ارتباط بود. مانند خیلی از افراد دیگر موسیقی گوش می‌داد و اهل موسیقی مجاز بود. عروسی ما مولودی بود اما در مراسم عروسی‌ای که موسیقی هم داشت، شرکت می‌کرد و سعی داشت گوشه‌ای دورافتاده را برای نشستن انتخاب کند💜😘 همسرم همیشه سعی می‌کردند زمانی که در مأموریت نیستند، نبودشان را جبران کنند. به همین علت، کم پیش می‌آمد که در خانه بمانیم؛ دیدار اقوام، گلزار شهدا، سینما و پارک از تفریحات ما بود🎡🎊 آقامهدی بسیار به فیلم علاقه داشت. زمانی را هم که در خانه بودیم بیکار نبودیم و به تماشای فیلم و سریال‌های خانگی می‌پرداختیم🖥🎞 نکته‌ی جالب این است که آقامهدی بسیار اهل فست‌فود و عاشق پیتزا بود و همیشه می‌گفت اگر روزی شهید شدم، به همه بگو شهید عاشق پیتزا بود🍕🍔 آقامهدی بسیار مهربان و در عین حال، بسیار مغرور و جدّی بود. نامــــوس برایش جایگاه ویژه‌ای داشت و خیلی غیرتی بود و همیشه سعی می‌کرد کاری را که باعث آزار و اذیّت ناموسش می‌شود، انجام ندهــــد✨💞 نماز اول وقت برایش اولویت داشت و در کنار آن، سعی داشت نماز مستحبی وتیره، نافله عشاء، را پس از نماز عشاء بخواند اما در عین حال، مانند همه‌ی افراد ممکــــن بود بعضــــاً نماز صبحش هم قضا شود💙 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💐اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💐 🍃🍃🍃
_🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ⛅️ 🗓امروز ۲۶ آذر ‌۱۴۰۰۱مصادف با سالروز: 🦋 ولادت شهید حیدر جلیلوند🎂🎂🎂🎂🎉🎉🎉 💟 💠شهید مدافع‌حرم حیدر جلیلوند تربیت بچه‌ها برای حیدر👨‍👧‍👧 خیلــــی مهــــم بــــــــود و خودش از هر فرصتی⏳ استفاده می‌کــــرد و ثنا را با ائمه و قرآن آشنا می‌کرد به من هم سفارش می‌کرد🧏‍♂ که هرروز🗓 ضمن اینکــــه من خودم قرآن می‌خوانم به ثنا هم یاد بدهم👩‍🎓 و دوســــت داشت ثنا با قــــرآن اُنس بگیــــرد📖💞 📀راوے: همسر شهید 🎂 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🦋اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🦋 سلام برشهدا 🕊 سلام بر شهدای گمنام 🥀 سلام برشما دوستان شهدایی
_🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 💟 🔵شهید مدافع‌حرم جواد جهانی ❄️همسر شهید نقل می‌کنند: من در تلفنم، نام همسرم، آقاجواد، را با عنوان «شهید زنده» ذخیره کرده بودم. یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده‌ای! ❄️قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره‌اش را بگیرم. وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان «شریک جهادم و مسافر بهشت» ذخیره کرده بود. گفت: از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💥اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💥 🦋🦋🦋
