در نجف مهمان مولا بود جمع مومنین
خواست آنها را کند سیرابِ جام انگبین
فاطمه برخاست از خوبان پذیرایی کند
با شتاب آمد جلو بانوی جان ام البنین
گفت بی بی جان مبادا باشم و دستان تو
اخت باشد با سیاهی یا سفیدی، نازنین!
هستم اینجا خادم درگاهتان هر روز و شب
جان فدایت شاهبانوی زمان! ماه زمین!
هستیام را دادهام در راه اهل بیتتان
باز هم قربانتان دارایی این کمترین
پس به من بسپار هر امری که داری و فقط
صدر مجلس باش و کار خادم خود را ببین
راستی آن مشک کوثر را بده عباس من
تا بگرداند به فرمان امیرالمؤمنین
#یاامالبنینسلاماللهعلیها
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh