#خاطره_شهید
یه روز رفته بودم مزارش خیلی بیقرار بودم عکسش رو که روی سنگش حک شده بود هی میبوسیدمش زیر چشمشو...
اصلا آروم نمی شدم! پا شدم روی سنگهای بقیه شهدا روپاک می کردم بهشون گفتم ،
فکر کنید که مامانتون اومده داره سنگتون تمیز میکنه که آروم بشم خداییش کمی آروم شدم🙃✨
شب که خوابیدم خواب دیدم که مصطفی با چندتا از دوستانش با لباس فرم اومدن در خونه صدا میزنن مامان وگریه میکنن... 💔
بعددقیقا زیر چشم مصطفی چندتا ترکش داره نگاش میکردم، با خودم گفتم مصطفےاصلاصورتش زخمی نبود!صورتش سالم بود!
وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم که دیروز من اینجور بیقرارشدم اذیت شده :) 🥀
بهش قول دادم که دیگه بیقراری نکنم ولی ازاینکه دوستاش صدام کردن مامان خوشحال شدم♥️
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی مادرشهید
#خاطره_شهید ♥️🎙
ازش پرسیدم : "دوست دارے روی قبرت چی بنویسن؟"
کمے فکر کرد و گفت:
" آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟🍃
دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے...
دیوانه ے تو هر دو جهان را چه کند؟! :)🖐🏻♥️"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی دوست شهید
در نهایت هم همین شعر روی
مزارشون نوشته شد💔✨
#خاطره_شهید
سال اول طلبگی هادی بود .یک روز به او گفتم : میدانی شهریهای که یک طلب می گیرد از سهم امام زمان (عج) است .
با تعجب نگاهم کرد و گفت: خب شنیدم منظورت چیه ؟!
گفتم : بزرگان دین می گویند اگر طلبه ای درس نخواند گرفتن پول امام زمان (عج) برای او اشکال پیدا میکند .
کمی فکر کرد و بعد از آن دیگر از حوزه علمیه شهریه نگرفت . با موتور کار می کرد و هزینه های خودش را تامین می کرد ؛ اما دیگر به سراغ سهم امام زمان نرفت.
#شهید_محمد_هادی_ذولفقاری
@moshleb1394❄️|⃟꯭°
#خاطره_شهید ♥️🎙
با اینکه جانشین فرماندهے تیپ شده بود و کل نیرو ها زیر نظرش بود ، همیشه گوشه نمازخانه می خوابید!
یک شب برای آب خوردن به سمت نمازخانه رفتم دیدم دارد نماز شب میخواند.📿✨
آنقدر محو مناجات با خدا بود که متوجه حضورم نشد :)🕊
نماز شبش که تمام شد کنارش نشستم و گفتم: "خب آقاجان ، ما بعد از ظهر کلی کار کردیم. توی کوه و جنگل بالا و پایین کردیم و خسته شدیم!
کمی هم استراحت کن... شما فرمانده مایی!باید آماده باشی!🌿"
لبخندی زد و گفت: "خدا به ما به جون بخشیده ، باید جونمون رو فداش کنیم...♥️ جز این باشه رسم آزادگی نیست!🖐🏻"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی دوست و همرزم شهید
#خاطره_شهید ♥️🎙
یکی از ویژگی های مصطفے این بود که، همین طوری حرف کسے را قبول نمی کرد...
مگر اینکه در موردش تحقیق و بحث می کرد!🖐🏻
خیلی باحوصله چه با بزرگترها و یا کوچیکترها رفتار می کرد.✨
رعایت ادب را هیچ وقت فراموش نمی کرد...
حواسش بود که خدایی نکرده دل کسی را نشکند،🍃
اگراحساس می کرد کسے از او رنجیده خاطر شده، تا ازدلش در نمی آورد آرام و قرار نمی گرفت...
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید
دوستشمیگفت:
بر خلاف همه ما که توی قنوتنماز
حاجتشخصی رو بیان میکردیم،
ایشون ، در قنوت نماز هیچی برای خودش نمیخواست ؛
بارها میشنیدم که میگفت:
[اللهمالحفظقائدناالخامنهای]
بلند و از تهدل هم میگفت.😌🌱
#شھید_علی_صیاد_شیرازی
@mashlab1394
#خاطره_شهید
میگفت:
بچهها برام دعا کنید ...
اگه شهید بشم دستم خیلی بازتر میشه!
بیشتر میتونم کار فرهنگی کنم :)🍃
#شهید_مصطفی_صدرزاده
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#خاطره_شهید
خانه اش در انتهای یک کوچه فرعی بود شبهاکه دیر از سرکار بر میگشت ماشین را سرکوچه خاموش میکرد و تاانتهای کوچه هل میداد تانکند صدای ان مزاحمت برای همسایه ها باشد.صبح زودهم که از خانه بیرکن میزد ماجرا همین بود ماشین را تاسرکوچه هل میداد.
#شهید_یوسف_کلاهدوز
♥️﴾@mashlab1394﴿♥️
#خاطره_شهید🎙💛
شهید تورجیزاده در جبهه بارها مجروح شد به گونهای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شد و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت میکرد.سرانجام شهید تورجیزاده 5 اردیبهشت سال 66 در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان حین فرماندهی گردان یا زهرا(س) در سنگر فرماندهی به شهادت رسید. جراحتی که سبب شهادت وی شد همچون حضرت زهرا(س) بود: جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکشهایی مانند تازیانه بر کمر وی.
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده💔
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
┈┄┅═✾•••✾═┅
@mashlab1394
┈┄┅═✾•••✾═┅
#خاطره_شهید
دو روز قبل از اعزام به سوریه گفت:
خواب دیدم بدنم با #خمپاره قطعه قطعه شده
وبه آسمان پرواز کردم🕊
و از آن بالا پیکرم را می بینم و می خندم
#شهیدسیدجواداسدی
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@mashlab1394
مصطفےمیگفت:
"اینزندگییهزندگیهواونچیزیکهمابهشفکر میکنیمعشقشروداریمیهچیزدیگهست...
مازنوبچهرودوستداریم،رفقارودوستداریم، ولیعشقبهخداوامامزمانعج♥️
یهچیزفراتراززندگیمادیه!"
واقعاهمهمینطوربود!
ازوقتیکهیادمهستدغدغهشهادتداشتو فکرشهمیشهباشهدابود.✨
منشهداراخیلینمیشناختم،امامصطفےتا جاییکهمیتوانستبهدیگرانمعرفیشانمیکرد.
چوندغدغهشهداراداشتوزندگینامهیشانرامیخواندودنبالآنهامیرفت...
برایهمینچیزهابودکهمیگفت:
" اگهکسییهروزبهفکرشهادتنبودبایدخودش روتنبیهکنه!"
#گردانسیدابراهیم #خاطره_شهید
شهیدمصطفی صدرزاده❤️
@mashlab1394
.
یکیازهمرزمانحاجقاسممیگفت :
گفـتم :
حاجیدستتونروبندازیددورگردن
منباهمعکسبگیریم..
حاجیگفت :
مندستموبندازمدورگردنتخطریهها
گفتم : چراحاجی؟!
حاجیگفت :
آخهمندستمودورگردنهرکیانداختم
شهیدشد،جزخودم..!💔🕊
[حــاجقاســم].
#خاطره_شهید