‍ ┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈ 💟 🟢شهید مدافع‌حرم مصطفی عارفی 📀راوے: همسر شهید آقامصطفی در مورد نمازخواندن پسرمون، طاها، خیلی حسّاس بودند و زمانی که طاها چهار یا پنج‌ساله بود، وقت اذان می‌گفتند:«طاهاجان، بیا با هم نماز بخونیم» و طاها دو رکعت که میخوند، تشویقش می‌کردند و می‌گفتند: «کافیه»📿😊 نظرشون این بود که نبــــاید به بچه سخت بگیریم که حتما اذکار نماز رو درست بگه و همه رکعات نماز رو به‌جا بیاره؛ حتی توی نماز اول وقت هم سخت نگیــــریم؛ همین که پدر و مادر اول وقت نماز بخونن، بچه تشــــویق به نماز اول وقت میشه💞☺️ من و همسرم تا جایی که امکان داشت، نماز رو اول وقت و در مسجــــد می‌خوندیم و آقاطاها رو هم می‌بُردیم. وقتی هم که نمی‌شد مسجد بریم، تو خونه جماعــــت می‌خوندیم؛ یه سجــــاده کوچیک هم آقا مصطفی برا پسر کوچک‌مون، امیرعــــلی پهن می‌کردند🕋🤗 آقا مصطفی برای تشویق بچه‌های فامیل مثال‌های جذابی بیان می‌کردند. مثلا می‌گفتند:«نماز اول وقت مثل لیمــــو شیرین می‌مونه که وقتی قاچ می‌کنی، شیرینه؛ هرچی از زمان قاچ‌کردنش بگذره، تلــــخ‌تر میشه. همونطور که ما لیموی شیرین و تازه رو دوست داریم، خدا هم نماز اول وقت رو دوســــت دارند»🍋🥰 یا مثلا می‌گفتند:«نماز اول وقت مثل این می‌مونه که به ما تعداد زیادی سکه نشون میدن؛ اولش کنــــار سکه‌ها هستیم و خوب میتونیم تعداد زیادی سکه جمع کنیم ولی هرچی از سکه‌ها دورتر بشیم، دست‌مون به سکه‌های کمتری میرسه»💰😌 🎂 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💜اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💜 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
💟 🔴شهید مدافع‌حرم افشین ذورقی 🎙راوے: همسر شهید 💜آقا افشین، کارکردن در منزل را عار نمی‎دانست و حتی اگر خسته بود و یا تازه از محلّ کار برمی‎گشت، در کارهای خانه کمکم می‎کرد. همیشه طوری برنامه‎ریزی داشتم که با آمدنش، کاری در منزل نباشد؛ این‌جور مواقع وقتی می‎دید کاری نیست، جاروبرقی را می‎آورد و منزل را جارو می‎کرد. ❤️برای مثال اگر از مأموریتِ یک‌ماهه برمی‎گشت، اولین استکان چای یا لیوان آب را خودش می‎شست؛ وقتی می‎گفتم:«شما خسته هستی»، می‎گفت:«من فقط به مأموریت رفتم درحالی که شما در این مدت کارهای زیادی انجام داده‎ای؛ از طرفی برای بچه‎ها هم پدر بودی و هم مادر!» 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🎀اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎀 🌿🌿🌿 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 💟 🟠شهید مدافع‌حرم سید محمد حسینی 💞سیدمحمد همیشه مرا غافلگیر می‌کرد. یکبار مردادماه در سالروز تولدم، مرا به بهانه‌ای به منزل مادرم فرستاد. خودش با ذوق و سلیقه، خانه را تزئین کرده و کیک، شیرینی و میوه هم تهیه کرده بود. وقتی به خانه رسیدم، فهمیدم موضوع از چه قرار است و از خوشحالی شوکّه شدم. او از یک خانمِ کدبانو هم سلیقه‌ی بیشتری در تزئین خانه به‌کار بُرده بود. 💞در برابر خوبی‌های بی‌اندازه‌اش، هیچ‌گاه توقعی از من نداشت و محبّتش کاملا خالصانه و بی‌چشم‌داشت بود. در کارهای خانه هم تا حدّ توان به من کمک می‌کرد. گاهی مادر من، او را نکوهش می‌کرد که «پسرم! لازم نیست این همه از زنت، حرف‌شنوی داشته باشی» 💞اما سیدمحمد لبخندی می‌زد و می‌گفت: «نه مادرجان! خسته است دیگر؛ حق دارد. خودم انجام می‌دهم. از من که چیزی کم نمی‌شود» و این کارِ یک‌روز و دوروزِ زندگی ما نبود و در ۱۲سال زندگی مشترک‌مان، هرروز این رفتارهای نیکویش را تکرار می‌کرد. 📀راوے: همسر شهید 🌹🌹 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🦋🦋🦋
‍ ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🌹 🍃❣ به قد و قواره اش نمی آمد که درباره ازدواج بگوید؛اما با صراحت تمام موضوع را مطرح کرد!💍 گفتیم:زود است،بگذار جنگ تمام شود،خودمان آستین بالا می زنیم. گفت: (( نه،پیامبر فرموده اند ازدواج کنید تا ایمانتان کامل شود،من هم برای تکمیل ایمان باید ازدواج کنم،باید!))🥰 همین ها را گفت که در سن نوزده سالگی زنش دادیم!💐 گفتیم:حالا بگو دوست داری همسرت چگونه باشد؟گفت: (( عفیف باشد و با حجاب.))🍃❣ 🌹 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 💟 🟢شهید مدافع‌حرم یدالله ترمیمی ☂همسر شهید نقل می‌کند: همیشه آقایدالله بهم لطف می‌کرد و اکثر وقتها با گل به منزل میومد. اولین بار، روزی بود‌ که برای آزمایشِ قبل ازدواج، دنبالم اومده بود. موقعِ برگشتن، یه شاخه گل رز قرمز جلوی ماشین بود ولی تا انتهای مسیر، روش نشد اون گل رو بهم بده. ☘وقتی پیاده شدم، بهم گفت ببخشید یه لحظه صبر می‌کنید! منم مکث کردم؛ یدالله با خجالت گفت این شاخه گل برای شماست. منم روزی که پیکرش رو قرار بود برای وداع بیارن منزل، تصمیم گرفتم خونه رو براش گلباران کنم؛ تعدادی شاخه گل هم وقتی عشقم رو آوردند، به همکارانش دادم و گفتم برای مراسم تشییع، روی تابوت شهیدم بچسبونند. ☂یدالله واقعا مهربان و با محبّت بود. خوش‌اخلاق و خوش‌خنده بود و قلب رئوف و پاکی داشت. از سختی‌ها و مشکلات بیرون، چیزی به من منتقل نمی‌کرد. با وجود خستگی زیاد، در کارهای منزل بهم کمک می‌کرد و هیچ منّتی هم سرم نمی‌گذاشت. 🌸🌹شهید ▫️تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۱۲ ▫️محل شهادت: حماه سوریه 📿شادی ارواح مطهر شهدا صلوات📿 ❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁ 🦋🦋🦋
:﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 💟 🌕شهید مدافع‌حرم کمال شیرخانی 📀راوے: همسر شهید 💜آقا کمال، تبریک و هدیه‌ی مناسبت‌های مهم را هیچگاه فراموش نمی‌کرد. حتی زمانی که مأموریت بود، با ارسال پیامک تبریک می‌گفت. از هر ماموریتی که برمی‌گشت، سوغات می‌آورد. 🌼کمال از علاقه‌ی من به گل رز اطلاع داشت و همیشه برایم گُل می‌خرید. دوره‌ی پیوند گُل را گذرانده بود و راهروی منزل‌مان را به گفته خود، تبدیل به یک بهشت کوچک کرده بود. همیشه می‌گفت، «هر گُلی را که شما دوست داشته باشی، قلَمه می‌زنم تا با دیدن آن، جان تازه بگیری و لذّت ببری.» 💜شهید شیرخانی تمام تلاش خود را می‌کرد تا خانواده‌اش در آرامش کامل زندگی کنند. اگر در منزل بود، حتما خود را برای انجام فعالیتی سرگرم می‌کرد. یا با بچه‌ها بازی می‌کرد و یا در کار‌های منزل کمک می‌کرد. گاهی ظرف می‌شست و گاهی هم خانه را جارو می‌کشید. بچه‌ها نیز سرگرم بازی با پدر می‌شدند و وقتی پدر نبود، بهانه‌گیری آن‌ها بیشتر می‌شد. 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🌹 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷🌾 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 💟 🌕شهید مدافع‌حرم میثم نجفی 📀راوے: همسر شهید 💜اقا میثم می‌گفت: «دوست دارم معلومات بچه من بالا باشد. ما مسلمانها وقتی به دنیا می‌آییم، امام حسین علیه‌السلام را راحت و همین جوری قبول داریم ولی در دوره جدید، بچه‌ها مفاهیم را اینطور قبول نمی‌کنند و باید با دلیل برایشان توضیح دهیم. 💛دوست دارم با علت و دلیل به فرزندم بگویم خدا و امام حسین چگونه‌اند. دوست دارم دخترم کتابخوان شود و کتابخوانش می‌کنم و از این طریق به او یاد می‌دهم که خدا را بشناسد. دوست ندارم زیاد تلویزیون نگاه کند. گاهی هم به شوخی به من می‌گفت: «اگر بچه‌ی ما تلویزیونی شود، من ازت راضی نیستم.» 💜دخترمان، حلما، ۱۷روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. میثم خیلی مشتاقِ دیدنِ بچه بود ولی عشقش به حضرت زینب علیهاالسلام بیشتر بود. اگر بیشتر نبود، اول صبر می‌کرد بچه‌اش به دنیا می‌آمد و بعد می‌رفت اما دیگر هیچ‌چیز نمی‌توانست جلوی او را بگیرد. 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🎉اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎉 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان شهدا﷽ 💟 ✅شهید مدافع‌حرم علی‌اصغر شیردل 🎙راوے : همسر شهید آقا علی‌اصغر محبت‌شون رو خیلی راحت به خانواده ابراز می‌کردند. همیشه به امیرعلی می‌گفتند: "الهــــی بابا قربونت بره، الهی بابا دورت بگــــرده"👶🏻❣ وقتی مأمــــوریت بودند و تماس تلفنی می‌گرفتند، با امیرعلی که صحبت می‌کردند، شاید بیســــت‌تا بــــوس برای همدیگــــر می‌فرستادنــــد😘😍 با همدیگر خیــــلی رابطه گــــرمی داشتند؛ همیشــــه با هم تفنــــگ‌بازی، شمشیر بازی و جنــــگ‌بازی می‌کردند و اینقدر جــــدّی و از روی علاقــــه بازی می‌کردند که انگــــار واقعا جنــــگ شده و این دونفر دارن با هم می‌جنگنــــد🥊⚔ وقتی با امیرعلی بازی می‌کردند، واقعاً بچه می‌شدند و این موضوع خیلی در ذهن امیرعلی باقی مانده و این خاطرات خیلی برایش شیرین و قشنگ است🎊☺️ ✋سلام بر همسنگران و دوستداران شهـــــداء🌹 🥀 🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ✅ 🌷 🌷 ✍🏻مادر‌ِ شهیدجهاد‌ درباره شهادت پسرش ميگويد: شهادت یک آرزو و دغدغه همیشگی‌اش بود ...🍂 هم آرزوی شهادت داشت هم ناراحت از هجمه‌ها و تهمت‌ها به پدرش بود .. همیشه به من میگفت: من دوست دارم شهید شوم اما نه هر شهادتی ‌‌...! مادر، تو دعا کن که من جوری شهید شوم که هم مورد رضای خداوند باشد، هم باعث عزت و آبروی هرچه بیش‌تر پدرم شود .. 🦋🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💟 🔴شهید مدافع‌حرم علی منیعات 🎙راوے: همسر شهید 🎈علی همیشه می‌گفت: سعی کنیم محیطی فراهم کنیم که بچه در اون به آرامش برسه. مثلا بلند صحبت نکنیم یا مشکلات رو جلوی اون مطرح نکنیم. به بچّه شخصیت می‌داد و بهش احترام می‌گذاشت. سعی می‌کرد بهش انرژی مثبت بده و سرکوبش نکنه و همیشه تشویقش می‌کرد و با احترام با بچه رفتار می‌کرد. 🎈علی‌آقا مسائل رو برای دخترم توضیح می‌داد و روشنش می‌کرد. به مراسم مذهبی می‌بُردیمش. از کوچیکی گمونم چهار سالگیش مادرم براش چادر دوخت و سرش می‌کردم. علی خیلی خوشش میومد. دست زینب رو می‌گرفت و بیرون می‌بُرد. می‌گفت دختر باید از بچّگی با حُجب و حیا بار بیاد. 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🪁اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🪁 🌸 🌠 رفتند تا بمانند ، نماندند تا بمیرند ! 🌹🕊🍀🇮🇷 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💠 آقا پسری که میری باشگاه💪 بعد میایی لبـــ👕ـــاس جذاب می پوشی!! حجاب برای شما هم هست ✔️ خاطره ای از شهید ابراهیم هادی ⬇️⬇️ 🔰 حدود سال 1354بود که مشغول تمرین بودیم. ابراهیم وارد سالن شد 🚶 و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده!😍 وقتی داشتی تو راه می اومدی، دو تا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن😉 شلوار و پیراهن شیک که پوشیده بودی👕👖 و از ساک ورزشی🎒 هم که دستت بود، کاملاً مشخص بود ورزشـــ💪ــکاری.😅 ابراهیم با شنیدن این حرفها یک لحظه جا خورد.😨 انگار توقع چنین حرفی را نداشت و خیلی توی فکر رفت.... 👈ابراهیم از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد می پوشید و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد🚫 و لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی می ریخت❗️ هر چند خیلی از بچه ها می گفتند : بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! 😒 ما باشگاه می آئیم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و... تو با این هیکل روی فرم، این چه لباس هایی است که می پوشی؟ 😳😳 ابراهیم هم به حرفهای اونها اهمیتی نمی داد و به دوستانش توصیـــ🔔ــه می کرد: اگر ورزش رو برای خدا انجام بدید عبادت است و اگر به هر نیت دیگری باشید ضرر خواهید کرد.😊 ☝️ البته ابراهیم در جاهای مناسبی از توانمندی بدنی اش استفاده می کرد. مثلاً ابراهیم را دیده بودند در یک روز بارانی🌧 که آب در قسمتی از خیابان جمع شده بود و پیرمردها نمی توانستند از آن معبر رد شوند، ابراهیم آنها را به کول می گرفت و از اون مسیر رد می کرد.👌👌 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ❣ 🍃آقاافشین، کارکردن در منزل را عار نمی‎دانست و حتی اگر خسته بود و یا تازه از محلّ کار برمی‎گشت، در کارهای خانه کمکم می‎کرد. همیشه طوری برنامه‎ریزی داشتم که با آمدنش، کاری در منزل نباشد؛ این‌جور مواقع وقتی می‎دید کاری نیست، جاروبرقی را می‎آورد و منزل را جارو می‎کرد. 