230K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک هفته قبل از شهادتش از سوریه
به خانه آمد.
پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم
صدای ناله گریه جهاد می آید.
رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم،
دیدم جهاد سر سجاده مشغول دعا و گریه است
و دارد با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صحبت میکند.
دلم لرزید ولی نخواستم
مزاحمش شوم.
وانمود کردم که چیزی ندیده ام.
صبح موقعی که جهاد میخواست برود
موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم
از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟
چرا اینقدر بی قراری میکردی؟
چیشده؟ جهاد خواست طفره برود
برای همین به روی خودش نیاورد
و بحث را عوض کرد
من بخاطر دلهره ای که داشتم
اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم
و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم.
گفت:چیزی نیست مادر داشتم نماز میخواندم.
دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم
وادامه بدهم گفتم باشه پسرم!
مرا بوسید و بغل کرد و رفت...
یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته
و بینشان چه گذشته!
و آن لحن پر التماس برای چه بوده است!
جهاد شهید شده بود 🌿
راوی: مادر شهید
#شهید_جهاد_مغنیه
@moshleb1394
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر وقت کسی پسر جوانش را دردانه صدا کرد دلم یک آن پیش مادرت رفت . ♥️
گفتم:ایکاش کسی جلوی مادرت پسرش را دردانه صدا نکند تو دردانه مادرت بودی 💔بعد از پدرت تو مرد خانه ی او شده بودی 🌸کجایی پسر بانو سَعده؟؟
هر وقت به ماه نگاه میکردم 🌃یاد تو می افتادم میگفتم ایکاش خواهرت این ماه را نبیند💔 برادر ماه خواهر است و خواهر در وصف برادر اینگونه می گوید :بخند که ماه رقیب می خواهد🥲 ایکاش کسی جلوی فاطمه خانم برادرش را ماه من صدا نکند 💔😭
در وصف اُمِِّ عِماد نمی دانم چه بنویسم🌱 بانوی مقاومی که بعد از شهادت پسرانش تنها دل خوشی اش تو بودی وقتی تو را چند روز نمی دید؛ میگفت :"جهاد چهره ات را فراموش کرده ام "اما بعد از شهادت تو همچنان بانوی مقاوم ماند و کمر خم نکرد🌸🌱
#پیشنهاد_دانلود
#آرامش_شبانه
#شهید_جهاد_مغنیه