شهید مدیا 🎬
🌸 راهیان نور عید ۱۴۰۰
✍️ عزلزی : شب قبل از عید ۱۴۰۰ (۲۹ اسفند) ، یهو به ذهنم اومد تا به اتفاق عاشقان شهدا، لحظه تحویل سال نو و روزهای عید نوروز رو در محضر شهدا به رسم همه ساله که در همچین ایامی در یادمانهای خوزستان بودیم، باشیم.
🔸اولین شهیدی که ما رو پذیرا شد، سیدرضا طاهر بود ( از شهدای خان طومان ). خاطره ای کوتاه از شهید سیدرضا طاهر : روزی سیدرضا از محل کارش برمیگشت که بارون شدیدی می بارید. وقتی به ابتدای محلشون ( روستای هریکنده ) میرسه، یه خانمی که در بارون خیس شده بود و منتظر ماشین بود رو سوار کرد. کمی که جلوتر رفت، خانم دیگری رو می بینه که اون خانم هم تمام لباسش خیس خیس بود. سید رضا ترمز زد تا ایشون رو هم سوار کنه. اون خانمی که اول سوار شده بود به سیدرضا گفت، سوارش نکن، مگه نمیدونی مریضِ!!! سیدرضا با توجه به اینکه اون خانم رو خوب می شناخت گفت، اشکال نداره بذار سوار شه. آخه اون خانم بخاطر مریضیش، تکرر ادرار داشت و به همین خاطر لباسش همیشه نجس بود تا چه برسه به روز بارونی. در نهایت سیدرضا اونا رو رسوند و بعدش بلافاصله داخل ماشین رو شلنگ گرفت و آبکشی کرد.((درود خدا بر بزرگواری شهید سیدرضا طاهر))...
🔹و اما بعداز تحویل سال نو و سخنرانی رهبر عزیز ، به شهرستان قائمشهر و در محضر شهدای دفاع مقدس، به ویژه شهید محمد بلباسی ( از شهدای خانطومان ) رسیدیم. خاطره ای کوتاه از شهید محمد بلباسی : محمد سه فرزند داشت و فرزند چهارمش بعد از شهادتش بدنیا اومد. خانم محمد نوزاد چهارم رو بُرد خدمت مقام معظم رهبری تا آقا زیر گوش نوزاد اذان بگه ( درود خدا بر این شیر زن انقلابی ).
🔸خدا رو شُکر ، اولین روز عیدمون رو با یاد و خاطرات شهدا سپری کردیم. و اما صبح روز دوم فروردین، به اتفاق عاشقان شهدا، در محضر شهید حسن رجایی فر ( از شهدای خان طومان) رسیدیم. خاطره ای کوتاه از شهید حسن رجایی فر از زبان پدر : پسرم شغلش برق کاری بود، حسابی مشغولِ کسب و کار بود. یه روز حسن به من گفت، دیشب امام خمینی (ره)رو خواب دیدم و به من گفت، شما پاسدارِ خوبی میشی. در کنار روستای ما پادگانی داشت بنام المهدی(ع)، که حسن کارهای برقی اونجا رو انجام میداد.
🔹لازم به ذکر است که من پاسدار بودم و بعد از پایان دفاع مقدس محل کارم در همون پادگان بود. چند روزی از خواب حسن گذشته بود که یکی از همکارانم به من گفت، بخشنامه اومد که پادگان قصد داره تکنیسین برق جذب کنه ، اگه میشد پسرتون حسن بیاد خیلی خوبه ( البته با طی کردن مراحل قانونی )..
ادامه خاطره در پست بعد
✍️علی محسن پور
#خاطراتی_از_لاله_های_خان_طومان
🌷نگاهت را به شهید بسپار👇
✅ @shahidmedia