هدایت شده از باهم
#یاد_یاران
💠من هر وقت میخواستم به علی کشمیری سلام کنم ، او زودتر از من سلام میکرد و من هیچ وقت موفق نشدم زودتر از او سلام کنم تا اینکه بعد از شهادتشان ایشان را در خواب دیدم ، خواستم سلام کنم ولی او زودتر از من سلام کرد و من جواب سلامش را دادم و در عالم خواب میدانستم که او شهید شده است .
💠بعد گفتم : حالت چطور است ؟ گفت : خیلی خوب است . گفتم : آقای کشمیری آیا من هم میتوانم پیش شما بیایم ؟ ایشان سنگی را که کاملاً سرخ بود و به اندازه یک گردو بود برداشت و به دست من داد و گفت : اگر توانستی این سنگ را در دستت نگه داری میتوانی پیش ما بیایی .
💠همین که سنگ سرخ را به دست من داد دستم به شدت سوخت و از شدت سوزش از خواب بیدار شدم و احساس کردم که دستم میسوزد . من اینگونه خواب را تعبیر کردم که من شهید نمیشوم ولی مجروح میشوم . همینطور هم شد من مجروح شدم ولی شهادت نصیبم نشد.
✍به روایت همرزم شهید
#شهید_سیدعلی_کشمیری🌷
#سالروز_شهادت
ولادت :۱۳۴۳/۱/۱۵ مشهد
شهادت :۱۳۶۵/۱۱/۱۲ شلمچه
ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
🌹شهید مصطفی چمران:
می گویند تقوا از تخصص لازم تر است، آن را می پذیرم، اما می گویم
👈 آن کس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد، بی تقواست👉
@shahidmahmood
هدایت شده از بهانه
🔴 رجوع به متخصص البته بعضیوقتها!
دقت میکنید!
🔹 وزارت بهداشت فرمان میدهد:
زیارتگاهها محدود شود
نماز جمعه تعطیل شود
مجالس مذهبی تعطیل شود
مراسم معنوی اعتکاف تعطیل شود
و...
همه علما قبول میکنند و دلیلشان این است که دکترها در این موضوع #تخصص دارند. چون حفظ جان انسانها مهم است...
🔸 اما:
اگر علما بگویند کنسرت و فضای مجازی و... را کنترل کنید چون روح انسانها را میکشد آنوقت علما میشوند #متحجر و...
@bahanealiahmadimehr
از ترس کرونا با مردم دست نمیدن ، باشه ، قبول
ولی کاش از ترس خدا هم :
👈 با نامحرم دست نمیدادند !
👈 به مال حرام دست نمی زدند !
👈 به بیت المال دست درازی نمی کردند !
👈 از کم کاری و کم فروشی دست می کشیدند !
👈 از یتیمان دستگیری میکردند !
👈 و ....
وقتی برای اون "احتمالی" اینقـدر اهمیت قائلند ؛ چرا اهمیتی برای این "قطعی" ها قائل نیستند ؟؟؟
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
@shahidmahmood
📌به مناسبت ۱۷ اسفندماه؛
🔰سالروز شهادت فرمانده شهید محمدابراهیم همت🔰
#نماز_اول_وقت
#ابراهیم_دلها
#کانالشهیدمحمود
@shahidmahmood
هدایت شده از بهانه
♦️ قرنطینه های ما سوء تفاهمه!
آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... اولین کسی بود که اسیر شد و آخرین نفری بود که برگشت...
اسیر که شد پسرش علی ۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...
وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود
♻️حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم. بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
#حسین_لشکری
کتاب خاطرات دردناک/ ناصر کاوه.
@bahanealiahmadimehr
╔═.🍃.══════╗
Iشهیـــدمحمـــــود
╚══════.🍃.═╝
#کـــــانـــــالـــ🇮🇷ــــشهیدمحمود 🌹 @shahidmahmood
♦️ قرنطینه های ما سوء تفاهمه! 🤔🧐
آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... اولین کسی بود که اسیر شد و آخرین نفری بود که برگشت...
اسیر که شد پسرش علی ۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...
وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
♻️حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم. بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
#حسین_لشکری
📚کتاب خاطرات دردناک/ ناصر کاوه.
😉بپیوندید!👇
#کـــــانـــــالـــ🇮🇷ــــشهیدمحمود 🌹 @shahidmahmood
.