eitaa logo
شهید معافی🌱
326 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
22 فایل
بسم رب شهید مدافع حرم محمد معافی🌷 خنده‌های دلنشین شهدا نشان از آرامش دل دارد وقتی دلت با "خـدا" باشد لبانت همیشه می خندد. اینجا دعوتید به یک جرعه آرامش🦋 @shahidmoafi لینک پیام ناشناس... حرفی، سخنی...🙂 https://gkite.ir/es/9354931
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 پیرمردی شبی به پسر جوانش گفت: بیا با هم به خانۀ خواهرم برویم. پیرمرد عصای خود برداشت و با پسر جوانش به راه افتادند. در تاریکی شب به ناگاه عصای پدر شکست و پدر بر کتف پسر دست نهاد و ادامۀ مسیر دادند تا به خانۀ خواهر رسیدند. ساعتی صلۀ ارحام کردند و خواستند برگردند که پسر از خانۀ عمّه شاخه درختی برید و برای پدر عصایی ساخت تا به منزل برگردند. پدر در راه گریه کرد. پسر جوان پرسید: چرا گریه می‌کنی؟! پدر گفت: عمری تو را زحمت و رنج کشیدم و بعد از مرگ مادرت، مادر شدم و نفس خویش بر خود حرام کرده و تو را بزرگ کردم، ساعتی نتوانستی سنگینی مرا بر کتف خود تحمل کنی! قربان خدای خود بروم از درختی شاخه‌ای بریدی که من بر آن درخت هیچ رنجی نکشیده بودم که بی‌منّت سنگینی مرا بر خود خواهد کشید. چه دیر آموختم که باید همیشه فقط بر قدرت خدای خود تکیه کرد و بس!!! 💠 @shahidmohammadmoafi
✍یکی از دوستان ڪه وسایل خانگی می‌فروشد نقل می‌ڪرد: روزی در مغازه نشسته بودم ڪه مردی به مغازه من آمده و چیز بی‌سابقه‌ای از من خواست. گفت: برای یڪ هفته چند ڪارتن نوی خالی لوازم خانگی اجاره می‌خواهم. پرسیدم: برای چه؟ چشمانش پر شد و گفت: قول می‌دهید محرم اسرار من باشید؟ گفتم: حتما. گفت: دخترم این هفته عروسی می‌ڪنه. جهاز درست حسابی نتونستم بخرم. از صبح گریه می‌ڪند. مجبور شدم این نقشه را طرح ڪنم. ڪارتن خالی ببریم و توش آجر بزاریم تا دیگران نگویند جهاز نداشت. چون می‌گویند: دختر بی‌جهاز مانند روزه بی‌نماز است. اشڪ در چشمانم جمع شد و.... 💥در دین اسلام بدعت گذاشتن امری حرام است. یڪی از این بدعت‌های غلط بازدید جهاز دختر است. ڪه باعث رو شدن فقرِ فقرا ‌می‌شود. ڪسی ڪه بتواند این بدعت‌ها را به نوبه خود بشڪند و در عروسی خود ڪسی را به دیدن جهاز خود دعوت نڪند، یقین به عنوان مبارز با بدعت، یڪ جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد. @shahidmohammadmoafi
🍃 جوانی طلبه استادش گفت، برو فلان کتاب را بخر و بخوان، 10 روز بعد از توu امتحان خواهم گرفت. طلبه برای خرید کتاب به بازار رفت و انگور فروشی دید با انگورهایی طلایی. شدید هوس انگور کرد. با خود گفت: اگر انگور بخرم پولی برای کتاب نخواهم داشت و اگر انگور نخرم و کتاب بخرم، هوس انگور مرا از خواندن کتاب باز خواهد داشت و خواندن کتاب بی‌فایده خواهد بود. پس از ساعت‌ها کلنجار رفتن با خودش، یک خوشه انگور خرید و پولش برای کتاب نرسید. به منزل برگشت. از شدت ناراحتی از این که نتوانسته بود تسلیم نفس نشود ، بر خود می‌پیچید. برای تنبیه نفسش و این که علم را فدای شکم کرد، انگور را بر چوب سقف منزل آویزان کرد و تماشا کرد و نخورد و دانه های انگور سیاه و خراب شده و یک یک بر زمین افتادند. 10 روز بعد استاد خواست از او امتحان بگیرد. طلبه، داستان نخریدن کتاب را گفت. استاد گفت: نمره قبول گرفتی، موضوع آن کتاب در مورد مبارزه با نفس و کشش‌های نفسانی و راه‌های مقابله با آن بود که تو عملی آن را تجربه کردی، برو آنچه در این 10 روز دیده‌ای فکر کن و بنویس. طلبه رفت و اندیشه کرد و نوشت. کتابی که او در مورد غلبه و جهاد با نفس نوشت بسیار شیرین‌تر و حقایقش عینی‌تر از کتابی بود که باید می‌خرید. @shahidmohammadmoafi
🌹 در راهی می‌روم؛ پیرزنی را می‌بینم که عصا به دست کنار خیابان ایستاده است. می‌روم‌ و دقایقی بعد در مسیر بازگشت که برمی‌گردم می‌بینم که آن پیرزن باز هم آنجا ایستاده است. او را سوار می‌کنم، درد دلش باز می‌شود که نیم‌ساعت است که ایستاده و کسی او را سوار نمی‌کند. به یاد خاطره‌ای می‌افتم که روزی در مقابل من از جیب کسی اسکناسی پنج هزار تومانی بر زمین افتاد. اولین نفری که اسکناس را دید آن را برداشت. به سوی او رفتم و گفتم: این اسکناس مال تو نیست، چرا آن را برمی‌داری؟! گفت: اگر من برندارم کسی دیگر آن را برمی‌دارد. 🍃واقعا دنیا و نفس چقدر شیرین است و ما را فریب می‌دهد که برای مال حرام می‌گوییم: «اگر من برندارم دیگری آن را برخواهد داشت»، ولی برداشتن آن پیرزن را که آخرت و حلال است؛ شیطان هرگز وسوسه نمی‌کند که اگر او را برنداری کسی دیگر او را برخواهد داشت، و اجر از کف دست تو خواهد ربود. 🍃به یاد کلام مولایم امیر مؤمنان علی علیه السَّلام می‌افتم که فرمودند: سنگین‌ترین اعمال نزد خداوند، اعمالی است که غالب مردم به وسوسۀ شیطان از آن رویگردانند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌@shahidmohammadmoafi
🌹 گل زنبقی با گل آفتابگردانی در مزرعه‌ای کنار هم روییدند. گل آفتابگردان سریع رشد می‌کرد، ولی زنبق بسیار آرام! زنبق از آفتابگردان پرسید: ما هر دو از یک خاک، آب و غذا می‌خوریم، ولی چرا تو این همه خوب و سریع رشد می‌کنی و به سمت آفتاب کمال قد می‌کشی ولی من، از این رشد بی‌بهره‌ام؟! گل آفتابگردان گفت: چون که من روزها هر لحظه به دنبال خورشید می‌گردم و جز خورشید، عشق دیگری ندارم. شب ها هم که خورشید نیست و ستاره در آسمان جای خورشید می‌آید، من سر خود را پایین می‌اندازم، تا چشمم به چشمک زدن ستاره نیفتد و به خورشید مهربانم خیانت کنم. من شرم دارم چشم در چشم خورشیدی کنم که شب در نبود او، به ستاره ضعیفی نگاه کرده و دل سپرده بودم. دل به یک عشق بسپار تا او تو را به سمت خود بکشد و تو را در کمالات شبیه خود کند، چناچه می‌بینی، آفتاب شکل مرا شبیه خودش ساخته و سمت خودش به سرعت بالا می‌برد. 🌱❤️ @shahidmohammadmoafi