#کمک_به_همنوع
خاستگاری داشتم که یه پدر معلول داشت بقیه ی خواهر و برادرهاش ازدواج کرده بودند ومادرش چند سال پیش فوت شده بود،وقتی اومد خاستگاریم مامانم بهش گفت تک دختر من تابحال دست به سیاه و سفید نزده الان شما توقع داری بیاد تو خونه ی شما بشه پرستار بابای علیل و مریضت،اون پسر که این حرف مامان خیلی بهش برخورده بود با دلخوری گفت من خودم نوکر اقامم از هیچ کس توقع رسیدگی به ایشون رو ندارم،دختر شما برای خونواده ی من فقط حکم عروس رو داره نه کمتر نه بیشتر،من خونه ی مستقل دارم ماشینم رو تازه خریدم و تو یه شرکت دوساله که مشغول به کار هستم ،بعد از یک هفته طبق قرارمون باید جواب خاستگاری رو میدادیم،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#کمک_به_همنوع
اونقدر التماس مامان و بابا کردم تا بالاخره به خاطر من جواب مثبت دادند،وقتی نامزد کردیم متوجه شدم پدر محمد کاملا از پس کارهای خودش برمیاد و اونقدر ادم خودکفا و توانمندی هست که حتی با همون ویلچر پای گاز پیکنیکی میمونه تا غذا اماده کنه،از اینهمه همت و تلاشش به وجد میومدم،یکبار که خونه ی پدرشوهرم بودم موقع نهار وقتی که میخواستم لیوان دوغ رو بذارم جلوی پدرشوهرم روی میز چپ شد روی لباسش و حسابی گند زدم به لباسهاش،اون بنده خدا با لبخند گفت اب روشناییه دوغ که سفیدم هست روشنایی و نیک بختیه.اخلاق خوشی داشت و مهربون بود، محمد کمکش کرد لباسش رو عوض کنه،من هم بعد از نهار وقتی که محمد رفت حموم لباس پدرشوهرم رو بردم حیاط تا گندی رو که زدم درست کنم،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#کمک_به_همنوع
همون موقع در حیاط زده شد وقتی بازش کردم مادرم بود گفت کمی دلمه درست کرده بودم میدونستم دوست داری برات اوردم تا با محمد بخوری،که چشمش به لباس توی دستم افتاد گفت چکار میکردی ؟ منم که اصلا پیش بینی این رفتار رو از مادرم نداشتم گفتم لباس اقاجونه دوغی شده بود میخوام ابش بکشم،مادرم یهو رنگ صورتش شد عین لبو اومد تو حیاط و با صدای بلند طوری که اهالی خونه بشنوند گفت اینجوری شازده میگفت خودم نوکری بابامو میکنم؟ پس چرا لباسای باباش دست تویه؟ چرا تو داری لباسای باباش رو میشوری؟ منم که خیالم راحت بود محمد حمومه و باباش هم خوابیده و صدای مادرم رو نمیشنوند برای مامان توضیح دادم که جریان چی بوده
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#کمک_به_همنوع
و خودم باعث کثیفی لباس شدم و حالام بخاطر اینکه کمتر خجالت بکشم یواشکی اوردم تو حیاط بشورمش،مامان که خیالش راحت شد رفت.وقتی برگشتم سمت خونه دیدم محمد از پشت پنجره نگاهم میکنه،خونه که اومدم چیزی بهم نگفت اما معلوم بود داد و قال مامان رو شنیده.
بعد از عروسی مون هم وقتی که باردار بودم مدام به محمد میسپرد تروخدا محمد جان اگه بابات کاری داشت یوقت به هستی نسپری ،بچه م اصلا نمیتونه تو این وضعست کاری کنه ،هرچی برای مامان قسم میخوردم که پدر محمد خودش ادم توانمند و خودکفاییه اصلا تکیه ش به هیچکس حتی محمد هم نیست باور نمیکرد،یه رو که بابا شاهد رفتار مامان بود بهش گفت اخه به تو چه ربطی داره،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#کمک_به_همنوع
خود هستی میدونه از پس چه کارهای برمیاد یا نمیاد چرا تو براش تعیین تکلیف میکنی،پدرشوهرش حکم پدرش رو داره،اگه من مریض شم بیفتم تو خونه هستی به من کمک نمیکنه؟ خوب اگه پدرشوهرش هم نیاز پیدا کنه وظیفه شه که خدمت کنه. مامان گفت نه خیر وظیفه ی خواهرشوهر برادرشوهرهاشه ،گفتم اخه مادر من اون بیچاره ها شهرستان هستند ،بعدم خیالت راحت اقاجون و محمد اونقدر هوای من رو دارند که اگه اقاجون نیاز به کمک پیدا کنه باز هم از من کمک نمیخواد.این رفتار مامان تا مدتها ادامه داشت گاهی محمد به روم میاورد که از رفتار و حرفهای مامان ناراحت میشه. من هرچی به مامان میگفتم مراعات محمد رو بکن فایده نداشت،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#کمک_به_همنوع
تا اینکه یه شب بخاطر سکته ی مغزی مامانم فلج میشه نزدیک چند ماه زمینگیر شده بود تمام مدت برای جابجایی مامان محمد کمکش میکرد میگفت بابات دیسک کمر داره و تو هم تازه زایمان کردی،همه ی جابجا کردنهای مامان با محمد بود عین مادر خودش بهش رسیدگی میکرد،،،تو اون مدت مامان حسابی خجالت میکشید بابت رفتارهای گذشته ش، حتی کمکهای محمد رو پس میزد تا اینکه بعد از چند ماه حال مامان بهتر شد و از اون به بعد مامان دست از رفتارهای گذشته ش برداشت.و یروز متوجه شدم پنهانی از محمد حلالیت میگیره،کاش ما ادمها بدونیم پیری و مریضی فقط برای یه عده نیست ممکنه برای خودمون هم پیش بیاد.
#پایان
❌کپی حرام ❌