🔰قسمتی از دستنوشته شهید احمدرضا احدی🌹(رتبه ۱ کنکور پزشکی سال ۱۳۶۴)
(قسمت سوم)
کدام اضطراب جانت را میخورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بستهای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟ صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن، پرستو شدن آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانوادهای در همسایگی
تو داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده است؟
آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندهاند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ میدانستی؟ حتما نه! ...
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره میخورد، به دنبال آب گشتهای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطرهای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفته تا سیرابش کنی؟
آیا دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش! که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. من نمیدانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد... . پس بیاید حرمله نباشیم.»
#موسسه_فرهنگی_تربیتی_سیدالشهدا
🔻🔻🔻
@sayyed_ashohada