eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.3هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
98 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش شهید وقتی همسرش به خاطر نامرتبی خانه از او عذرخواهی می‌کند 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
در اوج عزاداری، سینه زنی را قطع می کرد و با صدای بلند دعا می کرد: اللهم عجل لولیک الفرج و اعتقاد داشت در آن لحظه که همه با شور و حرارت عزاداری می کنند، دعا مستجاب می‌شود و برای ظهور دعا می‌کرد...
‌‌_🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ که بود؟ ‌‌ ▪️ ، متولد سال ۱۳۶۳ از نیروهای قدیمی بود که اولین بار پیش از تشکیل لشکر فاطمیون برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به همراه نیروهای ایرانی به رفت، بعد از تشکیل لشکر فاطمیون به همت عضو این لشکر شد و از همرزمان شهید ، ابوحامد، حجت و دیگر فرماندهان شهید این لشکر بود.‌‌ ‌‌ ▪️او از فعالین عرصه جهادی و فرهنگی در حوزه مهاجرین بود که با تشکیل ستاد ویژه خادمین در حماسه اربعین حسینی خدمت می‌کرد و با تشکیل هیأت شهدای گمنام و دوره‌های آموزشی ویژه مهاجرین قدم‎های اثرگذاری را در جهت توانمندسازی دانشجویان و جوانان افغانستانی در ایران برداشت.‌‌ ‌‌ ▪️شهید حسینی در سال ۹۶ در اثر اصابت موشک به شدت مجروح شد که این سال‌ها را با درد و رنج ناشی از مجروحیت سپری کرد تا سرانجام در سن ۳۵ سالگی به شهادت رسید. از وی دو فرزند به یادگار مانده است.‌‌ 🕊🕊🌹🌹 🦋🦋🦋
.﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🍃او به ندای "هل من ناصر ینصرنی" امامش لبیک گفت. به قولی، یزید زمانش را شناخت و پا در مسیر شهادت گذاشت🕊 🍃از آنچه در مقابلش بود هیچ ترسی نداشت، برایش فرقی نمیکرد سخت و یا حتی آسان مهم عمل به تکلیفش بود. این را میشد از همان شب فهمید، شبی که با اسرار از فرمانده اجازه گرفت و از همه جلو تر رفت تا وقتی که تشنگی بر همه غالب شد اما توان او را نگرفت...! 🍃بلکه تکرار سخنان امامش جانِ تازه ایی به او می بخشید. " اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید" آن شب با جان هایی که از تشنگی به لب رسیده بود قرار شد تا با دوستانش به بروند و اجازه نبرد با اسرائیل را بگیرند. 🍃اما روزگار عزیز کرده ها را زیاد میهمان زمین نمیکند. عزیزه بود و همان شب پیش چشمان برادر آسمانی شد و داستانش تمام💔 🍃ماندیم ما و داستان سالهای پس از او روزهایی ک قهرمانانی چون عبدالله باقری، حسین محرابی، محمد حسین مومنی، و را در خود ندید😢 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ فروردین ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ٣۰ مهر ۱٣٩۴ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا 🦋🦋🦋
‍ 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۳۰ مهر ماه سالروز شهادت مدافع حرم" " گرامی باد 🍃نهم محرم سال ۱۳۹۴ به رسید. با دیدن دو فرشته کوچکش، همه می گفتند پا روی نفس دنیا گذاشته بود. اما گذری که به روز های زندگی اش میکنی میگویی نه...! 🍃او به ندای "هل من ناصر ینصرنی" امامش لبیک گفت. به قولی، یزید زمانش را شناخت و پا در مسیر شهادت گذاشت🕊 🍃از آنچه در مقابلش بود هیچ ترسی نداشت، برایش فرقی نمیکرد سخت و یا حتی آسان مهم عمل به تکلیفش بود. این را میشد از همان شب فهمید، شبی که با اسرار از فرمانده اجازه گرفت و از همه جلوتر رفت تا وقتی که تشنگی بر همه غالب شد اما توان او را نگرفت...! 🍃بلکه تکرار سخنان امامش جانِ تازه ایی به او می بخشید. " اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید" آن شب با جان هایی که از تشنگی به لب رسیده بود قرار شد تا با دوستانش به امام حسین بروند و اجازه نبرد با اسرائیل را بگیرند. 🍃اما روزگار عزیز کرده ها را زیاد میهمان زمین نمیکند. عزیزه بود و همان شب پیش چشمان برادر آسمانی شد و داستانش تمام💔 🍃ماندیم ما و داستان سالهای پس از او روزهایی ک قهرمانانی چون عبدالله باقری، حسین محرابی، محمد حسین مومنی، و را در خود ندید. 