eitaa logo
کانال رسمی شهید محمد رضا الوانی
1.2هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
11.5هزار ویدیو
161 فایل
*اللهم عجل لولیک الفرج* شهیدمدافع حرم در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: ‌اللهم أخرِج حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا... تاریخ تولد:1361/1/2 تاریخ شهادت:1395/7/7 مزارشهید:باغ بهشت همدان «زیرنظر همسر شهید» ادمین پیشنهادات: @aabdozahraa315
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌱این روزها بی قرار است برای . برای قطعه ای از بهشت به نام . با کوله بار سنگین غفلت بروی، سرت را بگذاری روی خاکش و دلت را بتکانی، پیمان های شکسته را وصله ی بزنی و باز هم ضامنت شوند😞 🍃دل را به پرچم یا حسین(ع) و یا اباصالح المهدی(عج) گره بزنی. مداح، روضه ی علی اکبر و ارباب را بر دل های مرده بخواند و راوی از بازی رزمنده ها با خدا در میدان جنگ بگوید و چشم ها، قصه ی ندامت را ببارند😭 🍃امروز قصه عشق بازی ست که از معبر سخت شهادت عبور کرد. حجت الله رحیمی، عکس شهدا درگوشه گوشه ی اتاقش جا خوش کرد و مقدمه راهش شد. 🍃به دنبال عشق بود در بیابان های شلمچه. خادم، مداح و عاشق شد. شهادت را در سرزمین شقایق های خونین گرفت. آنقدر گفت تا در لباس خادم الشهدا به رسم حضرت مادر، با و صورت کبود شهید شد😓 🍃شهید همتِ نسلِ جدید، راهش را پیدا کرد و رفت. حال ما مانده ایم و دلهای ملتهب از ، پاهای خسته از رفتن های اشتباه و گاه صدایی شبیه به اینکه از پشیمان شده اند، به گوش می رسد‌.گویی خون های شهدا را نمی بینند.کاش شهدا را بخوانند.‌ شاید بیدار شوند‌‌ و بدانند با این انقلاب و خون ها چه می کنند و در ظاهر بی خبرند از اتفاق های مملکتی که مسئولش هستند. ♡♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۲۴ اسفند ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۸ اسفند ۱۳۹۰. خرمشهر 📅تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ 🥀مزار شهید : باغملک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👇 🔸خدا نکند که خاطره شهادت تازه شود آن وقت است  قلب مادر از جا کنده میشود   که در سرگردان بود تا محل شهادت فرزندش را ببیند.من که  جان از بدنم رفت،سردشت تو با دل مادر چه کردی.!😭 روزی که به محل شهادت رفتم حس کردم در دنیای دیگری هستم حال خوبی نداشتم اما خدا ی مهربان کسانی را سرمسیرمن قرار داده بود که هوای من را داشته باشند  کم کم به محل نزدیک شدم مدام به خودم دلداری میدادم  امامگر میشد!! داشتم از درون میسوختم کم کم که نزدیک ترشدم تپش قلبم بالا تررفت کوله پشتی محمدم روی دوشم بوداما آنقدردرخودم غرق بودم که ناگهان دیدم نه کوله دستم هست نه کیفم. با توکل برخدا هرچه بالاترمیرفتیم راحس میکردم دائم ذکر را میگفتم تاازته قلبم دادنزنم... به که رسیدم دل تودل نداشتم از خداخواستم که بردلم رحم کندکه باآرامش به محل شهادت محمدم بروم.. قلبم ازخودم بیشتر عجله داشت،تپش قلب امانم رابریده بود  رابستم به داشتم بالامیرفتم دیدم راحس میکنم با صدای بلند گفتم محمدم کجا افتاده بودی مادر؟ دیدم یکی از برادرها گریه کنان گفت مادرجان من شرمندتم دقیقا زیرپای شما محمد شهید شده بودگفتم یا زهرا یا زهرا سجده زدم بر جایی که محمدم به سنگ های سردشت گذاشته بود ،پسرم چه ناجوانمردانه پر پر شد.. اما یک لحضه به یادحضرت زینب افتادم از خودش صبرخواستم تا آرام شوم یک را به نشانه گذاشتم تا وقتی که توان داشته باشم سری بزنم... «محمدم فدای حضرت علی اکبر»
