#غیرت_یا_تعصب؟ ۱
یه روز برای رفتن به دانشگاه اماده میشدم برادرم مهرداد با سروروی اشفته و لباسی که لکه های خون روش بود به خونه مون اومد.
مامان با دیدنش جیغ میکشید و میگفت چه بلایی سر زنت اوردی؟ اخرش خودت رو بدبخت کردی؟ بعدا فهمیدیم زنش رو زده و با سرو صورت خونی توی خونه رها کرده...مامان و بابا به خونش رفتند.
من نه روی رفتن پیش فاطمه رو داشتم و نه دل موندن توی خونه.
قبل از ازدواج مهرداد خونواده من اهل نماز و روزه نبودند و حتی در قید و بند رعایت روابط با نامحرم هم نبودند.وقتی دانشجوی اول دانشگاه بودم مهرداد که بزرگتر از من بود
یه روز گفت از دوستم فاطمه خوشش اومده.
ادامه دارد...
کپی حرام
#غیرت_یا_تعصب؟ ۳
اخه فاطمه و مهرداد زمین تا اسمون تفاوتشون بود.برادرم اهل سیگار و حتی مشروب البته بصورت تفننی بود اهل نماز و روزه هم اصلا نبود و حتی دوست دخترهای زیادی داشت.
من که دلم میخواست مهرداد ادم بشه اما فاطمه و خونواده ش با اون میزان از سطح فرهنگی و شرافت لقمه ی خیلی بزرگی برای مهرداد بودند.بالاخره زیر بار حرف اونها روزی که به خاستگاری فاطمه رفتیم به دروغ هر خوبی که بود به داداشم نسبت دادم و گفتم مدتیه سربراه شده و دوست نداره به عالم قبلی برگرده.
البته دروغ هم نمیگفتم چون مهرداد مدتی بود که با رفقای قبلیش قطع ارتباط کرده بود و کاملا فاز متدینین رو بخودش گرفته بود.نمیدونم بر چه اساسی به خونواده من اعتماد کردند و بدون تحقیقات محلی با اون ازدواج موافقت کردند
اما بعد از عقد یکی یکی مشکلاتشون نمودار شد.چون مهرداد خیلی متعصبانه بدون درنظر گرفتن احکام برای رعایت خیلی مسایل رفتار میکرد.
ادامه دارد...
کپی حرام
#غیرت_یا_تعصب؟ ۴
با اینکه خودش قبلا با هر جنس مخالفی براحتی دست میداد حالا به فاطمه میگفت حتی با دایی و عموهات هم نباید دست بدی چه برسه به روبوسی کردن. حتی پدرو مادرش هم نتونستند برادر احمق من رو متقاعد کنند دایی و عمو هم از محارم یک زن هستند. از فاطمه میخواست پوشیه بزنه و اون بنده ی خدا بخاطر مهرداد این کار رو میکرد و حتی یبار که برای نماز صبح خواب مونده بودند با فاطمه دعوای شدید راه انداخته بود که چرا نمازت رو نخوندی.
جالب اینجا بود که خودش یکی در میون همه ی اینها رو رعایت میکرد اما از فاطمه توقع صددرصدی که چه عرض کنم خیلی خیلی فراتر از دستورات الهی داشت.
همون سالی که عقد بودند سیزده بدر رفته بودیم روستای پدریم که فاطمه پاش سرخورد و قل قل خوران افتاد پایین کوه دستش شکسته و به طرز فجیعی استخونش بیرون زده بود
ادامه دارد...
کپی حرام
#غیرت_یا_تعصب؟ ۵
بابام هرکاری کرد ببرنش پیش بهیار روستا تا اتل ببنده و راحتتر و ایمن تر به بیمارستانی که کیلومترها از روستا دور بود برسونند حتی با گریه ها و التماسهای فاطمه برادر مثلا غیرتی من اجازه نمیداد.
تا برسیم بیمارستان فاطمه دوبار بین راه از شدت درد بیهوش شد.
خون زیادی ازش رفته بود و بخاطر عمل خیلی سنگین چند روز هم بستری شد اما مهرداد طی همون چندروز پدرمون رو دراورد.
اون غیرت رو با تعصب اشتباه گرفته بود.
هنوز در فکر این بودم که اول صبحی علت دعوای داداشم با خانم سر چی بوده که مامان و بابا برگشتند و گفتند تا ما رسیدیم خونواده ی زنداداشت اونجا بودند و اون رو با خودشون بردند...وقتی چند روز بعد خبر درخواست طلاق فاطمه رو شنیدیم اصلا تعجب نکردیم .گویا صبح همون روز شوهرخاله ی فاطمه با منزل اونها تماس گرفته
ادامه دارد...
کپی حرام
#غیرت_یا_تعصب؟ ۶
و گفته مادربزرگ فاطمه فوت شده و چون همسرم بارداره و پدر فاطمه بتارگی سکته ی قلبی داشته و مادرش هم مشکل قلبی دارند بهتره شما به خونه ی ما بیاین اول همسر من رو توجیه کنیم و بعد باهم به خونه ی پدرو مادر فاطمه بریم تا به اونهام خبر بدیم...
و همین تماس باعث شده مهرداد دوباره غیرت بیخودی به خرج بده.به فاطمه گفته شوهر خاله ت چه صنمی به تو زنگ زده...
تا چهل روز فاطمه درگیر مراسم مادربزرگ و بیماری شدت یافته ی مادرش بود و ولی حالا در نبود برادرم بدون مزاحمت و ممانعت اون برای عیادت پدرش به بیمارستان میرفت.
هرکاری کردیم مفهموم غیرت رو به مهرداد بفهمونیم فایده نداشت ...وقتی از هم جدا شدند مهرداد مدعی بود رفتارهای فاطمه و خونوادش هرروز غیرتش رو نشونه میگرفته و حالا با طلاق راحت شده ....
تعریفی که مهرداد از دین و احکام الهی داشت متعصبانه و خیلی وحشتناک بود ...
پایان.
کپی حرام