eitaa logo
شهید احمد مَشلَب
542 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
5 فایل
کانال کاملی از شهیدBMWسوار🚘 ‌‌‌‌‌ شھادت‌آن‌است‌که‌متفـاوت‌بھ‌آخر ‌برسے... وگرنھ‌مرگ‌ڪھ‌پایان‌همھ‌قصھ‌هاست:) ناشناس‌کانال: https://eitaa.com/joinchat/1896087742Ca3b8ef428a کپی؟!حلالت رفیق🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
شب جمعه بود😢 بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل🤲😞 چراغارو خاموش کردند💡 مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت😢 یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما عطر بزن ...ثواب داره - اخه الان وقتشه؟ بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا بزن به صورتت کلی هم ثواب داره بعد دعا که چراغا رو روشن کردند صورت همه سیاه بود😂 تو عطر جوهر ریخته بود...😁 بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند.😉😂 😂 @moshleb1394
😂 یاد؁ڪنیم‌از آقا؎ شهـرداران زمان جنگ!😁 می گفت: به مادرم‌گفتم ننه بالاخـره‌رفتم‌جبهہ وڪسی شدم😊 مادرم ذوق کرد😍و گفت ننه فدات بشه می دونستم تو آخرش یه چیزی میشی.😘❤️ خب ننه چیکاره شدی؟ گفتم: شهردار😌 فداش بشم نگذاشت حرف از دهنم در بیاد😶کل محله فهمیدن من شهردار شدم😇 قربونش برم ننه‌ام نمی دونست شهردار توجبهه کارش شستن ظرفهاست و جارو کردن سنگره.🌷😜 مادره‌دیگہ‌دوست‌دارع‌بچه‌اش‌یہ‌ڪاره‌ای‌بشه!!…🙃😜
؎خنده‌حلالツ یڪبارسعیدخیلےازبچہ‌هاڪارڪشید فرماندھ‌دستھ‌‌بود شب‌براش‌جشن‌پتوگرفتن حسابۍ‌ڪتڪش‌زدن🤭 من‌هم‌ڪہ‌دیدم‌نمےتونم‌نجاتش، بدم،خودم‌هم‌زیرپتورفتم‌تاشاید ڪمترکتك‌بخوره..!😅 سعیدهم‌نامردی‌نڪرد،‌بہ‌تلافےاون‌ جشن‌پتو،نیم‌ساعت‌قبل‌ازوقتِ‌نمازصبح، اذان‌گفت...🌱 همہ‌هم‌بیدارشدن‌نمازخوندن!!! بعدازاذان‌فرماندھ‌گروهان‌دیدهمہ بچہ‌ها‌خوابن...بیدارشون‌ڪردوَگفت: اذان‌گفتن!چراخوابیدید!؟🤔 گفتن:مانمازخوندیم..!😎 گفت: الآن‌اذان‌گفتن،چطورنماز خوندید!؟ گفتن:سعیدشاهدےاذان‌گفت! سعیدهم‌گفت‌من‌برایِ‌نمازشب‌اذان‌گفتم نہ‌نمازصبح..!😂 /
|🤣| یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... دستہ بود❌ شب برایش جشن پتو گرفتند... حسابے کتکش زدند من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕 سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت صبح، گفت... همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔 گفتند : ما خواندیم..!✋🏻 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳 گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من برایِ شب اذان گفتم نہ نماز صبح هاها😂🤣
🤣😂 اسیر شده بودیم قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت: من نمی تونم نامه بنویسم از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ می خوام بفرستمش برا بابام نامه رو گرفتم و خوندم از خنده روده بُر شدم بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود
داشتم تو جبهه مصاحبه مے گرفتم📹🎤 ڪنارم ایستاده بود ڪه یه  هو یه خمپاره اومد و بومممممم🙆‍♂️ نگاه ڪردم دیدم ترڪش بهش خورده و افتاده زمین🖐🏼 دوربینو 📹برداشتم رفتم سراغش بهش گفتم تو این لحاظات آخر زندگے اگه حرفے صحبتے دارے بگو😢💔 در حالے ڪه داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه مے ڪرد گفت : من از امت و مردم شهید پرور ایران یه خواهش دارم 🙃🖐🏼 اونم اینڪه وقتے ڪمپوت مے فرستید جبهه خواهشااون ڪاغذ روشو نڪَنید😁 بهش گفتم : بابا این چه جمله ایه قراره از تلویزون پخش شه ها یه جمله بهتر بگو برادر😑🖐🏼  با همون لهجه اصفهونیش گفت: اخوے آخه نمے دونے تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده🥫😂🤦🏻‍♂ @mashlab1394
😂 اول که رفته بودیم گفتند: «کسے حق ورزش‌کردن نداره.»☝️🏾•. یه روز یکے از بچه‌ها رفت ورزش کرد🤸🏻‍♂•. مامورعراقے تا دید اومد، درحالے که خودکار و کاغذ دستش بود📝•. برایِ نوشتن اسم دوستمون جلو اومد و گفت:«ما اسمک؟اسمت چیه؟»🙄•. رفیقمونم که شوخ بود برگشت گفت: «گچ پژ.»😎•. باور نمےکنید، تا چنددقیقه اون مامور عراقے هرکاری کرد این اسمو تلفظ کنه، نتونست ول کرد گذاشت رفت🚶🏻‍♂•. و ما هِی مےخندیدیم..😂😂 (@mashlab1394