eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
16.7هزار ویدیو
223 فایل
*اللهم عجل لولیک الفرج* شهیدمدافع حرم در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: ‌اللهم أخرِج حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا...✨ تاریخ تولد🎂:1361/1/2 تاریخ شهادت🕊️:1395/7/7 مزارشهید🥀:باغ بهشت همدان «زیرنظر همسر شهید» ادمین پیشنهادات:۰۹۱۸۵۴۶۱۲۶۰
مشاهده در ایتا
دانلود
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹😔ما مدیون این شهیدان دست بسته و زنده به گور شده هستیم که این طور جون خود را فدای ناموس و میهن کردند... آهای مردان بی غیرت که یک سر سوزن غیرت و شجاعت ندارید، که به مادر و خواهر و همسرت بگید این خونه مرد داره؛ خودتون رو در خیابان، حراج چشم های نامحرمان نذارید.⛔ فرق مرد با غیرت وبی غیرت اینه که شهدا از معشوق و عشق به خانواده‌هایشان گذشتن؛ سرما و گرما و گرسنگی و بیخوابی، روبروی دشمن، ۸ سال جنگیدن؛ اما شما نمی توانید در خانه خود مرد بودن را به نمايش بزارید !! بجایش دشمن برای شما و خانواده شما تصمیم می گیرد و در خانه شما نفوذ کرده.⚠️ فرق با غيرت و بی غیرت در این است. 😔🌹به حق خون این شهدای مظلوم بی دفاع دست بسته نشر دهید...🌹🕊 🌺اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر🕊 💔 😔😔😔 🌹 http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
وجود ثانیه ثانیه در تو فانی شد طلیعه ی غزلی صاحب الزمانی شد برای دیدنت ای آفتاب در پس ابر قنوت پنجره ها غرق ندبه خوانی شد نگاه چله نشین کسی به آینه خورد که پای عهد خودش ماند و شمعدانی شد به جز ظهور تو در ملک طور جلوه نبود اگر چه روزی این دیده (لن ترانی) شد عقیق,خون جگر خورد و در رکاب تو ماند اویس خانه ی تو سید یمانی شد نگاه خیس شهیدی دو خط عریضه نوشت به دست آب روان داد و آسمانی شد ⚘ ༺◍⃟🌼჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
تا داشت باز می‌شد، باب رفاقت ما گفتند سفره جمع است...،کم بود فرصت ما امشب شب وداع است، گریه زیاد داریم ساقی جوابمان ‌کرد، تا گشت نوبت ما😭😭😭😭😭😭😭 چشمی به هم‌زدیم‌ و سی شب ز دستمان رفت بدبخت کرد مارا کفرانِ نعمتِ ما😭😭😭😭😭😭😭😭💔 دیگر‌ کجا بیاییم با تو سخن بگوییم؟ دیدی که شام غم شد شب‌های رحمت ما ! 😭😭😭😭😭😭😭 از این به بعد مارا در خانه‌ات نگه‌دار ما با تو خوبِ خوبیم، اینجاست جنت ما😭😭😭😭😭😭😭😭😭 هرشب حسین گفتیم، هرشب علی کشیدیم یادش بخیر باشد، خوش بود دولت ما فعلا خدانگهدار، دیدار ما محرم در روضه‌ی رقیه در بین هیأت ما 😭😭😭😭😭😭😭🤲 التماس دعا حقیر رو از دعای خیرتون فراموش نکنید اللهم عجل لولیک الفرج 😭🤲 🕊👌🙏 ༺◍⃟🌼჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
سلام و رحمت توفیقات روز افزون ان شاء الله نصیبتون حقیر گمنام به اتفاق دخترعزیزم در طریق المهدی ۱۴۰۴/۰۱/۲۶ قم المقدسه به یاد شهید الوانی گرانقدر و اعضای محترم کانال شهید 🙏 ༺◍⃟🌼჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
دردهایم غالبا پیش تو درمان می‌شود با کریمان کارهای سخت آسان می شود پلک بر هم میزنی و روز را شب می کنی چشم اگر برداری از دریا، بیابان می شود خوب می دانم جهان وابسته ی الطاف توست در حقیقت ابر با اذن تو باران می شود روز محشر نامه ی اعمال ما را وا نکن حتم دارم وا کنی، حالت پریشان می‌‌شود در قیامت دلخوشم اما به لطف جد تو ضامن من نیز، سلطان خراسان میشود 💐 ༺◍⃟🌼჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
31.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷برادر عزیزم اول خردادماه سال ۶۵ سالروز شهادتت مبارک🌷 ⚘زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست⚘ "مقام معظم رهبری" 💐 ༺◍⃟🕊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
