الا ای خواهر پاکیزه ایمان!
که میخوانی خودت را یک مسلمان
دلت پاک است و پاکیزه روانت
بیا قدر خودت را بیشتر دان
تو زیبایی و کس منکر نباشد
ولی زیبائیت گردیده ارزان
کسی بهر تو یک درهم نداده
شدی حلوای شیرین بهر موران
همیشه چهره ات زیبا نماند
خزان گردد بهار عمر انسان
پس از عمری نمایش دادن خود
رسد فصل خزان و باد و طوفان
برای مرگ خود آماده گردی
رَوی در قبر و جایت پیش ماران
ز تو پرسد مَلَک: ای عبد حیران!
کجا گردی رها از مکر یزدان؟!
نمیدانستی اینجا منزل توست؟!
نهادی پای خود بر روی قرآن!
ندیدی آیه های نور و احزاب؟!
نترسیدی از آن پیدای پنهان؟!
به جز عمری که شد صرف گناهان
به گیسوی تو آویزان جوانان...!!
نه خود خیر از دل پاکیزه دیدی
نه لذت بُردن از تو جمع خوبان
سیه گردیده رویت تا قیامت
جهنم نعره دارد بهر یاران
شنیدی تو حدیث شام معراج
که زهرا از عذابت گشته گریان
زنان امتش را دید احمد
که هر کس با عذابی گشته سوزان
تو اینها را شنیدی، لیک افسوس
تمسخر کردی و بودی تو خندان
تمام پول و عمر و دین هدر شد
برای رنگ و آلائیدن جان
اگر نقاشی صورت هنر بُود
خوشا نقاشی اطفال ایران
و گر باشد تمدن، بی لباسی
ز تو برتر بُوَد بیچاره حیوان
چه کردی جز هوسرانی شب و روز؟!
شدی دلقک برای چشم مردان
به هر قلبی که لرزاندی، بلرزی
ز هول و وحشت و ترس فراوان
دل پاکی که میگفتی ندیدیم !
خوراک مار و موران، قبر ویران
خدا با بندگان تعارف ندارد
شده فصل غرورت رو به پایان
به جای سرمه در چشمت گل و خاک
گزیده لب شوی، گردی پشیمان
بیا قبل از ندامت، توبه ای کن
بریز از دیده ات یک قطره باران
بیا آماده شو؛ این راه سخت است
خدایت را صدا کن با دل و جان
بکش آهی که اعمالت بسوزد
بکن عزمی که بخشد بر تو ایمان
نصیحت ها اگر چون نیشتر بُود
رهایت میکند از بند و خُسران...
🌹🍀🌹
#شعرازهمسرشهیدمحمدرضاالوانی
#نشرحداکثری
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
الا ای خواهر پاکیزه ایمان!
که میخوانی خودت را یک مسلمان
دلت پاک است و پاکیزه روانت
بیا قدر خودت را بیشتر دان
تو زیبایی و کس منکر نباشد
ولی زیبائیت گردیده ارزان
کسی بهر تو یک درهم نداده
شدی حلوای شیرین بهر موران
همیشه چهره ات زیبا نماند
خزان گردد بهار عمر انسان
پس از عمری نمایش دادن خود
رسد فصل خزان و باد و طوفان
برای مرگ خود آماده گردی
رَوی در قبر و جایت پیش ماران
ز تو پرسد مَلَک: ای عبد حیران!
کجا گردی رها از مکر یزدان؟!
نمیدانستی اینجا منزل توست؟!
نهادی پای خود بر روی قرآن!
ندیدی آیه های نور و احزاب؟!
نترسیدی از آن پیدای پنهان؟!
به جز عمری که شد صرف گناهان
به گیسوی تو آویزان جوانان...!!
نه خود خیر از دل پاکیزه دیدی
نه لذت بُردن از تو جمع خوبان
سیه گردیده رویت تا قیامت
جهنم نعره دارد بهر یاران
شنیدی تو حدیث شام معراج
که زهرا از عذابت گشته گریان
زنان امتش را دید احمد
که هر کس با عذابی گشته سوزان
تو اینها را شنیدی، لیک افسوس
تمسخر کردی و بودی تو خندان
تمام پول و عمر و دین هدر شد
برای رنگ و آلائیدن جان
اگر نقاشی صورت هنر بُود
خوشا نقاشی اطفال ایران
و گر باشد تمدن، بی لباسی
ز تو برتر بُوَد بیچاره حیوان
چه کردی جز هوسرانی شب و روز؟!
شدی دلقک برای چشم مردان
به هر قلبی که لرزاندی، بلرزی
ز هول و وحشت و ترس فراوان
دل پاکی که میگفتی ندیدیم !
خوراک مار و موران، قبر ویران
خدا با بندگان تعارف ندارد
شده فصل غرورت رو به پایان
به جای سرمه در چشمت گل و خاک
گزیده لب شوی، گردی پشیمان
بیا قبل از ندامت، توبه ای کن
بریز از دیده ات یک قطره باران
بیا آماده شو؛ این راه سخت است
خدایت را صدا کن با دل و جان
بکش آهی که اعمالت بسوزد
بکن عزمی که بخشد بر تو ایمان
نصیحت ها اگر چون نیشتر بُود
رهایت میکند از بند و خُسران...
🌹🍀🌹
#شعرازهمسرشهیدمحمدرضاالوانی
#نشرحداکثری
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani