eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.3هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
98 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چرا ما که گناه می کنیم زود سیلی می خوریم اما آمریکایی ها گناه می کنند و خوشند؟ 🎙استاد قرائتی 💝الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج💝 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
گفت که بهش خونه رو میده ولی من قبول نکردم هرچقدر کتکم زدن قبول نکردم تنها دارایی من و حسین همین خونه بود گفتم اینجا نصفش برای منه و روی نصفه حمید رضا حساب کنید وقتی که مادر شوهرم مخالفت منو دید تیکه زمینی که داشت و با طلاهایی که من داشتم فروخت و به عنوان مهریه داد به مهناز ازش پرسیدم چرا طلای خودتو ندادی و طلای من مال خودم بود کتکم زد و گفت صدات در نیادمهناز هم از این خونه برای همیشه رفت و راحت شدم، برای درآوردن مخارج زندگی مون مجبور شدم برم خونه های مردم کار کنم حسین و روی کمر می‌بستم تو خونه های مردم کار می‌کردم وقتی که از سرکار می اومدم مادرشوهرم نمی گفت که این وظیفه ای نداره مخارج ما رو بده یا از حمیدرضا نگهداری کنه تازه منو کتک میزد که چرا دیر اومدی و کارها مونده گاهی م بهم تهمت بد میزد ی بار خیلی کتکم زد و منم رفتم سرکار غروب کا برمیگشتم دیدم که یه زنی که گدایی کرده داره پولش رو میشماره و پولاشم زیاد بودن، وارد خونه شدم که مادرشوهرم حمله کرد سمتم ❌کپی حرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های قاتل دانشمند هسته‌ای شهید علی محمدی 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
شروع کرد به فحاشی منم کفری شدم و کتکش زدم تا حالا بخاطر احترامش نمیزدمش ولی دیگه بس بود بهش گفتم که باید از فردا برای گدایی پول در بیاری وگرنه میندازمت بیرون کلی نفرینم کرد بهم گفت قدم نحس تو بچه های من رو به این روز انداخته، اما برای اینکه بتونیم از پس مخارج و هزینه داروهای حمیدرضا برمیایم محبور بود بره گدایی رفتارشم بعد از اون کمی بهتر شده بود دیگه جرات نمیکرد منو بزنه یه روز که از بیرون اومدم دیدم داره شیشه اسیاب میکنه بریزه توی غذای من دوباره کتکش زدم و چاقو گذاشتم زیر گلوش گفتم اگر بخوای منو اذیت کنی میکشمت حمیدرضا به خاطر داروهاشون همش بیحال و خواب الود بود متوجه نمیشد تو خونه چه خبره، یه روزی که مادر شوهرم رفت گدایی ماشین بهش زد و پیرزن بیچاره مرد ❌کپی حرام
بدون اینکه چیزی بگه بلند شد برام آب آورد. نه اون حرفی زد نه من. حرف رفتن رو پیش کشید و گفت: منم میخوام برم سوریه... خشکم زد، باورم نمی شد در حالی که تنها چند ماه از ازدواجمون گذشته، چنین تصمیمی بگیره. سکوتم رو شکستم و زود عکس العمل نشون دادم: - تو نباید بری علی! -چرا؟! -چون ما تازه ازدواج کردیم هنوز یه سال نشده علی... ما برا بچه‌مون اسم انتخاب کردیم. داریم خونمون رو درست می کنیم. این همه برنامه برا زندگیمون داریم. -اجباریه خانوم (اینو گفت که چیزی نتونم بگم) -خب این دفه نرو، دفعه بعد میری. امسال اولین بهاریه که قراره باهم عید دیدنی بریم و سفره هفت سین بندازیم. نه گذاشت نه برداشت گفت: «خانم میخوای از زن هایی باشی که روز عاشورا نذاشتن شوهراشون به یاری امام حسین علیه السلام بره؟» دیگه چیزی واسه حرف زدنم نذاشت. ماتم برده بود و دهانم خشک خشک. باز گفت: تو اجازه بده برم، منم عوضش اگه شهید بشم و لایق بهشت باشم و اگه اجازه شفاعت یه نفرو داشته باشم قول شرف میدم اون یه نفر هیچ کس نباشه جز تو... شهید 🌷 شهادت: ۱۳۹۴/۱۲/۷، حلب سوریه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