✨🕊️💭رویای شهید؛ پیوند خواب و بیداری در پاسداری از ناموس 🩶🌹✨🕊️💭 آشنایی من با شهید الوانی، یا بهتره بگم برادر الوانی، اینجوری آغاز شد که برای اولین بار ایشان را در خواب زیارت کردم. اون روزا، با یه نفر آشنا شده بودم که خودش رو پاسدار معرفی می‌کرد. طوری بهش اعتماد کرده بودم که هرچی می‌گفت، برام حکم یقین داشت. اما کم‌کم رفتار فرد مشکوک شد و نمی‌تونستم به حرف‌هاش اعتماد کنم، اما به احترام مقامش با ایمان بهش هرچی می‌گفت می‌پذیرفتم. اون‌قدر سردرگم شده بودم که فقط به خدا می‌گفتم: یه نشونه بهم بده. یه راه، یه نور. و اون نشونه اومد... توی خواب. قبل از اون همیشه به شهدا احترام خاصی داشتم اگر کسی می‌گفت کارش گره افتاده، ناخودآگاه می‌گفتم برو سر مزار شهدا، اگر هیچ جا جواب نگرفتی، با توکل به خدا به شهدا توسل کن.اونا راهو باز می‌کنن. اما این بار، انگار خودشون اومدن سراغم... یک صبح قبل از بیدار شدن، خواب شهید الوانی را دیدم. البته اون موقع اسمشونو نمی‌دونستم. اما با نشانه‌هایی که در خواب دیدم، راهنمایی‌ام کردند. در خواب دیدم که دست یک کودک حدود ۸-۹ ساله را گرفته ام و با هم وارد خانه‌ای شدیم. به یکباره چهره کودک که بور و روسری داشت، تغییر کرد و به پسری با موهای مشکی چتری تبدیل شد. در حالی که دستش در دست من بود، دستمو تکان میداد و گفت: برو عکس بابامو بکش. متعجب مونده بودم که چطوری؟ من که اهل نقاشی چهره نیستم، اما وقتی دستمو روی دیوار گذاشتم، قلم مویی رویایی از دستم افتاد و خودش شروع به حرکت کرد. روی دیوار، با سیاه‌قلم، چهره مرد جوانی با ریش و چشمانی پر از پیام و آگاهیو کشید. من از شدت حیرت فقط نگاه می‌کردم. یه‌دفعه دور صورتش، پر شد از گل‌های قرمز آلاله... و من با تمام وجود فهمیدم: اون یه شهید بود. اون لحظه، انقدر واقعی بود، انقدر زنده، که انگار همه زندگی قبلم یه خواب بود و فقط اون لحظه، معنی واقعیت داشت وقتی از خواب بیدار شدم، به قدری تحت تأثیر حضورش بودم که، نمی‌تونستم حرف بزنم. فقط اشک می‌ریختم. هی توی ذهنم تکرار می‌کردم: این شهید کی بود؟ چرا اومد خواب من؟ اون بچه چرا گفت عکس بابامو بکش؟ یعنی فرزندشه؟ یعنی من باید دنبال حقیقتی برم که ازش غافلم؟ نه اسمشو می‌دونستم، نه شهر و کشورشو.... انقدر دیوانه‌وار دنبال جواب بودم که با خودم میگفتم تمام شهرها و روستاهای ایران را میگردم تا مزار این شهید مدافع حرم را پیدا کنم. حس یه مسئولیت سنگین روی دوشم افتاده بود. یه ندای درونی که می‌گفت: بلند شو. برو دنبالش. پیداش کن بعد از اون خواب گفتم اول از باغ بهشت همدان شروع کنم و رفتم قطعه شهدای مدافع حرم را پیدا کردم. همین‌طور که بین مزارها راه می‌رفتم، یه‌دفعه خشکم زد... نگاه اون شهید، همون بود. همون نگاه... همون چهره‌ی خوابم. زیر عکسش نوشته بود: 🕊 و تازه داشتم با اسم ایشان آشنا می‌شدم. خداروشکر که در شهر خودم، همدان، برادر الوانی را پیدا کردم. بعدها به طرز معجزه‌آسایی با همسر شهید هم آشنا شدم و هربار معجزه بیشتری از شهید دیدم.... 🌺 🇮🇷الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌🇮🇷 کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
3.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از روزی که خواب شهید الوانی رو دیدم، تازه فهمیدم بعضی آدما حتی بعد از رفتنشون هم پای عهدشون با خدا و مردم وایستادن. اون شب، وقتی اومد توی خوابم، حس کردم یه برادر بزرگ‌تر اومده داره دستمو می‌گیره. نگاهش پر از غیرت بود، انگار طاقت نداشت من گول بخورم و توی اون سردرگمی و بازی‌ها گم بشم. با همون نگاهش به من فهموند که راه درست کدومه. باورم نمی‌شد. اما بعد از اون خواب، انگار یه پرده از جلوی چشمم کنار رفت. همه چیز برام روشن شد. حیله‌ها یکی‌یکی برملا شد.🎭 آدمایی که نقش بازی می‌کردن، رو شدن. درهایی که بسته بودن، یکی‌یکی باز شد. هرچی که نمی‌دیدم، آشکار شد.چیزایی که نمی‌تونستم بفهمم، روشن شد. از اون روز به بعد هر وقت یادش می‌افتم، یاد همون نگاه می‌افتم: نگاه کسی که حتی بعد از شهادت، هنوز نگران بقیه‌ست، هنوز دلش می‌خواد کمک کنه، هنوز حاضر نیست ببینه یه نفر بی‌پناه مونده.💛 تا امروز، بارها شده توی موقعیتای سخت، ناخودآگاه بهش گفتم: «برادر الوانی، شما که دست منو گرفتی، بازم دستمو بگیر.»🙏💫 و عجیب، هر بار یه راه باز شده. هر بار یه گره باز شده از کارم.🔓✨ این چیزیه که نمی‌شه با کلمات ساده توضیح داد؛ غیرت و بزرگی شهدا فقط توی کتاب و خاطره نیست، توی زندگی آدم‌ها جریان داره. برای من، از همون روز تا حالا 🕯️مثل یه چراغ، مثل یه دست یاری‌دهنده کنارم بوده و هست. 🌹 🇮🇷الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌🇮🇷 کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani