eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.6هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
124 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ ده سال بیشتر بود که از ازدواجم با جمشید میگذشت، مرد مغرور و بداخلاقی که وقتی بهش اعتراض میکردی یا کاری که حتی میگفتم هرچی خودت صلاح میدونی رو انجام بده ،اون روز قیامت به پا میکرد. باید حتما با رضایت میگفتم خوبه انجام بده، لامصب دست سنگینی هم داشت، یکبار که در خونه ی پدرم با همه اقوام جمع بودیم با اومدن خونواده ی عموم احساس کردم موندنمون دیگه اونجا جایز نیست،چون جمشید هم میدونست پسر عموم قبلا خواستگارم بوده ولی با همه ی بداخلاقیهاش عاشق دورهمی و مهمونی بود برای همین هرچی اصرار کردم بخاطر خستگی بچه ها برگردیم خونمون راضی نشد که نشد. همونجا پیش عموم و خونواده ش نشست. عموم خیلی جمشید رو تحویل نمیگرفت زن عموم هم داشت از کمالات پسرش و عروسش میگفت... ادامه دارد کپی حرام
۲ تا اینکه یهو وسط حرفاش گفت بعضیا قدر ندونستند و الان دارن حسرت میکشن..، یهو داداش کوچیکم که دبیرستانی بود رو به زن عمو گفت:زن عمو واقعا اینهمه عروستو دوست داری یا برای اینکه لج ماهرخ رو در بیاری تعریفش رو میکنی؟ نمیدونم چرا این حرف رو زد؟ اخه داداشم اصلا اهل حرف زدن توی جمع نبود، ولی حس کردم میخواست از من دفاع کنه اما ظاهرا با اوردن اسم من گند زد به همه چی،.. چون نگاه تند و عصبی جمشید روی من برگشت. خسته شده بودم از اینهمه بی منطقی و بداخلاقی جمشید،،،برای همین اینبار برعکس همیشه بجای اینکه با ترس ازش بخوام واکنش بدی نشون نده اروم طوری که فقط خودش متوجه بشه گفتم اگه دلت میخواد بقیه هم متوجه اخلاقای گندت پاشو همینجا کتکم بزن. ادامه دارد کپی حرام
۳ همین حرف باعث برفروخته شدنش شد،با عصبانیت از جاش بلند شد و با صدای نسبتا بلند گفت همینه دیگه وقتی تو که زنمی هوای من رو نداری هرکی از راه میرسه بهم بی ادبی میکنه....بابا بیخبر از اینکه جمشید از حرف من عصبی شده سعی در اروم کردنش داشت اما معترضانه گفت جمشید جان داداشم و خانمش خونه من مهمونند یکم مراعات کن. اونم دست بچه ها رو گرفت کشون کشون سمت حیاط راه افتاد.من هم که دیدم هوا پسه کیفم رو برداشتم و دنبالش راه افتادم. توی ماشین اونقدر داد زد که از ترس لال شده بودم،وقتی رسیدیم خونه با التماس گفتم من غلط کردم اونجوری باهات حرف زدم،اخه هرچی بهت اشاره کردم برگردیم خونه قبول نکردی، خوب من زن عموم رو میشناسم میدونم میخواد یه کاری کنه تورو عصبانی کنه بیفتی به جون من ،اما تو گوش نکردی ،دلت میخواست بمونی و چرندیات زن عموم رو بشنوی. ادامه دارد کپی حرام
۴ معلوم بود دنبال بهونه بود که امشبم یه کتک بهم بزنه جلو اومد و مچ دستم رو گرفت و پیچوند و یه خفه شوی محکم گفت بعدم فکم رو گرفت و داد زد میبینم که اون عوضیهارو دیدی شیر شدی،،، مگه بابات اینا نمیدونن من از عموت و خونواده ش خوشم نمیاد پس چرا وقتی ما اونجا هستیم اونارم دعوت میکنه، بسختی گفتم خودت که دیدی بعد از شام برا شب نشینی اومدند وگرنه کسی دعوتشون نکرده بود که،،، محکم یکی خوابوند تو دهنم،با گریه خودم رو عقب کشیدم،تقصیر من چیه که پسرعموم قبلا خاستگار سمجم بود و من قبول نکردم ، یاد زمانی افتادم که جمشید اومده بود خاستکاریم .چهارده سال از خودم بزرگتر بود و پدرومادرم بخاطر اختلاف سنی زیاد مخالف بودند. ادامه دارد کپی حرام
۵ اما از اونجایی که خیلی پولدار بود فکر می کردم تموم ارزوهام با ازدواج با اون و داشتن پول و ثروت بدست خواهند اومد فکر میکردم از ابتدای زندگی صاحب خونه و ماشین و پول و ثروت میشم خیلیها بهم گفتند مواظب باشم پول و ثروت جمشید چشمام رو کور نکنه، اما کورم کرد. فکر میکردم برام ماشین میخره و با ماشین خودم میرم دانشکاه میرم سرکار میرم خرید و مهمونی ولی الان بیشتر از ده سال بود که عذاب میکشیدم. اجازه نداد دانشگاه برم،حتی اجازه نداد گواهینامه بگیرم. رفت و امد با دوستانم رو که هرگز... اونوقت همه ی دخترها و عروسهای هم سن و سالم در فامیل هم دانشکاه رفتند و هم گواهینامه گرفتند. درسته ماشین شخصی ندارند اما با ماشین شوهرهاشون رانندگی میکنند... ادامه دارد کپی حرام
۶ اونها به همه ی ارزوهایی که من داشتم رسیدند اما خودم هنوز هیچی به هیچی. چند روز پس از اون ماجرا کمی با خودم فکر کردم بخاطر بچه ها که نمیتونستم طلاق بگیرم پس تصمیم گرفتم چله ی سوره نور بردارم و پیش مشاور برم. بخاطر عدم همکاری جمشید نتونستم اون رو مداوا کنم اما با تغییراتی در دیدگاهها و رفتارهای خودم تونستم ارامش رو به خودم و جمشید هدیه بدم،تونستم ارامش رو به زندگیم تزریق کنم. حالا میدونستم چطوری خواسته هام رو بیان کنم تا جمشید اجابت کنه. من سیاستهای زندگی بلد نبودم و ولی با رفع اشکالات و خطاهای خودم روی اخلاقهای جمشید تونستم تاثیرات مثبتی بگذارم نمیدونم سوره نور تاثیرگذار بود یا مشاور اما من به ارامشی که میخواستم رسیدم. پایان کپی حرام