🍃برای مثال اگر از مأموریتِ یک‌ماهه برمی‎گشت، اولین استکان چای یا لیوان آب را خودش می‎شست؛ وقتی می‎گفتم شما خسته هستی، می‎گفت من فقط به مأموریت رفتم درحالیکه شما در این مدت کارهای زیادی انجام داده‎ای؛ از طرفی برای بچه‎ها هم پدر بودی و هم مادر! ✍راوی:همسر شهید ....🌸🌸🎉🎉🌸🌸 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ❣ 🍃آقاافشین، کارکردن در منزل را عار نمی‎دانست و حتی اگر خسته بود و یا تازه از محلّ کار برمی‎گشت، در کارهای خانه کمکم می‎کرد. همیشه طوری برنامه‎ریزی داشتم که با آمدنش، کاری در منزل نباشد؛ این‌جور مواقع وقتی می‎دید کاری نیست، جاروبرقی را می‎آورد و منزل را جارو می‎کرد. 🍃برای مثال اگر از مأموریتِ یک‌ماهه برمی‎گشت، اولین استکان چای یا لیوان آب را خودش می‎شست؛ وقتی می‎گفتم شما خسته هستی، می‎گفت من فقط به مأموریت رفتم درحالیکه شما در این مدت کارهای زیادی انجام داده‎ای؛ از طرفی برای بچه‎ها هم پدر بودی و هم مادر! ✍راوی:همسر شهید ....🌸🌸🎉🎉🌸🌸 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ❣ 🍃نامزدی ما، چهارماه دوست‌داشتنی بود! تماس می‌گرفتم و با حالت دلتنگی می‌پرسیدم آخر هفته تهران می‌آیی؟ محمدحسین می‌گفت: باید ببینم چه می‌شود! چندثانیه بعد، آیفون به صدا درمی‌آمد و ایشون پشت در ایستاده بود! 🍃یادم هست یکبار دیگر میخواستم برای خرید به بیرون بروم. پول نداشتم. خجالت می‌کشیدم از پدر و مادرم پول بخواهم. مشغول ورق‌زدن کتابم بودم که دیدم ۳۰هزارتومن پول لای آن است! از پدر و مادرم سوال کردم که آنها پول برایم گذاشته‌اند؟ گفتند نه! مامانم گفت احتمالا کار محمدحسین‌آقاست. بعد از خرید، هرچه تماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره می‌رفت و می‌گفت: نمیدونم! من؟ من پول بگذارم؟ ✍راوی:همسر شهید 🌸🎉🌸 شــادی ارواح مطهر شـهدا صلوات 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 ‏اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💫🌹💫🌹💫🌹💫 🦋🦋🦋 🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا 💟 🌕شهید مدافع‌حرم حسن عبدالله زاده 🎙راوے: همسر شهید 💜حسن خیلی بچه دوست داشت. قبل از به‌دنیا آمدنِ فرزند اولم نامش را گذاشت «علی‌اکبر». هنوز دو ماهش نشده بود که می‌گفت:«ببرمش هیئت؟!». هرجا می‌رفتیم، مسافرت یا مهمانی علی‌اکبر را خودش می‌آورد و کمک‌حالم بود. وقت تولد بچه‌های دیگر هم همین‌طور بود. ⭐️هر زمان که خانه بود، کار‌های بچه‌ها را انجام می‌داد و وقتی که من مشغول بچه‌ها بودم، خودش غذا درست می‌کرد. دوست داشت پسر‌ها شجاع و مردانه بار بیایند. با این همه علاقه‌ای که به علی‌اکبر داشت، وقتی مهدیه به دنیا آمد، خیلی به او ابراز محبت می‌کرد. نوع تربیتش فرق داشت، لطیف و مهربان. 