‌او ایستاد پای امام زمان خویش ‍ ☆بسم رب الزهرا 🍃از همه کردیم، جز ... دل مهدی را بردن، میخواهد که ما هنوز بی هنریم🥺 🍃میدانی! ما بی هنران از آن جا شروع شد که با ان همه گنج های پنهان در درونمان باز هم به کشیده شدیم. از چه رو؟ با نشناختن ، با نشناختن ...😔 🍃اما در این میان، هنرمندانی بودند که نه تنها به بیراهه نرفتند، انتخاب های آنها، شد برای ما، یکی مانند .. اویی که حتی اگر از انتخاب هایش هم بگذری، مقدمه صفحات زندگی اش، بود و اگر چند خط پایین تر می آمدی، می رسیدی به و در اخرختم میشد به همنشینی با 🌹 🍃اما از او که بگذریم، می رسیم به همان خود بی هنرمان که در این روزهای که حالمان را عجیب گرفته، به فکر شناختن هم نیستیم، حال عمل کردنمان پیشکش...😓 ♡ ♡ 🥀به مناسبت سالروز تاریخ تولد : ۲۵ شهریور ۱۳۶۱ تاریخ شهادت : ۱ تیر ۱۳۹۴، سوریه درعا تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قطعه ۲۶ بهشت زهرا 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
‌او ایستاد پای امام زمان خویش 🌱قلم، تاروپود کاغذ را می‌پیماید و ولادتت در خوشه های زمستان را به تصویر می‌کشد. 🌱طلوع عاشقانه ات، آغازی شد برای پلی دیگر به سوی خدا لابلای لایه های زندگی ات، ذاکر شدی و قلبت در مسیر روضه های رمضان آرام گرفت. 🌱زندگی را در کنش و کاوش یافتی. در میانه نبرد، معنا بخش دلیری و دلاوری شدی و راه و رسم زیستن را به اهل زمین آموختی. 🌱قلم، وجودت را تمنا میکند تا بنویسد و بنوازد از شیرینی شهیدانه لحظه هایت، و ترسیم کند محبتی را که در راه اندوخته بودی. 🌱بعد از بهار زندگانی ات، اینبار میزبان تو شد و «درعا» آوردگاه تکاپوی جسمت با خون؛ هنگامی که روحت در ابدیت آرام می‌گرفت. 🌱دستمان را بگیر و دست آویزمان شو؛ اهل زمین همچنان به آموزگاران عشق محتاجند ... 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۲ دی ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱ تیر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
دیگه افتادم دنبال دیه گرفتن و موفق هم شدم حمیدرضا دیگه حالش بهتر بود بهم گفت که از من خوشش میاد و از روز اول عاشقم بوده اما مهنازو به زور گرفته بود من که هنوز عاشقش بودم موافقت کردم و ازدواج کردیم از حمیدرضا یه پسر و یه دختر دارم با پول دیه مادر شوهرم و پولی که تو این سالها تونستم خودم پس انداز کنم دوباره ماشین سنگین خریدیم حسین و حمیدرضا روی ماشین کار میکنن و زندگی خیلی خوبی دارم و تقریباً خوشبختم ولی عذاب وجدان کاری که با مادرشوهرم کردم و دارم خیلی عذابم میداد کتکم میزد بچه م رو ازم گرفت از بی کسیم سواستفاده کرد به خاطر درمان حمیدرضا مجبور بودم بفرستمش گدایی نمیخواستم بمیره هرشب تو خوابم میاد پیشم میگه منو کشتی یا میای پیشم یا بچه هاتو میبرم پیش خودم تلاش می کنم با خیرات زیادی که براش میدم حداقل وجدان خودم را ارام کنم . ❌کپی حرام
بسم‌ࢪب‌شــہــدا🖐🏻💫 عشق‌یعنے🥺♥️ اسـتــــخـوان‌و😞💕 یــــــڪ پـــــــلاڪ‌😌🔗 سال‌هاتنہاےتنہازیـرخاڪ↻💘 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
‍ حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم خوشا دمے ڪه از آن چهره پرده برفڪنم چنین قفس نه سزاے چو من خوش الحانیست روم به گلشن رضوان ڪه مرغ آن چمنم عیان نشد ڪه چرا آمدم ڪجا رفتم دریغ و درد ڪه غافل ز ڪار خویشتنم چگونه طوف ڪنم در فضاے عالم قدس ڪه در سراچه ترڪیب تخته بند تنم اگر ز خون دلم بوے شوق می‌آید عجب مدار ڪه همدرد نافه ختنم طراز پیرهن زرڪشم مبین چون شمع ڪه سوزهاست نهانے درون پیرهنم حاجے حرف‌ براے گفتن زیاد دارم، اما اجازه بده فعلا بین ما دو تا بمونه... این روزها تموم بشه، بعد با هم درد دل می‌ڪنیم.... مرغ چمنے و من آواز خوان دست تنهایی...‍ 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