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ فروردین ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ٣۰ مهر ۱٣٩۴ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ نیمه دوم بهمن ماه سال ٩٣ بود که حاج قبل از یک عملیات بسیار مهم و کلیدی در جمع مدافعین حرم حضور پیدا کرد و بچه ها با او عکس های یادگاری متعددی انداختند. در زمان انداختن عکس زیر ، سردار شهید علیرضا توسلی( ) فرمانده دلاور تیپ به شوخی و لبخندزنان گفت: ! اتفاقا این شوخی و یا بهتره بگم این پیش بینی درست از آب در آمد و همه عزیزانی که در این جمع پشت و کنار سردار بودن یکی یکی پر کشیدند و در نهایت فرمانده دل ها به یاران شهیدش پیوست از سمت راست 👈(به تاریخ شهادتها دقت کنید) شهیدان: 93/11/22 93/11/22 93/12/9 94/1/31 94/8/1 و سردار دلها حاج روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد. 🦋🦋🦋•🦋🦋🦋🦋🦋 🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃🌷
نگاهت وجودمان را از عشـق لبریز می‌ ڪند کاش شفاعتی شامل حالمان شود ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۰۶/۰۱ ◻️محل ولادت : مشهد مقدس ◻️تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۲/۱۹ ◻️محل شهادت : منطقه حی الزهرا (س)حلب_سوریه ◻️مزارشهید : گلزار شهدای خواجه ربیع مشهد ✍ ارادت حسن به امام رضا (ع) دائمی بود. از نُه ساختمان سوری ها، یکی دست داعش افتاده بود و فرمانده سوری ها می خواست عقب نشینی کند. نگذاشتم. گفتیم: صبر کن ما پسش می گیریم. از ۲۰ نفر نیروهای پشتیبان تک تیر اندازان، نیروی داوطلب خواستیم. فقط شش نفر آمدند. با من و حسن شدیم هشت نفر.رفتیم طرف ساختمان،مکث کردم. گفتم: حسن هشت نفریم ها! گفت: پس اسم عملیات امام رضا (ع) است.با نوای یا علی بن موسی الرضا(ع) وارد ساختمان شدیم تکفیری ها می پرسیدند:من انتم؟ حسن با دو نارنجک رفت طرفشان و فریاد زد نحن شیعة علی بن ابی طالب(ع)، نحن ابناء فاطمة الزهرا(س) نحن ابناء الحسین (ع). با انفجار نارنجک ها و تبادل آتش حسن شهید شد و من با هشت ترکش برگشتم عقب 🦋🦋🦋
‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ✅شهـدا با معرفت‌اند! حسن قاسمی دانا کار همه رو راه مینداخت. از صبــــح تا شــــب برنامه‌ه­اش يک چيز بود، آن هم خــــدمت به . همــــه بچه‌ها می‌گفتند: «حســــن آخــــرِ است» همــــه را می‌خنداند. همه به یک طریقی عاشقــــش شــــده بودنــــد😇 يک روز که می‌خواستيم به دست بچه‌ها برسانيم با راه افتاديم. وسط راه حسن را گم کردم. يک لحظه خيلى ترسيدم. بعد از مدتی حسن برگشت. من تو اوج ناراحتى برگشتم به حسن گفتم خيلى بى‌معرفتى. خيلى ناراحت شد. گفتم من را تنها کردى. گفت نمی­‌دانستم که راه رو بلد نيستى😞 تا شب حرفى نزد، حتى شب شام هم نخورد. وقت آمد کنارم و گفت ديگه به من نگــــو. من تمام وجودم را براى همه شما می گذارم. هرچــــى می‌خواهى بگى بگو، ولى به من بى‌معرفت نگــــــــو!♥️ با این حرف حسن، من گِراى او را پيدا کردم. بعد از شهادتش هر وقت کارش داشتم بهش می‌شدم و می‌گفتم اگر من را ندهى، خيلى بى‌معرفتى. خيلى جاها به کمکم آمد. خيلى رو دوست دارم. با اينکه ٢٢روز بیشتر با هم نبوديم، اما انگار که ٢٢سال با هم بوديم. روحمان به هم نزديک شده بود. هميشه کنارم حسّش مى‌کنم✨🌸 💙شهید 🎙به روایت شهید 🕊┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄🕊
نگاهت وجودمان را از عشـق لبریز می‌ ڪند کاش شفاعتی شامل حالمان شود ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۰۶/۰۱ ◻️محل ولادت : مشهد مقدس ◻️تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۲/۱۹ ◻️محل شهادت : منطقه حی الزهرا (س)حلب_سوریه ◻️مزارشهید : گلزار شهدای خواجه ربیع مشهد ✍ ارادت حسن به امام رضا (ع) دائمی بود. از نُه ساختمان سوری ها، یکی دست داعش افتاده بود و فرمانده سوری ها می خواست عقب نشینی کند. نگذاشتم. گفتیم: صبر کن ما پسش می گیریم. از ۲۰ نفر نیروهای پشتیبان تک تیر اندازان، نیروی داوطلب خواستیم. فقط شش نفر آمدند. با من و حسن شدیم هشت نفر.رفتیم طرف ساختمان،مکث کردم. گفتم: حسن هشت نفریم ها! گفت: پس اسم عملیات امام رضا (ع) است.با نوای یا علی بن موسی الرضا(ع) وارد ساختمان شدیم تکفیری ها می پرسیدند:من انتم؟ حسن با دو نارنجک رفت طرفشان و فریاد زد نحن شیعة علی بن ابی طالب(ع)، نحن ابناء فاطمة الزهرا(س) نحن ابناء الحسین (ع). با انفجار نارنجک ها و تبادل آتش حسن شهید شد و من با هشت ترکش برگشتم عقب 🦋🦋🦋