💜به مهدیه می‌گفت «ملکه!». مهدیه هم خیلی بابایی بود. شب‌ها در آغوش پدر آرام می‌گرفت و می‌خوابید. من در دورانی که حسن‌آقا بود، کار‌های هنری انجام می‌دادم، با روحیه نظامی که داشت با ظرافت کار‌های من را نگاه می‌کرد و تشویقم می‌کرد. دوست داشت سرم گرم باشد که وقتی مأموریت می‌رود، حوصله‌ام سر نرود. سلام برشهدا 🕊 سلام بر شهدای گمنام 🥀 سلام برشما دوستان شهدایی🌹 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💟 🌕شهید مدافع‌حرم کمال شیرخانی 📀راوے: همسر شهید 💜آقا کمال، تبریک و هدیه‌ی مناسبت‌های مهم را هیچگاه فراموش نمی‌کرد. حتی زمانی که مأموریت بود، با ارسال پیامک تبریک می‌گفت. از هر ماموریتی که برمی‌گشت، سوغات می‌آورد. 🌼کمال از علاقه‌ی من به گل رز اطلاع داشت و همیشه برایم گُل می‌خرید. دوره‌ی پیوند گُل را گذرانده بود و راهروی منزل‌مان را به گفته خود، تبدیل به یک بهشت کوچک کرده بود. همیشه می‌گفت، «هر گُلی را که شما دوست داشته باشی، قلَمه می‌زنم تا با دیدن آن، جان تازه بگیری و لذّت ببری.» 💜شهید شیرخانی تمام تلاش خود را می‌کرد تا خانواده‌اش در آرامش کامل زندگی کنند. اگر در منزل بود، حتما خود را برای انجام فعالیتی سرگرم می‌کرد. یا با بچه‌ها بازی می‌کرد و یا در کار‌های منزل کمک می‌کرد. گاهی ظرف می‌شست و گاهی هم خانه را جارو می‌کشید. بچه‌ها نیز سرگرم بازی با پدر می‌شدند و وقتی پدر نبود، بهانه‌گیری آن‌ها بیشتر می‌شد. 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🎉اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎉 🦋🦋🦋
‍ ‍ ‍•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 💟 🟢شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: همسر شهید عده‌ای می‌گویند: «شهدا خیلی خاص هستند و با افراد معمولی تفاوت دارند» اما آقامهدی یک شخصیت کاملا معمولی داشت و به گونه‌ای نبود که از جمع کناره‌گیری کند و یا به عبارت عامیانه خودمان، جانماز آب بکشد🌊☺️ ایشان روحیه‌ای شاد داشت و با همه در ارتباط بود. مانند خیلی از افراد دیگر موسیقی گوش می‌داد و اهل موسیقی مجاز بود. عروسی ما مولودی بود اما در مراسم عروسی‌ای که موسیقی هم داشت، شرکت می‌کرد و سعی داشت گوشه‌ای دورافتاده را برای نشستن انتخاب کند💜😘 همسرم همیشه سعی می‌کردند زمانی که در مأموریت نیستند، نبودشان را جبران کنند. به همین علت، کم پیش می‌آمد که در خانه بمانیم؛ دیدار اقوام، گلزار شهدا، سینما و پارک از تفریحات ما بود🎡🎊 آقامهدی بسیار به فیلم علاقه داشت. زمانی را هم که در خانه بودیم بیکار نبودیم و به تماشای فیلم و سریال‌های خانگی می‌پرداختیم🖥🎞 نکته‌ی جالب این است که آقامهدی بسیار اهل فست‌فود و عاشق پیتزا بود و همیشه می‌گفت اگر روزی شهید شدم، به همه بگو شهید عاشق پیتزا بود🍕🍔 آقامهدی بسیار مهربان و در عین حال، بسیار مغرور و جدّی بود. نامــــوس برایش جایگاه ویژه‌ای داشت و خیلی غیرتی بود و همیشه سعی می‌کرد کاری را که باعث آزار و اذیّت ناموسش می‌شود، انجام ندهــــد✨💞 نماز اول وقت برایش اولویت داشت و در کنار آن، سعی داشت نماز مستحبی وتیره، نافله عشاء، را پس از نماز عشاء بخواند اما در عین حال، مانند همه‌ی افراد ممکــــن بود بعضــــاً نماز صبحش هم قضا شود💙 📎 