eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
659 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
72 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
29.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥داشتن میبردنش برای عذاب ‏حضرت زهرا(س) اومد گفت ولش کنید... ‏این ‏برای پسرم گریه کرده... ☀️سلام خدا بر آن آقایی که اشک بر او ‏موجب نجات از آتش و رسیدن به آرامش ‏و ساحل امن است... ‏ ☀️و سلام خدا بر مادری که به واسطه اشک بر فرزندش دست ما گنهکاران را گرفته و از آتش نجات می دهد... ‏⁧ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍اهمیت به بیت المال شهید عنایت الله طالبی زاده ؛ شهیدی که مزارش همجوار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی هست. 🔹روی اموال بيت المال خيلی حساس بود زمانی كه در سپاه خدمت می كرد موتوری به او داده بودند كه كارهای سپاه را انجام دهد. 🔸روزی فرزندم به سختی بيمار شد از عنايت الله خواستم با همين موتور ما را تا بيمارستان برساند گفت: نمی توانم مال دولت است مسئوليت دارد. ♦️گفتم: باک موتور را پر از بنزين می كنم 🔸گفت: اصطهلاكش را چطور می دهی؟ ⭕️تو اون موقعيت كه سخت نگران حال فرزندم بودم حرفهای عنايت الله را غيرمنطقی می دانستم از دستش خيلی ناراحت و دلخور شدم. 🔸وقتی ناراحتی من را ديد از خانه بيرون رفت روی سكو نشستم در اين فكرها بودم كه چطور انسانی است بچه ام داره می ميره و اون حاضر نشد او را به بيمارستان برساند. 🔹هنوز در همين فكر بودم ديدم يه ماشين درب خانه توقف كرد. ♦️عنايت سراسيمه وارد شد و از من خواست بچه را بياورم آن روز وقتی از بيمارستان بر می گشتيم خواست از دلم دربياورد. 🔸گفت: من را ببخش اگر ناراحتت كردم اين موتور پيش من امانت است فقط بايد برای كارهای سپاه از آن استفاده كنم نه كارهای شخصی من فردای قيامت پيش خدا مسئولم. ✅راوی برادر شهید طالبی زاده کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
266.5K
بهشت‌وجهنم‌صحرای‌خالیست✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🌸 ✅ شیخ حسین انصاریان 🌺 توبه 🌺 چه کسی جز قوم کافرین از رحمت پروردگارش ناامید می شود؟! کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣سیدی یابن الحسن❣჻ᭂ࿐✦ مِــــن هــــجرِک یاحـــــبیب قـــــلبے قــــد ذاب مــــــــهدیمـ ازفــــــــــراق دورے تـــــــــو🥀 دیـــــگرطـــــــاقتے نـــــــمانده🥀 جــز ایــنکه تـــسّلایمـ دعـــاے فــــرجت بـــــاشد🤲🏻      🌺بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ🌺 🦋إِلــــَهِے عـــَظُمَـ الْــــبَلاءُ وَ بــَرِحَ الْـــخَفَاءُ وَ انــــْکَشَفَ الْــــغِطَاءُ وَ انْــــقَطَعَ الـــرَّجَاءُ وَ ضــــَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُــــنِعَتِ الــــسَّمَاءُ وَ أَنْـــــتَ الْــــمُسْتَعَانُ وَ إِلَــــیْکَ الْــــمُشْتَکَے وَ عــــَلَیْکَ الْــــمُعَوَّلُ فـــِے الـــشِّدَّةِ وَ الــــرَّخَاءِ اللــــهُمَّـ صَـــلِّ عَـــلَے مُـــــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــــحَمَّدٍ أُولِــــــے الْأَمْـــــــرِ الَّـــــذِینَ فَـــــرَضْتَ عَــــلَیْنَا طـــــَاعَتَهُمـْ وَ عـــــَرَّفْتَنَا بِـــــذَلِکَ مَــــنْزِلَتَهُمْـ فَـــــفَرِّجْ عــــَنَّا بِـــحَقِّهِمْـ فَـــرَجا عـــَاجِلا قَـــرِیبا کَـــلَمْحِ الـــْبَصَرِ أَوْ هُــــوَ أَقـــْرَبُ یَا مـــُحَمَّدُ یَا عَلِےُّ یَا عَلِےُّ یَا مُـــحَمَّدُ اکـــْفِیَانِے فـــَإِنَّکُمَا کـــَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فـــــَإِنَّکُمَا نـــَاصِرَانِ یَا مَــــــوْلانَا یَا صـــَاحِبَ الـــزَّمَانِ الـــْغَوْثَ الْـــغَوْثَ الْــغَوْثَ أَدْرِکـــْنِے أَدْرِکْنِی أَدْرِکْــنِے الــسَّاعَةَ الـــسَّاعَةَ الــسَّاعَةَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ یَا أَرْحَـــمَ الـــرَّاحِمِینَ بِــــحَقِّ مـــُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الــــطَّاهِرِینَ🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹فرازی از وصیت نامه 🌹شهید روح الله قربانی 🌹شهادت خوب است اما 🌹تقوا بهتر است 🌹تقوا که در قلب است 🌹در رفتار بروز پیدا می کند. کانال شهدایی شهید رحمان مدادیان @shahidmedadian 🇮🇷🌷🕊🌼🕊🌷🇮🇷
خاطر یک معلم 🌺 سرکلاس بودم موقع تدریس یادم افتاد که برگه ای در جیبم گذاشته ام. برگه رااز جیبم در آوردم. تا دل نوشته ای ازشهید باکری برای مسابقه فرهنگ بنویسم. روبه دانش آموزان کردم و گفتم برای شهید باکری یک جلمه بنویسید؟ همهمه و هیاهو در کلاس پیچید..... یکی از دانش آموزان بلند شد و گفت خیلی ساده‌است می توانم بیایم جلو تخته ... و این طوری نوشت؛ مه+دی باک+ری همنام ودو واج دارند مهدی یعنی :انقلاب بهمن ماه باکری یعنی:مقاومت، افتخار آزربایجان سراسر وجودم را بغضی اهنگین فرا گرفته بود؛ این نوشته ای ساده وبی تکلف همه چیز را بیان می‌کرد ودریافتم ان دانش آموز می دانست شهید باکری کیست..... کانال شهدایی شهید رحمان مدادیان 👇 @shahidmedadian 🇮🇷🌷🕊🌼🕊🌷🇮🇷
فرازی از وصیت نامه شهید حمید باکری 💚قدر این انقلاب و اسلامی را بدانید💚 کانال شهدایی شهید رحمان مدادیان👇 @shahidmedadian 🇮🇷🌷🕊🌼🕊🌷🇮🇷
خیلی گشته بودیم؛ نه پلاکی،نه کارتی، چیزی همراهش نبود لباس فرم سپاه تنش بود. چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب که دقت کردم دیدم یک نگین عقیق است انگار جمله ای رویش حك شده خاک وگل های آن را پاک کردم دیگر نیاز نبود دنبال پلاکش بگردیم " به یاد شهدای گمنام " کانال شهدایی شهید رحمان مدادیان 👇 @shahidmedadian 🇮🇷🌷🕊🌼🕊🌷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای شنیدنی از عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها 💔😭😭 🎙 کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌸بِسمِ ربِّ الشهداء و الصِّدیقین🌸 ❇️ مستندی درباره زندگی شهید پهلوان ابراهیم هادی از امشب قرار کانال شهدایی شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم بار گیری شود 🤲🌹 عضو شوید و دوستان خود را هم دعوت کنید ⤵️⤵️⤵️⤵️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c نشر دهید اجرتان با شهدا 🤲👆👆 🌷🕊🌷🕊 ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷حسرت خوردن رهبر انقلاب به اشک ریختن دختر کم حجاب! 🔷به این ها نمیشه گفت ضدانقلاب، این ها دختران خودمونن کانال شهدایی شهید رحمان مدادیان @shahidmedadian 🇮🇷🌷🕊🌼🕊🌷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد خاطره‌ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء،سرلشگر خلبان حسین لشگری،اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ 🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته‌ام را‌ مرور می‌کردم 🔸سالها درسلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود زبان انگلیسی می‌دانست برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود اومیگفت: از۱۸سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🔸بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عیدسال۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می‌خورد