eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
108 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ⚘اَلسَّـــــلامُ عَلَیْــکَ یــــا اَباعَبْدِاللهِ الْحُسَیـــْن(؏)⚘ باز هَــم روزِ مـن وعرضِ اَدب مَحضــرِ یـار با سَــــــــلامے‌ بَـرکٺ یافته روز و شـبم دِلتَنگے دَردِ سَختیست دَردے ڪھ نِمیتوانے آن را براےِ هیچڪَس تعریف ڪُنے. حسین جان♡ من همان کلاغ آخر قصه ام که به خانه اش نرسیده و تو همان (یکے بود) اول قصه هایے و در پاسخ سوال( خانه‌ے دوست کجاست؟) دل داد میزند کربلا و اشک خاک را گِل میکند سلامے از کلاغ رو سیاه به درمان تمام غصه ها سلامے از مور به سلیمان کربلا ⚘اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⚘وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⚘وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⚘وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ☜ 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ به عمه جان نموده را تا کنند قلّۀ را خون مازنی شست از وجود کفر، را این بار ز و بوم ها شده اند ها میراث خزر را بردند و و ها 💦🕊نثار روحِ شهدای خان طومان صلوات # شادی روح شهدا یادی کنیم از شهدا 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 ‏اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم 🦋🦋
14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ روايتگری حاج از خاطرات شـ‌هيد حاج ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 فیلم کوتاه /تربیتی، معرفتی ✘ فلانی رو ببین، خیلی پدر موفقیه ! ✘ فلانی رو ببین، عجیب مادر خوشبختیه!     بچه هاشون همه آدم حسابی .... تعریف شما از آدم حسابی، و پدر و مادر موفق چیست؟ چقدر برای جاودانگی فرزندان وقت میگذاریم⁉️ 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ به عمه جان نموده را تا کنند قلّۀ را خون مازنی شست از وجود کفر، را این بار ز و بوم ها شده اند ها میراث خزر را بردند و و ها # شادی روح شهدا یادی کنیم از شهدا 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 ‏اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم 🦋🦋
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ °اِیْ‌عِشْقِ‌بےْ‌نِشٰآنْ،یآصاحِبَ‌الزَّمانِ.💚° •❪دیـریست‌دِلَـم‌چِشم‌بِہ‌رآهَـت‌دآرَد؛ اِ؎‌عِشـق‌،سر؎بِہ‌خـآنہ‌مآنـزد؎...❫• °وَدَرسِپیده‌ِاۍیِک‌جمعہ‌ِۍ سَراسَر‌نور‌بہ‌ِاِذن‌ِحَضرت‌ِپَروردگار مۍآیۍ..🌱 °اَللّٰھُم‌َّ؏َـجِّل‌َلِوَلِیِّڪ‌َالفَࢪَج° 🦋🦋🦋
۳ از صبح میرفت سرکار و اخر شب برمیگشت پول صاحبکارشو میداد بهش و حقوقشم برمیداشت ی روزایی که ی وسیله گم شده بود یا شکسته بود بگیا هر اتفاقی افتاده بود از حقوق شوهرم کم میکرد همون یکم پولی که میموند میشد برای اجاره خونه، کم کم شوهرم سردردهای شدید گرفت دور چشم هاش از شدت سر درد باد میکردن و گاهی کبود میشد، بدبختی پول جمع کردم و بردمش دکتر فهمیدم دوتا تومور تو مغزش بود و درمانشم هزینه زیادی داره تازه دکتر گفت ممکنه حتی درمان هم نشه دکتر بهم گفت اگر اطرافش اروم باشه و سرو صدا زیادی نباشه از طرفی ارامش داشته باشه خوب میشه و مشکلی نیست با اینهمه مشکل مالی ما و اینکه شوهرم تقریبا ورشکسته شده بود و زمین خورده بود تقریبا غیر ممکن بود حتی دیگه نمیتونستیم برگردیم شهرمون ادامه دارد کپی حرام
حمیدرضا فاطمی‌اطهر اسوه کامل اخلاص و تقوا و نیز عبادت و بندگی خدا بارزه اصلی ایشان بوده است. شهید در همه امور، خدا را ملاک قرار می داد و تنها کاری برای شهید اهمیت داشت که رضایت خدا در آن باشد. جهاد و شهادت آرزوی دیرینه برادرم بود و همیشه از این نگران بود که نکند راه شهادت بسته باشد و او به فیض شهادت نرسد. برادرم با توجه به مسئولیتی که داشت اجازه نمی‌دادند در جبهه حق علیه باطل حاضر و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) در سوریه حاضر شود به همین دلیل برای اعزام، مسئولان را به حضرت زهرا (س) قسم داده بود تا توانست رضایت مسئولان را برای اعزام بگیرد. وصیتنامه شهید: آنچه در وصیت ایشان خیلی پررنگ و مهم است مسئله ولایت و پیروی از ولی فقیه و ادامه راه شهادت و جهاد است. شهید ارادت خاصی به علمای دین داشت و از سخنان آنها در زندگی استفاده می‌کرد. راوی:برادرشهیدمدافع‌حرم 🌷 # 🕊🕊🕊 🔸گاهی به ما بیچارگان گوشه چشمی نگاهی اللهم ارزقنا شهادت ❤️ شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ به قولِ حاج حسین یکتا شهداء آخر تیپولوژی بودندکه یوسف زهرا(ع) آن ها را دید به قولِ معروف برای خدا تیپ زدند... چطور؟ اگر زیبا بودند از آن زیبایی در راهِ خدا استفاده کردند... گفتند خدایا ما می خواهیم ما را فقط تو ببینی ما میخواهیم فقط از تو دلبری کنیم که در نهایت هم دل بردند و هم دل دادند و به قیمت جان شهادت را خریدند... پ.ن:گاهی با خواندن زندگی نامه هرچند کوتاه ولی پربارشان به خودم نهیب می زنم اگر امثال شهید دهقان ها یا شهید مشلب ها یا...، همینطوری از دنیا می رفتند حیف می شدند شهادت برازنده شان بود... آنها در اوج اخلاص عمل کردند و شدند یاران سیدالشهداء(ع) وسربازان مهدی موعود... و ما بماند.....😔 🕊🕊🕊 🔸گاهی به ما بیچارگان گوشه چشمی نگاهی اللهم ارزقنا شهادت ❤️ شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🦋
⚘﷽⚘ یادے ‌از 🌷 ولادت: ۱۳۳۱ تهران شهادت: ۱۳۶۲ جفیر_عملیات خیبر مزار: گلزار شهدای بهشت زهرای تهران او کسی که سال شصت در منطقه‌ی گیلان‌غرب مجروح و پای راستش قطع شد؛ طوری که حتی امکان استفاده از پای مصنوعی هم نداشت، ولی دوباره به جبهه برگشت. او کسی که ششم مرداد سال۶۲ نامزد کرد ولی هفت روز بعد، وقتی هنوز زندگی مشترک را شروع نکرده بود به جبهه رفت. اوکسی که وقتی گروه فیلمبرداری قصد تصویر برداری از او را داشت، با عصا آنها را دور می‌کرد و می‌گفت: «بروید و از رزمندگان در خط فیلمبرداری کنید نه از پشت خط و منِ جانباز!» او کسی که وقتی شبِ‌عملیاتِ‌خیبر فرماندهان ازش خواستند به خط نرود، دلش شکست و گفت: «حالا ما شدیم نیروی اضافه گردان؟!» فردا صبحش در حالی که تلاش می‌کرد خود را به خط برساند به بچه‌ها گفت: «ما هم خدایی داریم اگر قسمت باشد من هم شهید می‌شوم». پنج دقیقه بعد هواپیمای دشمن محل گردان را بمب‌باران کرد و برادر جانباز ابراهیم حسامی نظر به وجه‌الله کرد. 🎤 راوی: حاج نصرالله کریمی 🕊🕊🕊 🔸گاهی به ما بیچارگان گوشه چشمی نگاهی اللهم ارزقنا شهادت ❤️ شرمندہ ایم 🍃🌸۲
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ فرمانده پیشمرگان اقلیم کردستان: نگذاشت به ناموس کوردها شود ... البته این سخنان یک ایرانی نیست؛ سخنان یک نظامی ایرانی طرفدار حاج قاسم نیست که عده‌ای بگویند خودشان از خودشان تعریف میکنند، سخنان یک مقام ارشد کورد عراقیست... 🦋🦋🦋
۴ کم کم زمستون داشت میومد و ما هم بخاری نداشتیم بخاطر دکتر شوهرم فروخته بودمش و فکر زمستون رو نکرده بودم شبا خیلی سرد بود و با سه تا بچه مجبور بودم که شعله های گاز رو روشن کنم تا خونه کمی گرم‌ بشه با ی خانمی دوست شده بودم و خبر داشتم که کار خیر میکنه و برای فقرا پول جمع میکنه اما هیچ وقت براش از زندگیم نگفتم، دوستی ما هر روز پررنگ تر میشد تا اینکه ی بار اومد خونمون زشت بود که تعارفش نکنم وفتی اومد داخل متعجب به اطراف نگاه کرد و با دست توی صورتش کوبید و پرسید پس بخاری کو؟ چرا فرش ندارید؟ چرا وضع زندگیتون اینجوریه؟ با لبخند گفتم نداریم یعنی فروختیمش برای دکتر شوهرم و اجاره مغازه مون که ضرر کردیم شوهرمم حالا حالاها نداره که بخره، اخم کرد و گفت پس چرا این مدت هیچی نگفتی؟ گفتم ای بابا بیام بگم‌چی خب زشته بعدم مردم از من بدترن و حرف نمیزنن هیچی نگفت و رفت از خجالت دیگه نرفتم سراغش ادامه دارد کپی‌حرام