eitaa logo
کانال رسمی شهید محمد رضا الوانی
1.2هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
11.5هزار ویدیو
161 فایل
*اللهم عجل لولیک الفرج* شهیدمدافع حرم در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: ‌اللهم أخرِج حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا... تاریخ تولد:1361/1/2 تاریخ شهادت:1395/7/7 مزارشهید:باغ بهشت همدان «زیرنظر همسر شهید» ادمین پیشنهادات: @aabdozahraa315
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 متوکّل عبّاسی، (علیه السلام) را زندان کرد. در همان ایّام بنا شد مردم نماز استسقاء بخوانند، مسلمانان رفتند نماز استسقاء خواندند، امّا باران نيامد. ها گفتند يک فرصت هم به ما بدهيد، يکشنبه را براي مسيحي ها گذاشتند آنها رفتند نماز را خواندند و باران آمد. مسلمان ها خيلي مضطرب شدند، يکي دو هفته ي ديگر مسلمانان برای نماز رفتند اما باران نيامد. باز مسيحي ها رفتند دوباره باران آمد. متوکّل خدمت امام هادی علیه السلام آمد گفت: آقا به داد دين جدّت برس. حضرت فرمودند به يک شرط من قبول مي‌کنم. فرمودند به این شرط که هر چه زنداني داري آزاد کنی. متوکّل گفت باشد و همه را آزاد کرد. بعد حضرت فرمودند بگو يک بار ديگر ها برای نماز بیایند وقتی مسیحی ها به همراه خود آمدند و مشغول نماز شدند، ابرهاي سياه شروع کرد بالای سرشان جمع شد. 🌧⛈ 🔸حضرت فرمودند: دست این کشیش را باز کنید و نگه داريد. دستش را نگه داشتند، بعد حضرت جلو رفتند و تکه استخواني که در دستش مخفی کرده بود را برداشتند. بعد حضرت فرمودند که اين استخوان يک پيامبر است که باید پوشيده باشد زير آسمان که برده می شود رحمت خدا اقتضا مي کند که باران بیاید. این ها اين را پيدا کرده اند و از آن استفاده می کنند. بعد حضرت فرمودند اين استخوان را از او بگيريد. وقتی از او گرفتند حضرت به مسیحی فرمودند حالا برو دعا کن که دیگر بارانی نیامد. آیت الله سید علی حسینی میلانی نیز در کتاب خود با عنوان«پیشوایان هدایتگر» به این داستان اشاره کرده و آورده است: مسلمانان سه روز براى استسقا به بیرون شهر رفتند، ولى باران نبارید، امّا روز چهارم بزرگ نصارا با رهبانان و براى استسقا به بیرون شهر رفتند و باران بارید. روز بعد نیز همین طور شد و در اثر این امر، مسلمانان به شک افتادند. امام هادى علیه السلام در زندان بود، خلیفه پیغام فرستاد که اُمّت جدّت را دریاب! روز بعد جاثلیق به همراه رهبانان براى دعا بیرون رفتند، امام هادى علیه السلام نیز در جمع یاران خود به بیرون رفتند، وقتى جاثلیق دست به دعا برداشت، امام هادى علیه السلام به یکى از همراهانش دستور داد آمد و مشت او را باز کرد و استخوانى را که در دستش بود، گرفت و دوباره هوا آفتابى شد، آن گاه حضرت به او فرمود: اکنون دعا کن! او دعا کرد و دعاى او مستجاب نشد و شک و شبهه از بین رفت و آن جا گفتند: امام علیه السلام اسلام و مسلمانان را از انحراف نجات داد. او دعا کرد، امّا هوا آفتابى شد، خلیفه پرسید: اى ابامحمّد! این استخوان چیست؟ فرمود: هذا رجل مرّ بقبر نبی من أنبیاء الله، فوقع فی یده هذا العظم، و ما کشف عن عظم نبی إلاّ هطلت السماء بالمطر این مرد از کنار قبر یکى از پیامبران الاهى عبور کرد و این استخوان را به دست آورد و استخوان هیچ پیامبرى ظاهر نشود مگر این که باران فرو مى ریزد. http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani