☆∞🍃🌸🍃∞☆
.
#حـاجحـسیـنیـڪـتـا 🌱
• اگـہازمـنبـپـرسـناولـیـندرسـےڪہ
• ازشـهـدایـادگـرفـتـمچـیـہ
• مـیـگـمیـہچـیـز
• #نــمــاز 🤲📿
• اونـمنـمـازاولوقـت
• دیـدےمـیـگـنصـلاةعـمـوددیـن
• دیـدےمـیـگـناونصـلاةقـشـنـگـہ
• نـمـازقـشـنـگـہ
• تـنـهـےعـنالـفـحـشـاءوالـمـنـڪر
• اوننـمـازهڪہاقـمالـصـلاه
• بـہپـابـداریـدنـہبـخـونـیـد
• نـمـازخـوردنـیـہنـہخـونـدنیہ :)
#پـاےدرسشـہـدا
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره:النبا🦋
#آیه:33الی36
#القاری:الاستاد:عبدالباسط محمدعبدالصمد
#سلطان القرا
#حنجره طلایی
#صدای ملکوتی
سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
شهید سید مجتبی علمدار
شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
﷽ 🕊♥️ 🕊﷽
🌸بسم رب الشهدا
دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند
و اگر بال خونیـن داشته باشے
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد
دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم و دست بر سینه، به زیارت "شهــــــداء" مے رویم...
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
📋#اطلاعنگاشت
شهید مدافعحرم عبدالله باقری
🔹تاریخ ولادت: ۱۳۶۱/۰۱/۲۹
🔸محـل ولادت: تهران
🔹تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۷/۳۰
🔸محل شهادت: حلب سوریه
🔹مزار: بهشتزهراسلاماللهعلیها
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🎉اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🎉
#اندازهارادتتانبهشهداگل #صلواتهدیهکنید🥀
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
وقتےڪہبہخواستگارےآمدند ،
همانایاممادرمدرخوابدیدهبود
سہڪبوترروےپشتبامخانہنشستہاند
ویڪےشان پرید
مادرخوابرابہطورمعمولتعبیرڪردهبود
ڪہعلےآقابہشهادتمےرسد
بہمنهمگفتڪہ
احتمالداردخواستگارتشهیدشود
بہهرحالازدواجصورتگرفت
وچندینسالبعدڪہهمسرم
بہشهادترسید ،
فهمیدمڪبوترےڪہپرڪشیدهبودعلےبود
وآن دو ڪبوتردیگر فرزندانم...
📢#بہروایتهمسرشہید
#شہید_علے_زاده_اڪبر ♥️
🍃🌸🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم وأهْلِك أَعدَائَهُـم أجمَعین🌹🌸🍃
🦋🦋🦋
#بیپناه ۳
ذهنم درگیر بود چند روز بعد در خونمون به صدا دراومد همسرم خواب بود از چشمی بیرون رو نگاه کردم و با دیدن اون زن خواستم در رو باز نکنم اما با خودم گفتم اگر من باز نکنم و به در زدن سماجت بکنه و همسرم قطعاً در رو روش باز می کنه و دوباره می خوان باهم گرم سلام و احوالپرسی کنن. در رو باز کردم و با اخم نگاهش کردم بدون سلام گفتم کاری داشتید؟کاسه آش که دستش بود رو سمتم گرفت گفت بفرمایید آش نذری درست کردم بدون تمایل ازش گرفتمو گفتم صبر کنید تا ظرفش رو براتون بیارم اون زن با خوش اخلاقی گفت نه بزارید باشه حالا بعدا میام میگیرم. جدی گفتم بعدا وجود نداره یه لحظه صبر کنید براتون میارم.
به خونه اومدم اش رو مستقیم توی سینک ریختم و ظرفش رو نصفه و نیمه شستم طوری که هنوز روغن سبز و نعناش به سر کاسه چسبیده بود.در را باز کردم سمتش گرفتم دستتون درد نکنه یه لطفی کنید دیگه برای ما نذری نیارید ما دوست نداریم اینآشم ریختم دور خیره نگاهم کرد و در رو بستم و مطمئنم حسم بهم دروغ نمیگه لب خندان اون روز زن به شوهرم طبیعی نبود از آش نذری که برام آورده بود حرفی به شوهرم نزدم دو هفتهای میگذشت که دوباره برامون نذری آور. این بار برنج و مرغ بود. شب قبلش همسرم بهم گفته بود که هوس زرشک پلو کرده!
ادامه دارد
کپی حرام
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
همسر شهید :
خوابشرادیدمازشپرسیدم
راستہڪہمیگنموقعشهادت،🕊
امامحسینعلیہالسلاممیادڪنارشهید ؟🤔
شهید :
وقتےتیرخوردم🏹
قبلازاینڪہروےزمینبيافتم 🥀
امامحسینعلیہالسلاممنوگرفت...💖
#شہید_محمد_تقے_ارغوانے ♥️
🍃🌸🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم وأهْلِك أَعدَائَهُـم أجمَعین🌹🌸🍃
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
مواظبباشدلبہدنیانبندے
ڪہدنیامحلگذراست.
حالهرچقدرڪہخودرابہآنوابستہڪنے
بیشترگرفتارمیشوے
پستامیتوانےبہدنبالمعنویاتباشتامادیات
#شہید_رضا_رحیمے ♥️
#ڪلام_شہدا 🥀
🍃🌸🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم وأهْلِك أَعدَائَهُـم أجمَعین🌹🌸🍃
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
🔴 پاداش شهید بالاتر از جوان پاکدامن نیست
🌕 امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«مَا المُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّن قَدَرَ فَعَفَّ لَکادَ العَفِیفُ أَنْ یکونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکةِ»
مجاهدی که در راه خدا شهید می شود، اجرش بیش از کسی نیست که قادر بر گناه است، ولی مرتکب گناه نمی شود؛ نزدیک است که شخص عفیف، ملکی از ملائکه باشد.
🌸اللّهُمَّ
✨🌸صَلِّ
✨✨🌸عَلَی
✨✨✨🌸مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨🌸وَ آلِ
✨✨✨✨✨🌸 مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨🌸وَ عَجِّلْ
✨✨✨🌸فَرَجَهُمْ
✨✨🌸وَ اَهْلِکْ
✨🌸اَعْدَائَهُمْ
🌸اَجْمَعِین
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
(به مناسبت #روز_ارتش)
ﻫﻤﺴﺮاﻧﻪ✍:
آن لحظه استرس شدیدی گرفته بودم. سینی چای را به خاله برگرداندم و گفتم: من اصلا نمی توانم... شما چای را ببرید.
شیرینی را برداشتم و آرام وارد اتاق شدم. پس از پذیرایی در کنار مادرش نشستم. پس از دقیقه ای پدر اجازه داد تا چند کلمه را با یکدیگر صحبت کنیم. وقتی صحبت را شروع کردیم. اولین موردی که اشاره کرد، #شهادت بود او گفت: "من یک #ارتشی هستم ماموریت های زیادی می روم و #عاشق_شهادتم."
برایم عجیب بود که چرا روز اول از شهادت صحبت می کند
✍ دستنوشته شهید مجتبی ذوالفقارنسب در روز 13 فروردین (ﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ)/سوریه:
امیدوارم سالی همراه با تغییر و دگرگونی در درون و احوال ما به سمت و سوی احسن الحال خداوند رقم بزند. عاقبت هم ختم به خیر شود و جمیع شیعیان و محبین حضرت علی علیه السلام در مورد آمرزش و مغفرت قرار گیرد و نهایت عمر من هم به #شهادت در راه خدا رقم بخورد.
#شهیدمجتبی_ذوالفقارنسب
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات
#ﺷﻬﺪاﻱاﺭﺗﺶ
🦋🦋🦋
#بیپناه ۴
شکم بیشتر شد این زن از کجا میدونست که همسر من هوس زرشکپلو کرده. گفتم مگه بهت نگفتم برای ما غذا نیار گفت آخه خیلی خوشمزه شده حیفم اومد شما نخورید.من دوست دارم با همسایه هام رفت و آمد داشته باشم.گفتم اما من دوست ندارم نه من و نه شوهرم مرغ دوست نداریم لطفاً برای ما غذا نیار. در رو محکم کوبیدم. از چشمی بیرون رو نگاه کردم. ادامرو درآورد وارد خونهش شده در را بست. غذای خودم رو درست کردم میز رو چیدم شمع روشن کردم تا قشنگتر غذا بخوریم همزمان صدای کلید در توی خونه پیچید و شوهرم داخل اومد مثل همیشه خسته بود یک روز همسرم زودتر از همیشه به خونه اومد صداش رو از توی راه پله شنیدم از چشم در نگاه کردم اون خانمجلوی راهروی کوچک خونه هامون شوهرم رو به حرف گرفته بود باهاش حرف می زد. خیلی بهم با محبت نگاه می کردن. همسرم داخل اومد چند دقیقه گذشت نتونستم کنار بیام با گریه بهش گفتم تو با اون زن در ارتباطی. اون هم گریه کرد گفت تو چرا با زندگیمون اینجوری می کنی من تورو دوست دارم زندگیم رو دوست دارم وقتی که گریه کرد دلم طاقت نیاورد کوتاه اومدم ازش عذرخواهی کردم
ادامه دارد
کپی حرام