eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
659 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
72 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍🏻 ... ▫️*از مجید بقایی ، شجاعت را...* ▫️*از حمدالله راجی ، ایستادگی را...* ▫️*از خسرو ذره ،تواضع را* ▫️*از عبدالعلی بهروزی ،مجاهدت را...* ▫️*از مسعود پیشبهار ،فرماندهی‌را...* ▫️*از شهید مراحل ، از خودگذشتگی را...* ▫️*از شهید جوانمردی ، انقلابی بودن را...* ▫️*از ابراهیم هادی، پهلوانی را...* ▫️*از جمعه رجبی اخلاص را...* ▫️*ازاسماعیل دقایقی ، جوانمردی را...* ▫️*از رحمان مدادیان ، رشادت را...* ▫️*از خیرالله صفری زاده،همت وپشتکار را...* ▫️*از احمد وتری ، خلوص نیت را...* ▫️*از شمایلی ها ، گمنامی را...* ▫️*از منصور نوبرپور ، امر به معروف را...* ▫️*از مجید بقایی، فداکاری را...* ▫️*از داوود دانایی ، توسل را...* ▫️*از صدرالله فنی ، سادگی را...* ▫️*از فرج الله خود ، خوشرویی را...* ▫️*از منصور ملک پور ، ایمان را...* ▫️*از اسماعیل چابکی ، دوری از گناه را...* ▫️*از احسان فتحی ، نماز اول وقت را...* ▫️*از شهید مصطفی صدرزاده صبر را...* 🔴 *با این همه نمیدانیم چرا ، موقع عمل که میرسد ، 🍃 انسانهای بد کاره رو الگو قرار می دهیم 🍃 https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
رفیق شهید میگفت✨: شب شهادت آرمان که با هم بودیم ،موقع اذان آرمان به مسئول گروه گفت: اقا لطفا گردان رو بردار ببریم مسجد برای نماز... مسئول گروه گفت: آرمان نمیشه، اجازه نمیدهند، سخته و... شهید عزیز گفت: پس من با شما کاری ندارم، میخوام برم مسجد نماز اول وقت بخونم... رفت مسجد نماز اول وقتش رو خوند و برگشت. شهید آرمان علی وردی کسی بود که تو اون موقعیت نماز اول وقت رو ترک نکرد... 🌹 @shahidmedadian 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
۲۱ شهریورماه ، گرامی باد . 🥀 محل تولد : مشهد تاریخ شهادت : 1395/06/21 محل شهادت : لاذقیه - سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند محل مزار شهید : بهشت رضا علیه السلام - مشهد به خاطر دشواری هایی که برای اعزام داوطلبان بسیجی به سوریه وجود داشت مرتضی عطایی با هر مشقتی که بود توانست خود را در کاروان فاطمیون که مدافعان حرم افغانستانی بودند جای دهد و به سوریه برود در حالی که هنوز خانواده اش از این موضوع مطلع نشده بودند. شهید عطایی خیلی زود توانست با نام ابوعلی با رزمندگان تیپ فاطمیون قرین شود به طوری که بسیاری از دوستان او هم اطلاع نداشتند که مرتضی افغانی نیست و از مشهد خود را به این قافله رسانده است، همچنین ابوعلی یکی از بهترین دوستان شهید مصطفی صدرزاده و شهید مهدی صابری قبل از شهادتشان بود و شهادت این عزیزان خود دلیل بیشتر شدن شوق مرتضی به شهادت بود. رشادت های ابوعلی در درگیری های تل قرین، تدمر، دیرالعدس، بصرالحریر، القراصی و خان‌طومان به عنوان جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون نام او را به کلمه ای رعب آفرین برای تکفیری ها تبدیل کرده بود. در نهایت پس از رشادت های فراوان و چند بار مجروحیت های گوناگون، جانباز سرافراز مرتضی عطایی در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ و همزمان با روز عرفه در منطقه لاذقیه به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست. یادش گرامی وراهش پررهرو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahidmedadian 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗻صعود بانوی محجبه کوهنورد گرگانی خانم عباسی برفراز قله آرارات کشور ترکیه واهتزاز پرچم یاحسین وباشعار(حجاب هویت من است) درحدتوان منتشرکنید...... مدیونید به شهدا و امام زمان اگر نشر ندهید..... اگر چادر خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها برات ارزش داره نشر بدین اونم حداکثری.... 👌👌👌👌 @shahidmedadian 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
هدایت شده از مقر بیداری (ضد شبهه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت آغارامامت و ولایت یگانه منجی عالم بشیریت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف همه باهم می خوانیم: حضرت اباالفضل العباس علیه السلام با : «يا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْن، اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِّ اَخيکَ الْحُسَيْنِ عليه السلام» جهت سلامتی وتعجیل درفرج مولانا صاحب الزمان💐 ختم های خود را به آیدی زیر ارسال کنید👇👇 @Ya_mahdi_zahra 💫مهلت ختم تا جمعه شب💫 لینک دعوت کانال مقر بیداری (ضد شبهه)👇👇 ❁═══┅┄ 💠 https://eitaa.com/joinchat/3515417411C80906178d5 💠 ❁═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎵 السلام السلام ای شه ممتحن 🎵 السلام السلام حجت بن الحسن 🎤 کربلایی 🏴 (ع)◼ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahidmedadian 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم محمد بن اسماعیل علوی می گوید: امام عسکری (علیه السلام) را زمانی در نزد علی بن نارمش که یکی از دشمنان سرسخت آل محمد (صلی الله علیه و آله) بود، زندانی کردند. او مردی زشت خو و بدسیرت [بود] و با خاندان علی (علیه السلام) عداوتی دیرینه داشت. از طرف خلیفه به او دستور داده بودند که هر چه می تواند امام (علیه السلام) را اذیت کند و بر او سختگیری نماید. اما ابهت، هیبت و جلالت امام (علیه السلام) و حالات عرفانی و معنوی آن حضرت چنان آن مرد شقاوت پیشه را متحول کرد- بااینکه حضرت عسکری (علیه السلام) بیش از یک روز در زندان او نبود- که صورت خود را به احترام حضرتش بر خاک می نهاد و سر خود را بالا نمی گرفت، و همراهی یک روزه این مرد با پیشوای یازدهم، رفتار و گفتارش را عوض نمود و حضرت عسکری (علیه السلام) را در منظر او نیک ترین مردم قرار داد.»[1] پی نوشت [1] كشف الغمه، ج 3، ص 286؛ اصول كافى، باب مولد ابى محمد الحسن بن على عليه السلام، حديث 8 ⬅️منبع : پاک نیا، عبدالکریم؛ تاثیر نماز و دعا در آرامش و صفای روح، ص: 111 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌مولا‌امام‌عسکری🖤🥀 (عج) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahidmedadian 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روح_برادر_شهیدمون_مجید_قربانخانی_صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
💐#مجید_بربری #قسمت_60 بعد از سربازیش یه نیسان آبی خرید.پلاک عقیق که آیه ی ((و ان یکاد))روش حک شده
💐 وقتی برگشت،به همه گفت: _از امام حسین خواسته م؛من رو آدمم بکنه و دیگه هر غلطی نکنم.رفتم کربلا توبه کردم و برگشتم. هر کار خلافی که داشت،کم کم کنار گذاشت.حتی یه مرتبه داشت کاری میکرد که من و دید،سرخ و سفید شد.داد کشیدم سرش ؛مجید چه غلطی می کنی؟مگه توبه نکردی؟مگه دور خلاف ،خط نکشیدی؟ما رو مسخره کردی یا خودت رو؟ _حسن لُر غلط کردم،غلط!بار آخرمه،دیگه تموم. و واقعا هم تمام شد و دور خیلی از کارها را خط قرمز کشید .سر خلافی ماشین که تعریف کردم،یه بلندگو روی نیسانش بود.