می‌خواست باقی مانده آن را دور بریزد،نگاهش بمن افتاد. دلش سوخت و آن را بمن داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم 🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲روز یا۱۲ماه) درحسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🌷 ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ - سالروز شهادت قهرمان وطن، سرلشکر خلبان،حسین لشگری 📽👆 | لحظات آزادی شهید لشکری ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ هنگام شهادت دینم سالم است؟ 🔰 علی (علیه‌السلام) در وقتی که رسول اکرم، به حسب روایت، فرمود که تو شهید خواهی شد، به فکر این بود که آیا با سلامت دین یا نه. سوال می‌کند که من هنگام شهادت دینم سالم است. می‌فرماید که بله. آن چیزی که اولیای خدا توجه به او داشتند سلامت در دین و سلامت نفس بود. امام خمینی ۲۸اردیبهشت۱۳۶۰ کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دنبال این ۴ چیز نرو، گیرت نمیاد! 💠این ۹۰ ثانیه از آیت‌الله مجتهدی رحمة‌الله‌علیه گره‌های زیادی رو از ذهن باز می‌کنه ... الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ 🤲🏻 کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهــــرا سلام الله قسمت شانزدهم #خاطرات_شهیدتورجی_زاده هدایت راوی:نوار مصاحبه شه
بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت هفدهم والفجر یک نوار مصاحبه شهید تورجی و خاطرات دوستان اوایل فروردین شصت و دو بود. در کنار بردار هدایت بودم . حرفهایش عجیب بود . می گفت : دیگر تحمل ندارم . دنیا برای خیلی کوچک شده! دیگر طاقت ماندن ندارم . مثل انسانی شده ام که نمی تواند نفس بکشد. می خواهم داد بزنم! می خواهم پروازم کنم! من هم با تعجب گوش می دادم. روحیاتش خیلی عوض شده بود. همان روز خبر رسید که عملیات دیگری در راه است . خودروهای نظامی بچه ها را به سوی منطقه فکه شمالی منتقل کردند. رنگ چهره برادر هدایت تغییر کرده بود. گویی مسافری بود که آخرین لحظات سفر را طی می کرد. چادرها برپا شد. قرار بود گردان چند روزی در آنجا مستقر باشد. آمد در جمع بچه ها . خیلی مودب صحبت کرد. پیشنهاد کرد در همین جا مسجدی برپا کنیم . چهار نفر به نام های برادران فیضی ، انصاری ، رضایت و بت شکن بلند شدند. آنها به همراه برادر هدایت پیگیر شدند و مسجد گردان راه افتاد. (شهید تورجی در نوار مکثی کرد و گفت : همه این پنج نفر شهید شده اند) خاک سرزمین فکه گریه ها  و ناله های جانسوز آنها را به یاد دارد . چه حالی داشتند . چگونه خدا را صدا می زدند. سجده های طولانی آنها را در نیمه شبها فراموش نمی کنم. سه روز مانده بود به آغاز عملیات والفجر یک . از طرف فرماندهی گردان کلیه بچه ها را جمع کردند. پس از سخنرانی همه نیروهای گروهان ها را جابجا کردند. گفتند : باید برای عملیات نیروهای با تجربه و کم تجربه ترکیب شوند. برادر هدایت به گروهان عمار منتقل شد . محل استقرار آنها از گروها ما یعنی ابوذر جدا شد. فاصله ما از هم زیاد بود. اما دلهای ما به هم نزدیک . از فرمانده اجازه می گرفتم . هر روز مسافت طولانی با پای پیاده می رفم . به قصد دیدن او . نگاه او دریایی بود  از معرفت . لبخند او روحیه من را تغییر می داد. عصر روز بیستم فروردین بود. فرمانده ما اعلام کرد : امشب ساعت ده عملیات آغاز می شود. همان روز به دیدن برادر هدایت رفتم . همدیگر را در آغوش گرفتیم . بوی عطر خاصی می داد. چنین بویی به مشامم نخورده بود.! چهره اش برافروخته بود. همینطور در آغوش هم بودیم . حال عجیبی بود. من مطمئن بودم که این آخرین دیدار ماست ! ساعت ده شب حرکت نیروها آغاز شد. ترس عجیبی داشتم . رنگم پریده بود. اولین باری بود که به طور مستقیم به خط دشمن حمله میکردیم . به ما گفته بودند : اگر دوستان شما هم روی زمین افتادند معطل نشوید . باید جلو بروید و کانالهای روبرو را تصرف کنید. حالت بدی بود. صدای تیراندازی و شلیک منور قطع نمی شد. گویی عراقی ها می دانستند ما ازکجا حرکت می کنیم . گروهان یاسر جلوتر از ما حرکت کرد. گروهان ما هم پشت سر آنها به راه افتاد. صدای شلیک تیربار عراقی ها لحظه ای قطع نمی شد. بچه ها همین طور روی زمین می افتادند .صدای ناله ها همینطور زیاد می شد . در تاریکی شب چندین  بار از روی بدن دوستانمان عبور کردیم  ! مشغول دودن بودیم. برای لحظه ای تعجب کردم ! من به سَر ستون رسیده بودم . فقط سه نفر قبل از من بودند! این یعنی همه بچه های گروهان یاسر هرلحظه منتظر گلوله ای بودم. ترس بر من غلبه کرده بود. یکدفعه به یاد برادر هدایت افتادم . توصیه کرده بود هر وقت در این حالت قرار گرفتی آیه سکینه را بخوان. بسیار به  انسان آرامش می دهد. من هم شروع کردم : هو الذی انزل السَکینه فی قلوب المؤمنین رسیدیم به کانال . اما اصلاً جای امنی نبود. گلوله های خمپاره دشمن به طور دقیق داخل کانال می خورد. کار سخت شده بود . دشمن موانع عجیبی را بر سر راه بچه ها به وجود آورده بود. از مسیر کانال جلو رفتیم . ما پشت نیروهای دشمن رسیده بودیم ! تعداد نیروهای ما کم بود. با فرماندهی تماس گرفتیم . گفتند : خط دشمن شکسته نشده. بسیاری از گردانها به خطوط موردنظر نرسیده اند. تا هوا تاریک است برگردید! منورها آسمان را روشن کرده بود. آماده برگشت شدیم . در مسیر برگشت قمستی از کانال پر شده بود. تیربارهای دشمن همان نقطه را زیر آتش گرفته بودند. هرکسی از آنجا عبور می کرد مورد اصابت قرار می گرفت. با چند رفتیم کنار کانال . به سمت دشمن شلیک کردیم . بقیه بچه ها سریع به سمت عقب حرکت کردند. وقتی همه از  آنجا عبور کردند. ما هم به سمت عقب دویدیم . قبل از روشن شدن هوا به خاکریز شروع عملیات رسیدیم. هیچ کاری نمی شد کرد. بسیاری از دوستان ما در طی مسیر مانده بودند. با اینکه خسته بودم و خواب آلود اما سریع به سراغ بچه های گروهان عمار رفتم تعداد بچه های سالم آنها هم کم بود. همه خسته بودند. هرکس گوشه ای افتاده بود. با تعجب از همه سوال می کردم. از بچه ها سراغ هدایت را می گرفتم . هیچکس از او خبری نداشت. سراغ فرمانده شان رفتم . او هم اظهار بی خبری کرد. خیلی به دنبال او گشتم . اما هیچکس خبری نداشت . . 📚 کتاب یازهرا کانال شهدایی ش
4_6051010639709603201.mp3
4.21M
موضوع: دنبال عیب مردم نباشید! سخنران: حاج آقا محرابیان کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌙 شهید مدافع‌حرم ماه رمضان شده بود و من باید برای تشییع شهید عزیز احمد مکیان به ایران می‌آمدم. به همین خاطر ارتباط حضوری نداشتیم ولی خبرها را هر شب از جانشینم در منطقه می‌گرفتم. یادم هست که خبر رسید سعید بیاضی زاده در روز قدس سنگ تمام گذاشته است. تمام بچه‌ها را جمع کرده بود؛ روی زمین پرچم اسرائیل کشیده بودند و بعد آن را به آتش کشیده بودند. از فرمانده کل عملیات در سوریه دعوت کرده بود در مراسم شرکت کند؛ بچه‌ها به خط شده بودند و ایشان سان دیده بود. خلاصه، برنامه‌ی پر و پیمانی اجرا کرده بود. در تمام برنامه‌هایش همین‌طور بود؛ هر کاری از دستش برمی‌آمد، انجام می‌داد. به همین خاطر بچه‌های فاطمیون خیلی با سعید خاطره دارند. 📚گزیده‌ای از کتاب «راز انگشتر» کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