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💟 🟢شهیدمدافع‌حرم مجتبی ذوالفقارنسب 💜همسر شهید نقل می‌کند: آقا مجتبی همیشه به دو فرزندمان می‌گفت: «شما دوتا مثل طفلان مسلم هستید.» عاشقانه و خالصانه بچه‌ها را دوست داشت. از وقتی بچه‌ها کوچکتر بودند، حفظ حریم و غیرت را به بچه‌ها آموزش می‌داد و صحبت‌های مردانه با آنها می‌کرد. مجتبی می‌گفت می‌خواهم تا وقتی که خودم هستم، اینها را به فرزندانم آموزش بدهم. 💚شهید ذوالفقارنسب روحیه‌ی خیلی خوبی داشت. تکاور و سرهنگ ارتش بود ولی هرگاه به خانه می‌آمد، ۱۸۰درجه اخلاقش عوض می‌شد. تمام درگیری‌های ذهنی را پشت در می‌گذاشت و با یک سلام گرم وارد منزل می‌شد. 💜با وجود اینکه یک ارتشی بود و همه از شخص نظامی، یک فرد خشک را تصوّر می‌کنند ولی مجتبی این‌گونه نبود. او هر ماه برای بچه‌ها کادو می‌خرید. گاهی ماشین، هلیکوپتر، تفنگ و... . هر وقت به خانه می‌آمد، آنقدر در شور و هیجان بازی بود که صدای او از بچه‌ها بالاتر می‌رفت. کودکِ درون او زنده بود و همبازیِ خوبی برای بچه‌ها بود. 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🍹اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🍹 🦋🦋🦋
⚘﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💟#زندگی_به_سبک_شهدا 🟢شهید مدافع‌حرم حیدر جلیلوند تربیت بچه‌ها برای حیدر👨‍👧‍👧 خیلــــی مهــــم بــــــــود👌 و خودش از هر فرصتی⏳ استفاده می‌کــــرد💫 و ثنا را با ائمه و قرآن آشنا می‌کرد🕌 به من هم سفارش می‌کرد🧏‍♂ که هرروز ضمن اینکــه☝️ من خودم قرآن می‌خوانم📖 به ثنا هم یاد بدهم👩‍🎓 و دوســــت داشت ثنا👧🏻 با قــــرآن اُنس بگیــــرد📖💞 📀راوے: همسر شهید #به‌مناسبت_سالروز_شهادت... ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🦋اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🦋 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ شهدابا_معرفتند! حاضرندتاپای جان بـروند تاتوجان بگیری... 🕊شهـدارفیق_بازند! باورڪن... آنهانیڪورفیقانی برای ماراه گم ڪرده هاهستند... 💟 🌕شهید مدافع‌حرم جواد محمدی 🎙راوے: همسر شهید 💜فاطمه دو یا سه سالش بود که آقاجواد برایش پارچه سفید گل‌دار خرید. گفت: «خانم این چادر را برای دخترمان بدوز. بگذار به‌مرور با چادر سر کردن آشنا شود.» 🌻از آن به بعد هر وقت پدر و دختر می‌خواستند از خانه بیرون بروند، آقا جواد می‌گفت: «نمی‌خواهی بابا را خوشحال کنی؟» بعد فاطمه می‌دوید و چادر سر می‌کرد و می‌دوید جلوی بابا و می‌گفت «بابا خوشگل شدم؟» باباش قربان‌صدقه‌اش می‌رفت که خوشگل بودی، خوشگل‌تر شدی عزیزم. فاطمه ذوق می‌کرد. 💜یک روز چادرش را شُسته بودم و آماده نبود. گفتم: «امروز بدون چادر برو.» فاطمه نگران شد. گفت: «بابا ناراحت می‌شود.» بالاخره هم آقاجواد صبر کرد تا چادر خشک شود و بعد بروند بیرون.‌ 🌻وقتی آقا جواد نماز می‌خواند، دخترم پشت سر بابایش سجّاده پهن می‌کرد و همان چادر را سَر می‌کرد و به بابایش اقتدا می‌کرد شهیدمدافع حرم جوادمحمدی🕊 🦋🦋🦋