🕊⃢🌷 🔹سوم اردیبهشت ماه 1366 گردان یا زهرا(سلام الله علیها) به فرماندهی وارد عملیات شدند. رمز عملیات (سلام الله علیها) بود. 🔸محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم... 🔹صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود. 🔸یکی از دوستانش(آیت الله استاد شهید) از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود. 🔹از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از حضرت زهراخواندی، چیشد آخرش؟ 🔸محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید، گفت: همینکه تو بغل پسرش (عج) جان دادم برایم کافیست. 🌷 شادی روح شهدا صــــــــــ🌷ــــــــــلوات   http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
بر شانه می‌آورد تا بانو نیافتد آرام تا این شمع از سوسو نیافتد پروانه بود و دورِ مادر چرخ میزد حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد تا دید می‌آید حرامی سویشان گفت ای کاش راهِ نانجیب این سو نیافتد خیلی حواسِ مجتبیٰ جمع است اینجا زخمی دگر این دفعه بر بازو نیافتد وقتی که زد سیلی تقلا کرد طفلی یعنی اگر اُفتاد هم با رو نیافتد پهلویِ او تازه شکسته بود اُفتاد اما نشد بر خاک از پهلو نیافتد ای کاش دیوارِ گذر احساس هم داشت ای کاش جایِ سنگ بر اَبرو نیافتد یکروز در گودال هم می‌گفت مادر زینب بیا از رویِ زین با رو نیافتد قاتل رسید و مادرش فریاد می‌کرد ای کاش بر این سینه با زانو نیافتد ای کاش آبی رویِ این لبها بریزد یا اینکه دستش بر سرِ گیسو نیافتد : 💔 راز سربسته ی چشمان فاش شده بعد از این لرزش در خواب حسن را چه کنم؟ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
توجه توجه📣📣📣📣📣 حجــــــاب مانند اولین خاکریز جبهه است که دشمن برای تصرف سرزمینی حتماً باید اول آن را بگیرد… با لبیک همه میایم✌ سه شنبه بیست چهارم آبانماه سخنران: سردارامیری (فرماندهی انتظامی همدان) ساعت۱۵:٠٠ مکان: شاه زاده حسین (میدان امام خیابان شهدا) http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
قامت سرو در آن کوچه بهم ریخته بود زهر انگار ز سر تا به قدم ریخته بود هر قدم، زیر لبش ناله ی داشت دردها بود که بر زانوی خَم ریخته بود گفته بود از غمِ خود پیشِ اباصلت کمی وای اگر دیدی عبا روی سرم ریخته بود با سر و صورت و زانو وسط حجره فتاد همه ی عرش، کفِ حجره ی غم ریخته بود مثل یک مار گزیده، به خودش می پیچید یادِ گودال در آنجا ز قلم ریخته بود خوب شد زودتر از مرگ، جوادش آمد دید بر جان پدر، زهرِ ستم ریخته بود روی زانوی پسر، جان پدر بر لب شد روی لبهای پسر نوحه و دم ریخته بود آه، این واقعه در کرب و بلا برعکس است اشکِ بابا به پسر، پیش حرم ریخته بود پدری پیش پسر با سرِ زانو آمد چه پسر، آه که سر تا به قدم ریخته بود إرباً إربا شده بود آن قد و بالای رشید یک بدن بود ولی چند رقم ریخته بود دست خواهر که سرِ دوش برادر افتاد دید احوال حسینش چه بهم ریخته بود خوب شد آمدی ای خواهر مظلومه ی من غم عالم به خدا روی سرم ریخته بود : رونقی نیست اگر در دل دیوانه ی من می روم و از صفا می گیرم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، شهادت غریب الغربا، امام مهربانیها، حضرت تسلیت و تعزیت باد🏴 http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
تو طفل بودی و حتی گمان نمی کردی میان کـوچه کسی هتک حرمتـی بکند به مادری که خداوند کـوثرش خوانده کسی لـگـد بزند یا جسـارتـی بکند به قصد خانه از این کوچه ها گذر کردید ولی چه حیف که مادر به مقصدت نرسید چو دستهای بزرگش به قصد سیلی رفت "پریدی از سر جایت ولـی قَـدَّت نرسید" ز روی پوشیه زد تازه این چنین شده است چه خوب شد که تو آن جا مراقبش بودی چـو برق از سـر مـادر پرید و می افتاد چه خوب مثل عصـایـی مراقبش بودی هنوز لحظه ی رفتن میان کوچه ی تنگ تـو با تمـام تصـاویر درد سـر داری نگاه کردم و دیدم نوشته به روی لخته ی خونی که از جگر داری : نام حَـسَــن که می شنوم روضــه ها همان روز دوشنبه، کوچه ی باریک و مادر است🏴🥀🦋 سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخیر، ، سالگرد ارتحال ملکوتی (ره) تسلیت‌ باد🏴 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani