💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#شهادت هدف نیست!
بلڪہ هدف این است
ڪہ در مسیر
شهادت زندگی ڪنی
📸شهیدمدافع حرم
#سید_جاسم_نوری
قبل از شهادت در حرم #سامراء با نوشته #کلنا_عباسک_یا_مهدی💐
شهادت خرداد٩۴از #اهواز
#سالروزشهادت....🕊🌸
لهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#سلام_صبحتون__شهدایی
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
و اجر خادمی تو
شهادت است؛ شهادت
🏷 #خادم_الرضا | #شهیدجمهور
🦋🦋🦋
چند دقیقه ای ساسان تو اتاق سارا موند و اومد بیرون نشست کنار من. آروم در گوشش گفتم _ سارا چی گفت_ نیم نگاهی بهم انداخت_ باید بهش فرصت بدی زمان خیلی چیزها رو حل میکنه سارا خیلی آسیب روحی دیده _ به خدا داداش خیلی پشیمونم نمیدونم باید چیکار کنم _گفتم که کاریش نداشته باش صبر کن درست میشه _ مجبورم صبر کنم چاره دیگهای ندارم _ میای بریم جیگرکی؟ بی حوصله سر انداختم بالا _ نه بابا کی حوصله جیگرکی رفتن رو داره به شوخی گفت _ دوباره رو حرف داداش بزرگت حرف زدی صد دفعه نگفتم هرچی بهت میگم فقط بگو چشم. لبخند نیمه جونی زدم _ باشه داداش هرچی تو بگی. با هم رفتیم جیگرکی ساسان کلی سفارش داد ولی من فقط دو تا سیخ خواستم. جیگر هامون رو خوردیم و سوار ماشین شدیم که بیایم خونه. رو کردم به ساسان_ داداش چطور بابا ایندفعه حق رو نداد به سارا. لبخندی زد _ بَدِ درکت کرده_ اینکه درکم کرده خوبه ولی از اینکه این دفعه طرف سارا رو نگرفته برام تعجب آوره درسته که بابا همیشه طرف سارا هست ولی تو رو هم دوست داره میدونه که الان تو چه شرایط بد روحی قرار گرفتی از این حرف ساسان دلم گرم شد که بابا بهم توجه میکنه به خودم گفتم بهتره موضوع عضویت در بسیجم رو به ساسان بگم کشدار گفتم داداش...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
🔹🍃🌹🍃🔹
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃ـــــــــــــــــــــــ
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
🍃🌹🍃ــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا علی ابن موسی:
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
🔹🍃🌹🍃🔹
#امام_زمان #صبح_بخیر #سلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم..
✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦
🔶️با اتحاد و همبستگی بر دشمن بتازید...
🔶️شهید محمدجواد اصغری
..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
#رفیق_شهیدم
#شهید
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 ⃟⃟ ⃟🌺
✘ اونایی که تفریح ندارن ؛
عقل ندارن!
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
📸با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...
🕊 هفتم خرداد ماه سالروز شهادت سرباز لشکر صاحب الزمان(عج) ، شهید "سید جاسم نوری" گرامی باد.
#ڪلام_شهید
هیچ چیز
گلوی تشنه مرا
سیراب نمی سازد
جز شهادت ، شهادت ...
شهیدی که به پاس مشاوره وی در آزادسازیِ
شهر دجیل لقب "سبع الدجیل" شیرمرد دجیل را به خود اختصاص داد .
ولادت : ۱۳٤٦ حمیدیه ، خوزستان
شهادت : ۱۳۹٤ سامرا ، عراق
#جانباز_دفاع_مقدس
#سـردار_مدافـع_حـــرم
#شهید_سیدجاسم_نوری
#ســالروز_شهــادت
📅تاریخ تولد : ۱۵ اسفند ۱٣۴۶
📅تاریخ شهادت : ٧ خرداد ۱٣٩۴
🕊محل شهادت : عراق
🥀مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
#سالروزشهادت.....🕊🕊🌹
🕊سلام 🤚صبحتون منور به لبخند #شهیدان🌷🌷
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
ایشون مادر سید حسن نصرالله هستن که دیشب به رحمت خدا رفتن.
سید حسن تربیت شده ی این مادر هستش که بخاطر ولایت فقیه از خودش گذشته و سالها در راه مبارزه با شیاطین عالمه.
و بزودی ضربات محکمی بر پیکره ی کفر خواهد کوبید ان شاءالله
عنایت کنید به رسم ادب برای روح بلند این مادر همگی حمد و سوره ای نثار کنیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌹اینو بدونید کسانیکه که بهش رأی دادن در ثواب همه خدمتهاش شریکند ..
حتی در ثواب شهادتش شریکند..
در ثواب تک تک دعاها و ختم قرآن و صلوات ها که براش برداشتن شریکند..
❤️چون پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله وسلم فرمود ؛ هرکس به عمل قومی راضی باشد ، در اون کار شریک است..
این ثواب گوارای وجود مؤمنین که پای کار این انقلاب وایسادن..
اونا هم که از شهادت خادم مردم خوشحالی میکنند ، ذات خبیث و پلیدشون بشناسید..
🔆خدا رو شکر با رأی دادن مان به آقای رئیسی رو سفید شدیم...
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
•
🦋🦋🦋┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🕊صدای اذان راکه میشنید،
سرگرم هر کاری که بود،
رهایش میکرد و آرام و بیصدا
میرفت و مشغول نماز میشد
#شهیدمحمد_ابراهیم_همت⚘️
🕊 #نماز_اول_وقت
#نماز_عاشقانه_و_عارفانه_شهدا
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا..
#یاد_شهدا
همسر شهید اندرزگو: در سفر از افغانستان به مشهد، چند سلاح كمری و چند خشاب داشت. ميدانست كه در پاسگاه های بين راه مسافران را ميگردند.
اسلحه ها را در بقچه ای پيچيديم و من آن را به كمرم بستم. در يكی از پاسگاه ها گفتند، مسافرها پياده شوند ميخواهيم همه را بگرديم.
و شروع كردن به گشتن.شهيد اندرزگو هم آمد پايين. من هم پياده شدم و به ايشان گفتم: آقا ، اگر بفهمند پدر ما را در می آورند.
ايشان گفت: من الان به حضرت زهرا (س) ميگويم خودشان مراقبت كنند. حالا ببين مادرم زهرا چه ميكند.
ايشان به طرف رئيس پاسگاه رفت و گفت: وضع خانم من خوب نيست. حالش به هم خورده است و باردار است. رئيس پاسگاه گفت: اين كه غصه ندارد، ببرش توی قهوه خانه، آب و چای بده تا ما اين مسافرها را بگرديم. آن وقت شما بياييد و سوار شويد.
به همين سادگی آمديم در قهوه خانه ای كه نزديک پاسگاه بود نشستيم و آب و چای خورديم. در همين جا بود كه ديدم حال شهيد اندرزگو دگرگون شده و زير لب ميگويد: من كه بهت گفتم مادرم زهرا يک كاری ميكند و بالاخره ما را نجات داد...
راوی: همسر محترم شهید
🌷شهید سید علی اندرزگو🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🦋🦋😔
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💟#زندگی_به_سبک_شهدا
🟢شهید مدافعحرم #مهدی_بختیاری
🎙راوے: همسر شهید
عدهای میگویند: «شهدا خیلی خاص هستند و با افراد معمولی تفاوت دارند» اما آقامهدی یک شخصیت کاملا معمولی داشت و به گونهای نبود که از جمع کنارهگیری کند و یا به عبارت عامیانه خودمان، جانماز آب بکشد🌊☺️
ایشان روحیهای شاد داشت و با همه در ارتباط بود. مانند خیلی از افراد دیگر موسیقی گوش میداد و اهل موسیقی مجاز بود. عروسی ما مولودی بود اما در مراسم عروسیای که موسیقی هم داشت، شرکت میکرد و سعی داشت گوشهای دورافتاده را برای نشستن انتخاب کند💜😘
همسرم همیشه سعی میکردند زمانی که در مأموریت نیستند، نبودشان را جبران کنند. به همین علت، کم پیش میآمد که در خانه بمانیم؛ دیدار اقوام، گلزار شهدا، سینما و پارک از تفریحات ما بود🎡🎊
آقامهدی بسیار به فیلم علاقه داشت. زمانی را هم که در خانه بودیم بیکار نبودیم و به تماشای فیلم و سریالهای خانگی میپرداختیم🖥🎞
نکتهی جالب این است که آقامهدی بسیار اهل فستفود و عاشق پیتزا بود و همیشه میگفت اگر روزی شهید شدم، به همه بگو شهید عاشق پیتزا بود🍕🍔
آقامهدی بسیار مهربان و در عین حال، بسیار مغرور و جدّی بود. نامــــوس برایش جایگاه ویژهای داشت و خیلی غیرتی بود و همیشه سعی میکرد کاری را که باعث آزار و اذیّت ناموسش میشود، انجام ندهــــد✨💞
نماز اول وقت برایش اولویت داشت و در کنار آن، سعی داشت نماز مستحبی وتیره، نافله عشاء، را پس از نماز عشاء بخواند اما در عین حال، مانند همهی افراد ممکــــن بود بعضــــاً نماز صبحش هم قضا شود💙
📎
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#خاطرات_شهید
● سیدجاسم انسانی متواضع و خندهرو بود، ایشان خیلی روی اعتقاداتش حساسیت داشت، خیلی هم اجتماعی بود همیشه کارگشای دوستان بود و در عوض از آنها میخواست که برای شهادتش دعا کنند، تقریباً همه همدورهایهایش در زمان جنگ شهید شده بودند و ایشان از قافله شهدا جا مانده بود بغض دوستان شهیدش را داشت.
●شجاعت و بیباکیاش مثال زدنی بود شهرتش ضدگلوله بود، پاک و دوست داشتنی بود، سید جاسم پسرعموی دو شهید بود، شهید ناصر و شهید فرج. هر سه با هم در قرارگاه سری نصرت سمت اطلاعاتی و عملیاتی بالایی داشتند.
● بنیانگذار اطلاعات برونمرزی بودند آنها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وارد پادگانها و مقرهای نظامی عراق میشدند و بعد از کسب اطلاعات دقیق و جامع بر میگشتند. سید جاسم همه زیرو بم منطقه عملیاتی جنوب را مثل کف دست میشناخت شهید ناصر، شهید فرج و شهید جاسم در عملیات فتح فاو نقش کلیدی و اساسیای ایفا کردند.
●سید ناصر در جنگ یک اسطوره بود، هر سه چون برادر بودند که بارها در زمان جنگ تحمیلی برای زیارت به نجف وکربلا رفته بودند و تا عمق خاک عراق پیشروی داشتند، سید ناصر در خیبر و سید فرج در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
✍راوی: همرزم شهید
📎پ ن: شهیدی که به پاس مشاوره وی در آزادسازیِ
شهر دجیل لقب "سبع الدجیل" شیرمرد دجیل را به خود اختصاص داد .
●ولادت: ۱۳٤٦ حمیدیه، خوزستان
●شهادت: ۱۳۹٤ سامرا، عراق
●رزمنده دیروز مدافع امروز
#شهید_سید_جاسم_نوری
#سالروز_شهادت....🕊🌹
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
جانم _ من رفتم تو پایگاه بسیج ثبت نام کردم و عضو شدم. خنده صداداری کرد _ چیکار کردی؟ با احتیاط گفتم _ تو بسیج عضو شدم.
رو کرد به من _ پسر گروه خونی ما به بسیج و مسجد نمیخوره. سرم رو تکیه دادم به پشتی صندلی _ گروه خونی من میخوره. برگشت تو صورت من نگاهی انداخت _نری شهید بشی _ سر زبونم گل کرد و جواب دادم _ نه بابا من لیاقت شهید شدن ندارم. قهقههای زد _ اُوه با بچههای بالا میپری حرفهای گنده میزنی دیوونه من همین یه داداش رو دارم و میدونی که براتم میمیرم پس بشین سر جات میری یه وقت بلا ملا سرت در میاد. سر چرخوندم سمتش نترس _ داداش بادمجون بم آفت نداره من بیخ ریشه خودتم. دستی به صورتش کشید _ کدوم ریش من که ریش ندارم نگاهی بهش انداختم _ اگه نزنی در میاری. با خنده گفت_ ریشم رو نزنم اون وقت میشم برادر ساسان _ نیم نگاهی بهش انداختم _ حالا که من رفتم مدارکم رو دادم فرمم پر کردم. با لحن جدی پرسید_ قبولت کردن؟ از خونواده و طرز فکرشون نپرسیدن؟ _ تو فرم فقط در مورد خودم سوال کرده بودن _ پسر اگه بابام بفهمن تیکه بزرگت گوشتِ این رو میفهمی ؟ _ آره برای همین به تو گفتم که اگه یه وقت یه چیزی شد حمایتم کنی روش رو برگردوند_ فکر نمیکنم تو این زمینه کاری از دست من بر بیاد من جای تو باشم ولش میکنم و دیگه نمیرم...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔸 سوم خرداد / روز فتح خرمشهر
"آقا میگم من تو شهرم"
صدای کمتر شنیده شده احمد كاظمى از نخستین پیام بیسیم به قرارگاه فتح، هنگام ورود رزمندگان به خرمشهر
انتشار به مناسبت #سالروز_فتح_خرمشهر
••┈🌷پنج شنبه است
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋
هدایت شده از 👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
#نوشمک درست کردم چه نوشمکایی😜😋
والا از #یخمکای بیرون آدم چه بدونه باچه آبی و چه رنگایی درست کردن نامردا 😒😢
دلتون نخواد بچه هام از یخچال دست نمیکشن همش میگن مامان توروخدا یکی دیگه یکی دیگه😋🙈
بچه داری بیا #آموزش ۵۰ نوع نوشمک و بستنی یخی بدون شکر و ژلاتین 😍👇
https://eitaa.com/joinchat/327090335C83965f5ca3
آموزش #رایگان غذاهای آسون و30دقیقه ای ☺️
همه دستورات بامتن وکلیپ صدرصد #امتحان شده😊
💔آغوش سرد بعد از طلاق 🖤
برگه طلاق را امضا کردیم و طلاق انجام شد دیگه تحمل زندگی با یک زن سرطانی رو نداشتم. وقتی خواستیم از دفتر طلاق خارج بشیم نسرین یهو اومد جلو بدون مقدمه گفت منو در آغوش بگیر…
من گیج شده بودم! نمیدونم هدفش چی بود چون از هم جدا شده بودیم دیگه محرم نبودیم ولی رفتم جلو ازش علت درخواستش رو پرسیدم!
گفت تحملشو داری؟ گفتم آره بگو
ادامه داستان جالب رو بخونید 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2033582089C4f36953a83
🍃🌹شاعرانه
🔹نشسته ام بنویسم برای خرمشهر
که صرف شد همه عمرم بپای خرمشهر
برادرم نه، ز دستم برادران رفتند
و هیچ گه نَسرودم، رَثای خرمشهر
اگر چه مرثیه ها،ماجرای ما دارد
ولی نگفته ام از کربلای خرمشهر
نشسته ام بنویسم، ز جنگِ خونین شهر
که کُنجِ گَنج نمانَد صدای خرمشهر
چه گُلشنی که در آن، شش هزار آلاله
شدند در ره قرآن، فدای خرمشهر
روایت است که صدها شهیده، جان دادند
برای حفظ حریم سَرای خرمشهر
عراق بود و ایالاتِ متحد، با او
عِیال شهر نشستند، پای خرمشهر
رژیمِ بعث و چهل کشورِ حمایتگر
بر آن شدند بمانند، جای خرمشهر
ولی تمامیِ ایران بسیج شد، یکبار
وپس گرفت زدشمن منای خرمشهر
دعای روح خدا بود و همّتِ مردم
که فتح کرد وطن را خدای خرمشهر
هزارها یَلِ میدان، چُنان جهان آرا
شدند فاتحِ این، نینوای خرمشهر
سقوط شهر دلیل سقوط ایمان نیست
چه مؤمنی که نخواهد بقای خرمشهر
من از شهادت فهمیده هاست، می فهمم
سقوطِ شهر نشد، انتهای خرمشهر
رسان به قدس و فلسطین،به شام و سوریّه
پیامِ مَرد ترین کشته های خرمشهر
أذانِ مسجد جامع، هنوز گلواژه ست
رسد ز مأذنه اَش رَبّنای خرمشهر
بگو که مأذنه ها را هنوز میسازیم
به هر کجا که شود، ماجرای خرمشهر
بگو دفاعِ مقدس... مقاومت...اینجاست
مدافع حرم است، جای جای خرمشهر
فدای زینبیه، عسگریّه، قاضریه
هر آنکه هست هماره، فدای خرمشهر
میان چاه، نگَردیم در پِیِ یوسف
که هست خیمهٔ او مبتلای خرمشهر
شاعر : محمود ژولیده
🌸به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر
#خرمشهر
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💢 #فاتحان_خرمشهر
در سال 1337 در خانواده ای مذهبی در شهر اصفهان دیده به جهان گشود ، او در دامان پدری زحمتکش و پارسا و مادری درد کشیده و پاکدامن ، با احساسات ناب مذهبی رشد و تربیت یافت.
در سال 1356 درکنکور شرکت جسته و در رشته مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت پذیرفته می شود. پس از ورود به دانشگاه به ابعاد تازه ای از فعالیتهای انقلابے دست می زند و در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ، در تهران حضوری چشمگیر می یابد و دوشادوش مردم انقلابی در تسخیر پادگانها شرکت می جوید .
در اسفند ماه 1357 ، به نهاد نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوسته و در پادگان سعد آباد مشغول خدمت می شود .
در سال 1359 ، برای ساماندهی و سازماندهی سپاه پاسداران شهر همدان به این شهر می رود و پس از چندی نیز به فرماندهی سپاه پاسداران همدان منصوب می شود.
همزمان با شروع جنگ تحمیلی ، راهی جبهه می شود، وی ابتدا به جبهه های غرب می رود و پس از تحکیم و تثبیت مواضع رزمندگان اسلام در آنجا ، به جبهه جنوب عزیمت می کند.
پیش از آغاز عملیات فتح المبین ، به مسئوولیت معاونت تیپ 27 محمد رسول الله(ص) برگزیده شده وبه هدایت نیروهای تحت امر تیپ مےپردازد و در تحقق اهداف عملیات و منهدم کردن نیروهای دشمن، نقش و سهم بسزایی ایفا می کند.
پس از فراغ از عملیات فتح المبین تیپ 27 را برای عملیاتی وسیع و بزرگتر تجهیز و آماده می کند، او برای اجرای عملیات بیت المقدس، نیروهای زبده تیپ را راهی محور اهواز خرمشهر کرده و با شروع رمز عملیات، به خطوط دشمن یورش مےبرد.
سرانجام در روز دوم خرداد ماه 1361،در آستانہ فتح خرمشهر در عملیات بیت المقدس، براثر اصابت ترکش خمپاره، به فیض عظیم شهادت نایل آمد و به آسمانیان پیوست .
#شهید_سردار_محمود_شهبازی
#جانشین_تیپ۲۷محمدرسول_الله
#فاتحان_خرمشهر
#سالروز_شهـادت 🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
خدایا🙏
همیشه دلتنگی ام را در دریای آغوش تو ریختم
عجیب این دریا معجزه میکند✨
مهربانا 🙏
در روز پنج شنبه
برای عزیزانم مقرر فرما🙏
تا تمام غمهایشان در دریای بیکران
آغوشت به آرامش بدل شود🙏
پروردگارا🙏
در این روزگار سخت
در این دنیای پر از مشکلات
دستهایمان را بگیر✋
و بهترینها را برایمان مقدر فرما 🙏
آمین به برکت صلوات بر 🌸🍃
حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚
و خاندان مطهرش 🌸 🍃
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🎙روایتی خواندنی از نحوه شهادت شهید مدافع حرم #حامد_بافنده از زبان همرزم شهید
⏰ساعت ۱۲ دوم اردیبهشـت ماه که مصادف با شب شهادت امام موسی کاظم (ع)بود به منطقه شیحه(ریف حماء) رفتیم آنجا مقر فرماندهی بود که استراحت کردیم.
⏰ساعت ۳ بامدادبود که به سمت منطقه عملیاتی سوبین(ریف حماء)حرکت کردیم
🌙هوا نسبتاً داشت روشن میشـد که عملیات آغاز شد.
🌾بعد از اتمام کار از فرماندهی اجازه گرفتم که به اتفاق جمعی از بچهها برای تفحص شهدایی که در عملیات قبـل نتوانتسیم به عقب منتقل کنیم به منطقه جنوب حلفایا برویم که او هم موافقت کرد.
🌴جمعی از دوستان از قبیل یک نفر از اطلاعات دو نفر از تخریب و شهید حامد بافنده و یک نفر دیگر از دوستان به سمت جنوب حلفایا حرکت کردیم.البته چون میخواستیم شـهید بیاوریم دستکش و برانکارد و پتو به همراه خود بردیم.
⏰حدود ساعت ۱۰ بود که به جنوب حلفایا رسیدیم و وارد محدودهای شدیم که شهید داده بودیم.بعد از بررسی ابتدایی متوجه پیکر مطهر یک شهید فاطمی شدیم.با توجه به احتمال تله بودن شهید توسط تکفیریها ابتدا تخریب چیها بررسی کردند که محدوده شهید امن هست یا نه.
💐باز هم شروع کردیم به بررسی منطقه که ابتدا پیکری پیدا نشد،اما در راه برگشت کنار یک تانک سوخته متوجه پیکر دیگری از شهدا شدیم،بلافاصله بررسیهای لازم انجام شـد و من کنار پیکر مطهر شهید نشستم.
🌷درهمین حین بچههای تخریب و شهید بافنده از من فاصله گرفتند و ابتدای یک جاده خاکی به سمت خودروی خودمان قدم میزدند.
🌹من همچنان کنار پیکر شهید نشسته بودم که ناگهان صدای انفجار همه جا را فرا گرفت.بلند شدم ابتدا دو تخریبچی را دیدم که ناله میکردند و به آن طرفتر توجه کردم دیدم شهید حامد بافنده وسط همان جاده خاکی رو به آسمون دراز کشیده و دستهایش باز بود و متاسفانه ترکش به شاهرگش اصابت کرده و خونریزی شدیدی دارد.😭بلافاصله با دیدن محل خونریزی،دستم را روی شاهرگش گذاشتم و دکتر رو صدا زدم.🚑مجروحین را تحویل آمبولانس دادیم و به سمت بیمارستان حرکت کرد. بیمارستان شلوغ بود.
🕊پشت در اتاق عمل منتظر بودم و شروع به قرائت زیارت عاشورا کردم.
زیارت عاشورایم که تمام شد من فقط قدم میزدم.لحظاتی گذشت که رفیقمان از سالن بیرون آمد و شروع کرد به گریه کردن.من هاج و واج مانده بودم چی شد؟
شوکزده بودم،نکنه حامد شهید شده؟
رفیقمان را در بغلم گرفتم که آرامش کنم اما او شدید گریه میکرد و میگفت جواب دخترش را چی بدهم؟😭
🥀تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۰۲/۳
روز شهادت امام موسی کاظم(ع)
🕊محل شهادت:حما(سوریه)
🌹#پاسـدار_مدافع_حرم
#شهـید_حامد_بافنده
#سالروز_ولادت....🌿🌺🌿
🦋🦋🦋
نه داداش من ول نمیکنم تازه راه خودم رو پیدا کردم جلسه بسیج یک ساعتم نکشید اما انگار من ساعتها لذت معنوی بردم ساسان سری تکان داد _ اگه فکر میکنی که کارت درسته انجام بده اما تعصب خانوادگیمونم در نظر بگیر خونواده ما نه نماز میخونن نه روزه میگیرن نه نجس و پاکی سرشون میشه حالا تو یه دفعه بیای، اووو نماز خواندن و روزه گرفتن یه طرف بری بسیج بابا نَکُشِت شانس آوردی _ یه نفس عمیق کشیدم و ساکت موندم رسیدیم در خونه ساسان ماشین رو پارک کرد وارد خونه شدیم برق ها خاموشند پس معلومه که همه خوابیدن منم اومدم تو اتاقم روی تختم دراز کشیدم و رفتم تو فکر. خدایا من دوست دارم نماز بخونم روزه بگیرم، بدون ترس و هول و ولا برم تو بسیج چفیه بندازم زیارت عاشورا بخونم منم ایست بازرسی وایسم ولی با این خونواده چه جوری! یه صدای ضعیفی از اذان مسجد توی خونمون اومد فهمیدم وقت نماز صبحِ. با دلهره اومدم سرویس و وضو گرفتم برای اینکه کسی متوجه نشه آستین هام رو دادم پایین قدم برداشتم به سمت اتاقم در رو قفل کردم نماز صبحم رو خوندم از شدت فکر و خیال بعد از نماز خوابم نرفت همینطوری نقشه میکشیدم و توی ذهنم پاک میکردم با شنیدن سر صدای تو آشپزخانه درو باز کردم دیدم مامانم داره چایی میزاره بابامم لباس پوشیده میخواد بره نون بگیره _ سلام بابا شما نمیخواد بری من میرم نون میگرم برگشت سمت من _ سلام آفتاب از کدوم طرف زده که تو خودت بیدار شدی؟ نزدیکش شدم_ دیگه بیدار شدم من میرم نون میگیرم. بابام نشست رو مبل منم لباس پوشیدم اومدم از سر کوچه دو تا نون سنگک گرفتم و نشستیم سر سفره به مامانم گفتم...
دامه دارد...
کپی حرام⛔️