♡همسر شهید« #علی_چیتسازیان» میگوید:
در آخرین باری که آمد منزل🏡 و بعد از آن رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛
نیمهشب🌓 همینطور نشسته بود و اشک میریخت و گریه میکرد. با اینکه مرد باصلابت و قدرتمند و فرمانده کاملاً باصلابتی بود💪🏻و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک میریخت.😭
گفتم چرا اینقدر گریه میکنی؟ گفت:
«فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را #شهید_مصیب_مجیدی
خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود.🕊 میگوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی.
ما اینهمه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگانها میشدند.
قبلاً میرفتند راهها را پیدا میکردند، باز میکردند تا یگانها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما اینهمه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیهی شهادت؟
این را به من بگو، چرا من شهید نمیشوم؟
میگوید یک نگاهی به من کرد و گفت: راهکارش اشک است، اشک . . .»
@shahidmohammadrezaalvani
هدایت شده از شهید حسین معز غلامے³¹⁵
♡همسر شهید« #علی_چیتسازیان» میگوید:
در آخرین باری که آمد منزل🏡 و بعد از آن رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛
نیمهشب🌓 همینطور نشسته بود و اشک میریخت و گریه میکرد. با اینکه مرد باصلابت و قدرتمند و فرمانده کاملاً باصلابتی بود💪🏻و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک میریخت.😭
گفتم چرا اینقدر گریه میکنی؟ گفت:
«فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را #شهید_مصیب_مجیدی
خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود.🕊 میگوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی.
ما اینهمه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگانها میشدند.
قبلاً میرفتند راهها را پیدا میکردند، باز میکردند تا یگانها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما اینهمه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیهی شهادت؟
این را به من بگو، چرا من شهید نمیشوم؟
میگوید یک نگاهی به من کرد و گفت: راهکارش اشک است، اشک . . .»
سالروز شهادت🕊️💔
https://eitaa.com/shahid_moezegholami