eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
685 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
9.9هزار ویدیو
125 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
1.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امروز ۲۰ اسفند تولد سردار کلیپ ویژه از اعطای مدال ذوالفقار به سردار سپهبد شهید سردار سلیمانی در تاریخ 1397/12/19 توسط مقام معظم رهبری بمناسبت سالروز تولد سردار دلها 🗓تاریخ اصلی تولد شهید قاسم سلیمانی ۱فروردین می باشد ولی در شناسنامه ۲۰اسفند نوشته شده. ❤️ 🆔 @Masaf @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
پیج شهید ابراهیم هادی دلها: إِلٰهِى‌إِنَّ‌مَنِ‌انْتَهَجَ‌بِكَ‌لَمُسْتَنِيرٌ وَ‌إِنَّ‌مَنِ‌اعْتَصَمَ‌بِكَ‌لَمُسْتَجِيرٌ خدایا! آن‌ڪہ‌بہ‌تو‌راه‌جوید‌راهش‌روشن‌است و‌آن‌‌ڪہ‌بہ‌تو‌پناه‌جوید‌در‌پناه‌توست..!♥️ 🌱 ^'💜'^ ازش پرسیدم : "دوست دارے روی قبرت چی بنویسن؟" کمے فکر کرد و گفت: " آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟ دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے... دیوانه ے تو هر دو جهان را چه کند؟! :)" ✍🏻به روایت شهید ♥️🕊 در نهایت هم همین شعر روی مزارشون نوشته شد💔✨ . . ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... ادامه مصاحبه..... قسمت پنجم @shahid__mostafa_sadrzadeh1 @shahid__mostafa_sadrzadeh2 1401/1/6 https://www.instagram.com/p/CbkDE3oozfa/?utm_medium=share_sheet
چه‌قدر دوست‌ داشتم‌ امام‌ عقدمان‌ كند. تنها خواهشم‌ همين‌ بود. گفت‌ : «هرچيز ديگه‌ بخواهيد دريغ‌ نمي‌كنم‌. فقط‌ خواهش‌ مي‌كنم‌ از من‌نخواهيد لحظه‌اي‌ از عمر اين‌ مرد رو صرف‌ خودم‌ كنم‌. من‌ نمي‌تونم‌سر پل‌صراط‌ جواب‌ بدم‌.» 🌸راوی : همسر شهید 👇👇 @shahidmedadian 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
اگر كه حرفِ سر و پیكر است و انگشتر همه جدا شده‌ها را جدا جدا بنویس... امان از داستان انگشترها...🥺💔 •┈┈•❀🌷❀•┈┈•
وقتی تماس می‌گرفت، بعد از دوسه کلمه احوال‌پرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف می‌کرد که چقدر بزرگ شده و چه کار‌های جدیدی انجام می‌دهد. به دوستان خودش هم که زنگ می‌زد، اگر دختر داشتند، با آن‌ها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث می‌کرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همه‌ی پدر‌ها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد می‌داد. یک‌بار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت ... توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره‌ ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاه‌های خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکس‌ها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپ‌تاپش را از کیفش بیرون آورد و عکس‌های کوثر را یکی‌یکی نشانم داد . درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم می‌زد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسه‌ای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آن‌جا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت . وقتی داشت می‌رفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریده‌ام و می‌روم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمی‌کرد و حالش متفاوت بود. راوی: احمدرضا بیضائی (برادر شهید) ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