اول زنگ میزد نمایشگاه که ببینه من کجام؟تا می فهمید توی نمایشگاه نیستم،می اومد جلو مغازه و پشت بلندگو شروع می کرد مسخره بازی؛حسن لُر،آی حسن لر!کجایی؟اگه جرأت داری بیا بیرون،من سند ماشین نمیخوام،خلافی رو هم خودت باید بدی،من امروز اومدم اینجا بترکونم.ببینم کی میتونه جلو منو بگیره! یه کم شلوغ میکرد و بعدش هم میرفت.فقط این وسط مغازه دارهای اطراف از خنده روده بر می شدند.این اتفاق چند مرتبه افتاد،اما هیچ کدوم از ما دلگیر نمی شدیم.مجید بعد از این که با حاج جواد قربانی و بقیه دوستانش از بچه های گردان امام علی آشنا شد،و بعد هم با مرتضی کریمی،راهش رو به خوبی مشخص کرد. به بهانه فوت یکی دو نفر توی فامیل ما و باباش،ریش هم گذاشت.کسی زیاد بهش گیر نمی داد.تیپ ظاهریش هم عوض شد.از اون همه شری که در مجید سراغ داشتم،فقط شوخی ها و مسخره بازی هاش به جا موند و بقیه ،همراه اون خط قرمزها از بین رفتند.کم حرف هم شده بود.همون اواخر یه روز آقا افضل،منو کنار کشید و گفت:مجید میگه قلیون رو گذاشتم کنار. _نه بابا،فکر نمی‌کنم. _میگه چون میخوام برم سوریه،يا نمیدونم آلمان،دیگه تا آخر عمرم قلیون نمی کشم.ببین راست میگه یا سر کارمون‌ گذاشته. چون می ترسید آبجیم و آقا افضل اجازه رفتن به سوریه را بهش ندن،همه جا پر کرده بود که میخوام برم آلمان برای کار.البته‌ همه ما میدونستیم میخواد بره سوریه،اما با اون سابقه ای که از مجید می دونستیم،می گفتیم این سوریه برو نیست.برا امتحان کردنش،باهم رفتیم قهوه خونه،سفارش یه قلیون دادم.گفتم:مجید چی میکشی؟ _من هیچی. _خوبی؟تو روزی بیست تا قلیون میکشی،یه قلیون هم جلو ماشینته! _نه حسن لر،ترک کردم،یکی دوماهی میشه،برا این که منو ببرن سوریه،دور خیلی از چیزها و کارها رو خط کشیدم. 🌷🕊 💥ادامه دارد... @shahidmedadian
💐 واقعا هم ترک کرده بود.آبجی مریم روز نبود که زنگ نزنه و بگه:داداش،یه کاری بکن!مجید داره میره سوریه.من همین یه پسر رو دارم،شما می دونید چقدر بهش وابسته ام. اعصابم بهم‌ ریخته بود.نمی دونستم چی کار کنم.باورم هم نمی‌شد. که مجید بره سوریه.هرکسی که این حرف رو می شنید،مسخره می‌کرد. فکر می کردند ما دروغ می‌گیم یا اونها رو دست انداختیم. یه روز بهش گفتم:الهی بری و برنگردی،بری شهید بشی و ما از دستت راحت بشیم! حسن لر،من اگه اون دنیا هم برم،باز هم از تو می کَنَم،خیالت راحت. و در نهایت ناباوری همه ی ما،مجید رفت که رفت.آبجیم و آقا افضل خیلی این طرف اون طرف رفتند که مجید رو برگردونند.آخرش آقا افضل راضی شد که یه هفته مجید اونجا باشه.بالاخره جوون بود و غرور داشت.نمی خواست غرورش پیش دوستان و فرمانده هاش بشکنه.ضمنا می دونست برای دفاع از حرم حضرت زینب رفته،خوشحال هم بود. یه روز به من زنگ زد. صداش رو که شنیدم،انگار جون تازه ای گرفتم. _سلام دایی. برای اولین و آخرین مرتبه در عمرش،من رو دایی صدا زد.جواب سلامش را نداده،چهار پنج تا لیچار بارش کردم. _دایی،چرا لیچار میگی؟حواست باشه،اینجا صدات جمع میشه ها!حالا از من گفتن بود. _مرد حسابی بلند شدی رفتی!حالا بگو ببینم چی کار داری؟ _دایی،حواست به خونه ما باشه،من برنمی گردم. _یعنی چی که نمی گردی؟ _همین که شنیدی. من دیگه برنمی گردم!مواظب مامان مریم و افضل بابایی باش. و قطع کرد.این رو که گفت،توی دلم،نه زبونی،کلی لیچار نثارش کردم.تا چند روز زنگ میزد و ازش بی خبر نبودیم.تا این که زنگ زد به آبجیم و گفت:((من تا چند روز آینده نمی تونم زنگ بزنم،بلند نشید برید این گردان و اون گردان و آبرو ریزی کنید.)) 🌷🕊 💥ادامه دارد... @shahidmedadian