#مکافات_عمل
سحر هم سن و سال خودم بود دختر پرشر و شور و مهربونی که خواهرزاده ی نامزدم معین بود و معین هم خیلی دوستش داشت ولی من بخاطر رابطه ی خوبشون باهم خیلی از سحر بدم میومد.اخه هروقت اون هم خونه مادرشوهرم بود معین خیلی هواش رو داشت و همین باعث میشد من بهش حسودیم بشه و بیشتر ازش متنفر بشم.من معتقد بودم معین نامزد منه و باید همه ی توجه و محبتش مال من باشه.هرچی به معین هشدار میدادم انگار نه انگار تا اینکه یبار پدرو مادر سحر جشن تولد مفصلی خونه پدرشوهرم براش گرفتند،من سردرد رو بهونه کردم و نرفتم توقع داشتم معین برای دیدن من بیاد ولی بعد از تولد بهم زنگ زد و احوالم رو پرسید.
#ادامه_دارد.
❌کپی حرام ❌
#مکافات_عمل
و همین موضوع باعث شد بیشتر از سحر متنفر بشم تا اینکه نقشه کشیدم کاری کنم سحر رو از چشم خونواده ش خصوصا معین بندازم، یروز از دوستم که عکاس قابلی بود خواستم چندتا عکس رو برام فتوشاپ کنه و کنار سحر دوسه تا پسر جوون طراحی کنه و طوری وانمود کنه که انگار تو محفل مختلط قرار داره.بعدش اونهارو توی یه پاکت گذاشتم و یروز که همه خونه ی مادر شوهرم جمع بودند پیک بیاره دم در تحویل مادرشوهرم یده.
اون بنده خدام اورد داد دست برادرشوهر بزرگم که بازش کنه.وقتی بازش کرد اون شب یه دعوای حسابی با سحر راه افتاد.
#ادامه_دارد
❌کپی حرام ❌
#مکافات_عمل
سر این موضوع چندروز با معین قهر بودم و بعداز اشتی هربار اون شب رو یاداوری میکردم و ابراز دلخوری میکردم ولی معین میگفت اون شب مجبور بوده توی تولد بمونه و همین موضوع باعث شد بیشتر از سحر متنفر بشم تا اینکه نقشه کشیدم کاری کنم سحر رو از چشم خونواده ش خصوصا معین بندازم، یروز از دوستم که عکاس قابلی بود خواستم چندتا عکس رو برام فتوشاپ کنه و کنار سحر دوسه تا پسر جوون طراحی کنه و طوری وانمود کنه که انگار تو محفل مختلط قرار داره.بعدش اونهارو توی یه پاکت گذاشتم و یروز که همه خونه ی مادر شوهرم جمع بودند پیک بیاره دم در و تحویل مادرشوهرم بده.
#ادامه_دارد.
❌کپی حرام ❌
#مکافات_عمل
اون بنده خدام که بیخبر از همه جا بود با کنجکاوی پاکت رو اورد داد دست برادرشوهر بزرگم که بازش کنه.وقتی بازش کرد اون شب یه دعوای حسابی با سحر راه افتاد,منم خوشحال از اینکه با این کارم دیگه معین ازش متنفر میشه و همینطورم شد و از اون به بعد ارتباط سردی باهاش داشت.بعد از دوسال خدا بهمون یه دختر ناز داد،تا اینکه بخاطر علاقه م به ادامه تحصیل یروز به معین گفتم الان دخترمون بزرگتر شده و چهار سالشه میتونم بذارمش مهد، اجازه بده برم دانشگاه که موافقت کرد.چند وقت بود تو راه دانشگاه یکی مزاحمم میشد یبار برگشتم سمتش و وباتندی گفتم من شوهردارم حتی یه بچه هم دارم اینهمه دختر مجرد اینجا هست چرا گیر دادی به من؟
#ادامه_دارد
❌کپی حرام ❌
. #مکافات_عمل
فردای اون روز وقتی اون اقا دوباره مزاحمم شد گوشیم رو دراوردم و گفتم الان زنگ میزنم 110 بخاطر مزاحمت شما.
اونم دمش رو گذاشت رو کولش و رفت.ولی بعد از یک هفته که متوجه پچ پچ ها و چپ چپ نگاه کردنهای فامیل شوهرم شدم.
یروز معین با بداخلاقی ازم توضیح خواست هرچی توضیح دادم نتیجه نگرفتم چون چند وقت پیش مزاحم تلفنی داشتیم معین اونها رو به هم ربط میداد بعد از یه ترم دیگه اونقدر تحت فشار بودم و شاهد بدبینی و بددلی های معین که قید دانشگاه رفتن رو زدم.و حالا میفهمم چقدر اشتباه کرده بودم برای سحر مشکل ایجاد کردم و حالا دست زمونه همون مشکل رو برای خودم درست کرد....ای کاش برای حل مشکلات راهی جز بردن ابروی دیگران پیدا کنیم
#پایان.
❌کپی حرام ❌