تو سن پایین شوهرم دادن یه ی مرد معتاد هر چی گفتم‌معتاده بابام گفت دهنتو ببند صدات در نیاد اون زمان مثل الان نبود یکی میزدن تو سر ادم و ما هم از ترس حرف گوش کن میشدیم به ازدواجمون راضی نبودم ولی برای کسی مهم نبود از بی کسی و بی پشتوانه ای باهاش زندگی کردم خدا بهمون دکتا پسر و ی دختر داد پسر بزرگم وقتی که بزرگ شد پا جای پای باباش گذاشت اونم معتاد شد خیلی برام سخت بود که پسرم مثل باباش شده اما پسر کوچکم دنبال این چیزها نبود از غصه اعتیادش داشتم دق میکردم تو خونه مردم کار میکردم تا کمبود های خونه رو جبران کنم ... https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2
خواندن نماز اول وقت دارای برکات و فواید فراوانی است و کسی که نماز خود را سبک نشمارد و در اول وقت بخواند ، از این برکات بهره خواهد برد. امیدوارم از مطالب پرمحتوای ارائه شده لذت برده باشید و با دوستاران نماز به اشتراک بگذارید.طاعات و عباداتتان قبول حق .دیندار آن است که در کشاش بلا دیندار بماند ... 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره الابراهیم🦋 :35الی41 :الاستاد:عبدالباسط محمدعبدالصمد القرا طلایی سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویری شهدا🥀 به روح مطهر لاله های بی نشان🕊🌷💔 آخر❌💔 تقاتلون قوماً عشقوا الشهادة ..} با گروهی میجنگید که عاشق شهادت هستند ..] ✍ نوشت.....🖤 باید را مثل قاصدک کف دست #و بسپاریشان به دست باد بروند و دیگران شوند ؟!💔 شهادت را هم💔🕊🌷 جانم💔 ی زهراییِ بی نشان💔 # ریسه ی دلم را دخیل میبندم به ِ چشمهــــــایت و مزار بی نشانت💔 ... شاید که کند مادرمان زهرا س ، التماس ِ شهادتــــــِ زهرا گونه ام را💔.. عَجِل لِوَلیَکَ الفَرَج بَه حَقَ زِینَب مُضطَر س💔🖤 الرُزُقنا شهادَتِ فی سَبیلِ المَهدی (عج)🌷🕊 صَلّی علی' مُحَّمد و آل مُحَّمَد و عَجِل فَرَجَهُم 💚🙏 پناه نور شهدا 🕊🌷💔 کنید 🙏💔 ؟؟!!علییی✋✅ آرزومه 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
۱ مادرم وقتی منو باردار بود پدرم فوت میکنه منو توی سن بالا به دنیا آورده بود و یه جورایی پیرزا حساب می شدم همه خواهر برادرام ازدواج کرده بودند و من و مامانم با حقوق بازنشستگی پدرم زندگی می کردیم مامانم سنش بالا بود و مریض، نگهداری ازش واقعاً سخت بود اما چون مامانم بود با جون و دلم براش انجام می‌دادم همیشه میگفت الهی خوشبخت بشی خواهر برادرام از ترس اینکه زحمت مادرم گردنشون نیافته زیاد سراغ ما نمی اومدن بالاخره مادرم فوت کرد بعد از فوتش خواهر برادرام دقیقا بعد از مراسم هفت اومدن خونه به من گفتند که باید ازدواج کنم چون که میخوایم خونه رو بفروشیم برای من که چهل سالم بود و از سن ازدواج رد شده بودم نمیدونم خواستگار برام میومد یا نه، اجبار کرده بودن که با اولین خواستگار ازدواج کنم بالاخره ی نفر اومد. ❌کپی حرام
خواندن نماز اول وقت دارای برکات و فواید فراوانی است و کسی که نماز خود را سبک نشمارد و در اول وقت بخواند ، از این برکات بهره خواهد برد. امیدوارم از مطالب پرمحتوای ارائه شده لذت برده باشید و با دوستاران نماز به اشتراک بگذارید.طاعات و عباداتتان قبول حق .دیندار آن است که در کشاش بلا دیندار بماند ... 🦋🦋🦋
‌او ایستاد پای امام زمان خویش 🍃برای اولین بار در کوچه پس کوچه های خاطرات بیست سال پیش قدم برمیدارم. در پیچ و خم هفتاد و نه! به دنبال نشانی میگردم و عاقبت به خانه اش میرسم. گویی زمان در آن متوقف شده و در و دیوار، بارِ خاطرات دوران را به دوش می‌کشند. در آن سالها در و محکم ایستاده و حرف هایی داشت که برای منِ تشنه، به قطره آبی می‌مانست ولی برای خودش، هم درد بود و هم درمان! 🍃با به یاد آوردن آنها روح خسته اش درد میکشید ولی دل تنگش آرام می‌گرفت. نمیدانم عاقبت صندلی چرخداری که روزی همدم تنهایی‌اش بود او را خسته کرد یا همین خاطراتش عرصه را بر او تنگ کرد که طاقت نیاورد و از بند زمین رها شد. 🍃رهایی بی قید و شرط پس از چندین سال اسارت در چنگال دردی به اسم ! 🍃اسفند هفتاد و نه برای او زمستان نبود، بهار بود. که بهایش سیزده‌سال همنشینی با بود 💐به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ تیر ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۵ اسفند ۱٣٧٩ تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : امامزاده علی صالح(ع)، ایلام 🦋🦋🦋
🕊 شهدا را یاد کنید با یک صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🦋🦋🦋
❤️ 🧡 السلام علیک یا اباعبدلله 🧡 ▫️عشق یعنی نام زیبای حسین ▫️عشق یعنی نوکری پای حسین 🔹عشق یعنی سرورت باشد حسین 🔹عشق یعنی دم به دم گویی حسین ▫️عشق یعنی روز و شب با ذکر حق ▫️زیر لب گویی حسینم ، یا حسینم ، یا حسین 💔 😔 _حسینی 🌙 🤲 🦋🦋🦋
🥀 میخواهد... ✨اینکه بگذری از آرزوهایت زنجیرهای را از خود رهاکنی گفتنش آسان است اگر کردن به آن هم سهل بود به خیلی هامان واژه "" اضافه شده بود. شهادت آرزومه💚🌷🖤🕊
* غواصی که خود را پر از کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن مَعبر شود*👇 ✍🏻برای شروع عملیات ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم. وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم ** هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است. اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که *دهان شهید پر از گِل شده بود.* بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود. 🌹تعالی درجات شهدا هزاران هزااارسلام ودرود و . شهادت آرزومه 💚🌷🖤🕊 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
* غواصی که خود را پر از کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن مَعبر شود*👇 ✍🏻برای شروع عملیات ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم. وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم ** هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است. اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که *دهان شهید پر از گِل شده بود.* بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود. 🌹تعالی درجات شهدا هزاران هزااارسلام ودرود و . شهادت آرزومه 💚🌷🖤🕊
🌤 🗓امروز ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ مصادف‌با سالروز: 🦋 ولادت شهید محمدمهدی مالامیر 🎂🎂🎂🎂🎉🎉🎉🎉 پنج شنبه ها ، برای دلم فاتحه بخوانید؛ شهدا 😭🌺🌺 قربانیِ نگاه شُمـا بوده تمام عمر .. 🦋🦋
۲ سوپرمارکتی سر خیابان مون که مرد ۴۰ ساله ای بود و یه دختر ۱۰ ساله داشت که پیش مادرش زندگی می کرد اومد خواستگاریم گفت که چند سال زنش رو طلاق داده و من رو زیر نظر داشته وقتی باهم حرف زدیم ازش خوشم اومد و جواب مثبت دادم اما تاکید کرد که دختر ۱۰ ساله اش هیچ وقت خونه ما نمیاد و با مادرش میمونه من هم قبول کردم زندگی من بد نبود ولی چون مهریه زنش داده بود نمیتونست هنوز خونه بخره و مجبور بودیم مستاجر باشیم یکی دوهفته از زندگیم گذشت که خواهر و برادرام جمع شدن دور هم و گفتن خونه رو تقسیم کنیم وقتی مدارک و ریختیم وسط از دیدن چیزی که جلوم بود خشکم زد خونه به نام مادرم بود چون ارثیه خودش بود اما مامانم خونه رو به نام من زده بود اگر قبل از ازدواج میدونستم شاید ازدواج نمی کردم ولی دیدن اون سند دلم رو گرم کرد ❌کپی حرام ❌