‍ ‍ ‌‌ ┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈┈ که بود؟ ‌‌ ▪️ ، متولد سال ۱۳۶۳ از نیروهای قدیمی بود که اولین بار پیش از تشکیل لشکر فاطمیون برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به همراه نیروهای ایرانی به رفت، بعد از تشکیل لشکر فاطمیون به همت عضو این لشکر شد و از همرزمان شهید ، ابوحامد، حجت و دیگر فرماندهان شهید این لشکر بود.‌‌ ‌‌ ▪️او از فعالین عرصه جهادی و فرهنگی در حوزه مهاجرین بود که با تشکیل ستاد ویژه خادمین در حماسه اربعین حسینی خدمت می‌کرد و با تشکیل هیأت شهدای گمنام و دوره‌های آموزشی ویژه مهاجرین قدم‎های اثرگذاری را در جهت توانمندسازی دانشجویان و جوانان افغانستانی در ایران برداشت.‌‌ ‌‌ ▪️شهید حسینی در سال ۹۶ در اثر اصابت موشک به شدت مجروح شد که این سال‌ها را با درد و رنج ناشی از مجروحیت سپری کرد تا سرانجام در سن ۳۵ سالگی به شهادت رسید. از وی دو فرزند به یادگار مانده است.‌‌ نام : سید محمد جعفر نام خانوادگی : حسینی نام جهادی : ابوزینب تاریخ تولد : ۱۳۶۵/۳/۹ - کابل🇦🇫 دین و مذهب : اسلام شیعه وضعیت تأهل : متأهل شـغل : مدرس زبان ملّیـت : افغانستانی تاریخ مجروحیت:۱۳۹۶/۹/۱۵-البوکمال🇸🇾 تاریخ شهادت : ۱۳۹۸/۱۰/۷ - تهران🇮🇷 مزار : تهران - گلزار شهدای بهشت‌زهرا سلام‌الله‌علیها - قطعه۵۰ توضیحات: یکی از فرماندهان لشکر فاطمیون - مؤسس مؤسسه طلیعه نخبگان مهاجر افغانستانی و هیئت شهدای گمنام افغانستانی - از اساتید زبان‌انگلیسی مؤسسه طلوع ..🕊🌸🌺 ┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈
‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ✅شهـدا با معرفت‌اند! حسن قاسمی دانا کار همه رو راه مینداخت. از صبــــح تا شــــب برنامه‌ه­اش يک چيز بود، آن هم خــــدمت به . همــــه بچه‌ها می‌گفتند: «حســــن آخــــرِ است» همــــه را می‌خنداند. همه به یک طریقی عاشقــــش شــــده بودنــــد😇 يک روز که می‌خواستيم به دست بچه‌ها برسانيم با راه افتاديم. وسط راه حسن را گم کردم. يک لحظه خيلى ترسيدم. بعد از مدتی حسن برگشت. من تو اوج ناراحتى برگشتم به حسن گفتم خيلى بى‌معرفتى. خيلى ناراحت شد. گفتم من را تنها کردى. گفت نمی­‌دانستم که راه رو بلد نيستى😞 تا شب حرفى نزد، حتى شب شام هم نخورد. وقت آمد کنارم و گفت ديگه به من نگــــو. من تمام وجودم را براى همه شما می گذارم. هرچــــى می‌خواهى بگى بگو، ولى به من بى‌معرفت نگــــــــو!♥️ با این حرف حسن، من گِراى او را پيدا کردم. بعد از شهادتش هر وقت کارش داشتم بهش می‌شدم و می‌گفتم اگر من را ندهى، خيلى بى‌معرفتى. خيلى جاها به کمکم آمد. خيلى رو دوست دارم. با اينکه ٢٢روز بیشتر با هم نبوديم، اما انگار که ٢٢سال با هم بوديم. روحمان به هم نزديک شده بود. هميشه کنارم حسّش مى‌کنم✨🌸 💙شهید 🎙به روایت شهید 🕊┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🔮روایتگری شهید ،برای دوست و همرزم 🌹منطقه ای که بودیم، لوله کشی آب وجود نداشت. آب مصرفیمون رو با یه بشکه 200لیتری میرفتیم ازچاه می آوردیم... اکثر اوقات که خستگی کار بهانه میشد برا فراموش کردن آب . بدون اینکه حرفی بزنه باتمام خستگی که داشت میرفت آب می آورد... هیکل رشید و قشنگی داشت... مثل عباس... قرارشد تاسوعا بریم عملیات... جنگید... تاجواب سقایی کردن هاشو گرفت... موشک که خورد، از روی تانک پرت شد پایین. درست مثل عباس... از روی مرکب... عصر تاسوعابود... 🕊🕊🌹🌹🌹🌹🕊🕊 شهدای روز تاسوعا 🦋🦋🦋