eitaa logo
شهید موسوی نژاد
385 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
🌷🌷 اینجا قراره که فقط و فقط از #شـهدا درس زندگی بگیریم 🌷🌷 مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن 🌹سرهنگ پاسدار شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد ولادت: خمین ۱۳۴۸/۲/۱     شهادت: منطقه سردشت ۱۳۹۰/۴/۳۰ مزار:گلزارشهدای قم "روزانه خواندن زیارت عاشوراراامتحان کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
عملیات تأخیری اینا نذاشت پیغمبر به بیت‌المقدس برسه... خب این پیغمبر طبق اطلاعات اونا دوازده تا جانشین داره اولشون علی بن ابیطالب خب پیغمبر از دنیا رفت علی پرچم رو برداره همونطور که اگه پیغمبر اونجا رو میگرفت دیگه اونجا ازدست اسلام بیرون نمی رفت علی می رفت اونجا رو فتح می کرد اونجا دیگه ازدست اسلام بیرون نمیره... پس اینا از قبل میدونن این دوازده تا جانشین داره... ما پیغمبرو حلش کردیم جانشینا رو چه جوری حلش کنیم؟! 🤔 داستان رو طراحی کردن گفتن درون سیستمش نفوذ میکنیم یه نفر رو رشد میدیم میاریم بالا بعد از اون به جای جانشین خودش این به قدرت میرسه... این جناب ابوبکرو آوردن با دو دستورالعمل: ۱- آقا تو در کنار رسول الله جوری کار میکنی که همه فکر کنن تو دوم اسلامی... ۲- سازمانی رو تشکیل میدی که این سازمان معتقد باشه بعد رسول الله تو باید رئیس باشی...
میدونید که ابوبکر در مکه تاجر بود، ابوبکر جزو باسوادای مکه بود... وقتی پیغمبر مبعوث شد تجار و گنده ها هیچ کدوم به پیغمبر ایمان نیاوردن همه با پیغمبر دشمنی کردن هر کسی به پیغمبر گرایش پیدا کرده بود یا جوان بود یا برده... ابوبکر سن و سال دار، تاجر ، یهو اومد ایمان آورد همه نظرها اول کار به ابوبکر جلب شد!! موقعی که ابوبکر اومد مسلمون شد ۴۰ سالش بود علی بن ابیطالب ۱۳ سالش بود شما حساب بکنید تو جمع مسلمونا ابوبکر ۴۰ ساله وارد میشه، علی بن ابیطالب ۱۳ ساله هم وارد میشه کی به علی نگاه میکنه؟! هیشکی... همه جلوی پای ابوبکر بلند میشن چون تنها تاجری بود که به پیغمبر ایمان آورد در کنار پیغمبر پول خرج می کرد حرف میزد همه چشمها به ابوبکر بود جوری که توی مکه همه ابوبکر رو نفر دوم بعد از پیغمبر میدونستن تا پیغمبر اومد مدینه...!! ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاضری وضع عادی زندگیت رو بهم بزنی؟ جرم مردم مدینه بعد از پیامبر این بود که حاضر نشدند زندگی عادی خود را تغییر بدهند! 👈🏻 این کلیپ از جلسه اول مبحث "ضرورت شناخت امتحانات الهی" تهیه شده است.
شهید موسوی نژاد
#نفوذ و #دشمن_شناسی یه مطلبی براتون بگم تو قرآن این آیه را داریم خدای متعال به پیغمبرش میگه اَلَم
و گفتیم که یهودیا حاکمیت جهانی رو میخوان و دنبال این حاکمیت جهانی بودن، هرچی پیغمبرم اومد خلاف اینا حرف زد، زدن پیغمبره رو از بین بردن... آخرین پیغمبری که زدن از بین بردن و مفقود الاثر شد حضرت عیسی بود الان تکلیف حضرت عیسی معلوم نیست که کجاست؟! چون یهودیا میگن کشتیمش مسیحی ها میگن اینا راست میگن کشتنش ولی سه روز بعد زنده شد از قبر اومد بیرون رفت آسمون ما میگیم نه بابا اشتباه کردید نکشتینش خب حالا نکشتینش چی شده؟! یه عده ای از ما میگیم به مرگ طبیعی از دنیا رفت امام زمان عجل الله که بیاد، این از قبر زنده میشه میاد بیرون... یه تعداد میگن نه ایشون اصلا نمرده خدای متعال ایشون رو زنده برده آسمون در یه جایی مستقره امام زمان عجل الله بیاد میاد... شد چند تا قول؟! چهارتا ۱- مرده... ۲- مرده زنده شده... ۳- مرده، زمان امام زمان زنده میشه... ۴- اصلاً نمرده زنده اس... دیگه از این مفقودالاثر تر نمیشه!!
این کار، کار یهودیا بود بعد از اون پیغمبر ما مونده... برای مقابله با پیغمبر ما، سه تا برنامه رو طراحی کردن ۱- ترور میخواستن یه کاری کنن که پاش به زمین باز نشه (توضیح دادیم) ولی نتونستن چون خدای متعال پیغمبرو نجاتش داد ۲- یه کاری کنن این به بیت المقدس نرسه و موفق شدن (عزیزان من اینو بدونید دو نقطه در این عالم اگر گرفته بشه و تحت اختیار اسلام و مسلمونها و امام مسلمین قرار بگیره دنیا اصلاح میشه یکی کعبه و مکه یکی بیت المقدس این دو نقطه تحت اختیار امام عدل قرار بگیره دنیا اصلاح شده) از اولم پیغمبر اکرم دنبال همین بودن اون اول که پیغمبر مبعوث شد خدای متعال اول و آخر حرکت رو به ایشون نشون داد در کِی؟! در اسراء سُبحانَ الَذِی اَسرَاء بِعَبدِهِ ی لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرَامِ اِلَی المَسجِدِ الاَقصَی الَّذِی بَارَکنَا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءَیَاتِنَا اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ خدای متعال در یه شب پیغمبرو از مکه برد مسجد الاقصی... یا رسول الله اینجا تا اینجا باید فتح بشه، فتح شد کل دنیا تحت اختیار اسلام قرار میگیره...
اون بیت المقدس جایی ست که یهود رو اون ادعا داره برای اینکه به حاکمیت جهانی برسه از اونجا باید شروع کنه لذا قبل از اینکه پیغمبر به دنیا بیاد اومدن از مدینه ی امروز تا خود بیت المقدس مانع گذاری کردن پیغمبر وقتی مبعوث شد در عبور از این موانع انقدر معطل شد تا سال نهم هجری رسید به آخرین مانع آخرین مانع موته بود در موته نیرو فرستاد که موته رو بگیرن هر سه نفری که حضرت برای فرماندهی فرستاده بود شهید شدن سپاه شکست خورد برگشت پیامبر اکرم وارد سال دهم که شدن جبرئیل گفت: یا رسول الله بیا برو حج رو یاد مردم بده آخر عمرته!! حضرت اومد حج رو یاد داد برگشت مدینه سپاه اسامه رو تشکیل داد که اینا برن موته رو بگیرن پیغمبر از دنیا رفت... برای همین پیغمبر وارد بیت المقدس نشد...
خب اینها می دونستن که این پیامبر ۱۲ تا جانشین داره اسم این ۱۲ نفرم تو تورات اومده و اینا خوب میشناسن خب پیغمبر که از دنیا رفت اولین جانشینش علی هست علی پرچمو برداره بیاد بزنه موته رو بگیره بیت المقدس دست علی بن ابیطالب بیوفته کار تمومه... چرا؟! چون همانطور که اگر پیامبر بیت المقدس رو بگیره بر دنیا مسلط شده جانشینش هم بگیره بر دنیا مسلط شده... خب ما پیغمبرو یه کاری کردیم به بیت المقدس نیومد علی رو چه کنیم؟! جانشینا رو چی کار کنیم؟! اومدن این برنامه نفوذ رو طراحی کردن که چی؟! ما کاری میکنیم حکومت بعد از او به دست جانشینش نرسه... به دست کسی برسه که ما میخوایم این راهش چیه؟! اینه که یه نفوذی بفرستیم... نفوذی چه جوری بفرستیم؟! از اولی که پیامبر اکرم آمدن دعوتشون رو تو مکه علنی کردن یه نفر اومد به نام ابوبکر گفت من اسلام آوردم...
ابوبکر تاجر بود، سنش بالا بود، باسواد بود، مورد قبول مردم بود... تو جوی که همه ی اینایی که به پیغمبر ایمان آوردن یا جوانن یا برده، ابوبکر یهو اومد اسلام آورد... جو مکه رو شکوند انقدر مسلمونا خوشحال شدن که خب الحمدلله یه تاجر اومد به پیغمبر ایمان آورد نتیجه: هر وقت ابوبکر وارد میشد همه جلوی پای او بلند میشدن... یهود دستورالعملش به ابوبکر چیه؟! آقای ابوبکر شما میری مسلمان میشی در کنار رسول الله جوری کار میکنی که مسلمونا فکر کنن تو نفر دوم اسلامی افرادی رو دور خودت جمع کن که اینا معتقد باشن بعد رسول الله تو باید به ریاست برسی اینم به خوبی این کارو انجام داد موفق شد در مکه پیغمبر تا پول نیاز داشت پول میداد پولدار بود دیگه...
بلال حبشی برده بود، مالِکش خیلی آدم بی رحمی بود، بلال رو میخوابوند تو آفتاب سنگ میذاشت روی بلال دیگه نمیتونست تکون بخوره، زیر آفتاب اینو ول میکرد این سنگ آرام آرام داغ می شد بر بدن بلال فشار می آورد، همه ی حرارت و داغی رو بدن بلال بود، اینو یهو سه روز اینجوری نگه می داشت یه خورده آب می ریخت تو دهنش یه لقمه میذاشت تو دهنش بیچاره کرده بود بلال رو... پیغمبر فرمود: که بلال رو بخریم از این وضعیت در بیاد ابوبکر گفت: من میخرم... طرف قیمت بلال رو ۵ برابر یه برده اعلام کرد ابوبکر پول داد بلال رو خرید خب بلال رو خرید حالا بعد ها ممکنه به ذهن بلال بزنه که این ابوبکر آدم خائنیه؟! یعنی بعد از رسول الله ابوبکر بیاد بگه من جانشین پیغمبرم... پیغمبر منو میخواسته به این دلیل به این دلیل... اصلاً بلال احتمال میده که این دروغ بگه؟! میدونید که این بلال بعد رسول الله طرفدار اونا بود؟! بلال حبشی بعد از رسول الله از طرفدارای ابوبکر بود چرا؟! چون ابوبکر اینو خریده بود آزاد کرده بود ابوبکر وقتی وارد اسلام شد یک تلاش وسیعی در جهت مسلمان کردن افراد کرد...
این افرادی که به دست ابوبکر مسلمان می‌شدن بعد از بیست سال اگر ابوبکر یه ادعایی میکرد اصلاً به ذهنشون می زد که این ابوبکر دروغ میگه عثمان، طلحه، عبدالرحمان بن عوف... اینا همه توسط ابوبکر مسلمان شده بودن تو مکه احدی در اینکه ابوبکر نفر دوم اسلامه تردید نداشت اما تو مکه خیلی به درد نمی‌خورد اونجایی که به دردش می‌خورد مدینه بود چرا؟! چون پیغمبر تو مدینه به قدرت میرسه اهالی مدینه نه پیغمبر می‌شناسن، نه علی می‌شناسن، نه ابوبکر... اومده بودن از مکه نیرو ببرن اهالی مکه گفتن نمی تونیم بهتون نیرو بدیم چرا؟! ما خودمون درگیریم... با کی درگیرید؟! یه نفر اومده اینجا ادعای پیغمبری کرده همه رو به هم ریخته... کجاست؟! توی بیت الله الحرام یه کتاب داره میگه این قرآنه!! کتاب دستش نیست حفظه... میگه قرآنه میخونه، سِحرِه... مراقب باش به گوشت نخوره... این رئیس مدینه ای ها بود گفت: خب حالا من که بخوام برم دور بت ها بچرخم چی کار کنم؟! 🤔 گفتن پنبه بذار تو گوشهات نشنوی چی میگه و الا بشنوی دیگه سحر شدی...
این بیچاره پنبه گذاشت تو گوشش دور خونه خدا اومد چرخیدن یهو گفت من چقدر احمقم چرا پنبه تو گوشم گذاشتم؟! بذار ببینم این چی میگه؟! درآورد و اومد گفت: آقا تو چی میگی؟! فرمود: من پیغمبرم گفت: حرفت چیه؟! بخون ببینیم‌‌‌... فرمود: إذا وَقَعَتِ الوَاقِعَه لَیسَ لِوَقَعتِهَا کَاذِبَه خَافِضَهٌ رافِعَه... این گوش کرد... عه آقا عجب حرف های قشنگی میزنی گفت: به چی دعوت می کنی؟! فرمود: دعوت می کنم به این که همدیگرو نکشین، قطع رحم نکنین، همه دور یه خدای واحد... گفت: این حرف هایی که تو می زنی که خوبه پس اینا برای چی با تو دشمنی می کنن؟! فرمود: به خاطر همین حرفها... گفت: خاک تو سر اینا کنن تو به درد اینا نمیخوری بیا بریم مدینه چرا؟! گفت: ما چند ساله سر حکومت مدینه با هم دعوا داریم اوس خزرج رو میزنه، خزرج اوس رو میزنه... تو خیلی آدم خوبی هستی تو بیا نه رئیس از اونا، نه از ما تو رئیس شو فرمود: اینجوری که نمیشه بیام باید مسلمون بشید... گفت: آقا میریم مسلمون میشیم راه اسلام چیه؟! راه اسلامی اینه...
فرمود برو اگر مسلمان شدن، بعد بیایید دعوت بکنید تا بیام... آقا یه نفر رو بفرست بیاد اونجا اسلام رو تبلیغ کنه!! باشه کی بیاد؟! مصعب بن عمر این چند سالشه؟! ۱۷ سالش چی بلد بود؟! هیچی قرآن هر چی نازل شده بود حفظ کرده بود پدر مصعب یکی از بزرگترین پولدار های مکه بود این ۱۵ سالش که بود کلام پیغمبرو شنید اومد نشست آقا قرآن می خوند، شنید عجب چیز عالیه... مسلمان شد رفت خونه به باباش گفت: من مسلمان شدم!! باباش گفت: غلط کردی برو بیرون!! گفت: چشم پاشد بره باباش گفت: صبر کن این لباس هایی که تنته مال منه، لباسها رو بده برو بیرون... گفت: آقا اینجوری عریان که نمیشه رفت میرم بیرون لباس ها رو برات میارم... رفت تو کوچه ها گشت یه پارچه ای پیدا کرد پیچید دور خودش لباس ها رو درآورد گفت بابا این لباسا، ما رفتیم... این بچه پولدار از لای زرورق در اومده رفت خدمت پیغمبر فرمود: چرا اینجوری هستی؟! گفت: آقا بابام بیرونم کرد... حضرت لباس به این داد... ادامه دارد...
شهید موسوی نژاد
#نفوذ و #دشمن_شناسی گفتیم که یهودیا حاکمیت جهانی رو میخوان و دنبال این حاکمیت جهانی بودن، هرچی پیغم
و خورد به چی؟! به شعب ابی‌طالب همون اول با پیغمبر اومد تو شعب هرچی قران برای پیغمبر نازل شده بود میخوند، این حفظ می‌کرد... اینا(مردم مدینه)کی اومده بودن؟! سال دوم شعب بود، این آقا شده بود ۱۷ سالش گفتن آقا یه نماینده بفرست تو مدینه اسلامو توضیح بده فرمود: مصعب برو... شما اگه بخوای اسلام رو توضیح بدی قرآنو بلد باشی توضیح دادی، لازم نیست تفسیر قرآنم بلد باشی بابا الان به تک تکتون بگن آقا متّقی کیه؟! خب تعریفش خیلی راحته الم ذالِکَ الکِتَابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدیً لِلمُتَّقِین الَذِینَ یُومِنُونَ بِالغَیبِ وَ یُقِیمُونَ الصَلَاةَ وَ مِمَا رَزَقناهُم یُنفِقُون... آیات اول سوره مبارکه بقره تمام شد و رفت این شد متقین پیچیده نیست خیلی هم راحته... این هم رفت اونجا... آقا مدینه ای ها مسلمون شدن هیئت آمد یا رسول الله بیا سال یازدهم به هیئتشون فرمود این تعداد کمه برید بیشتر بیایید... حج سال دوازدهم پانصد نفر اومدن بین اینا ۷۰ تا انتخاب شدن و رفتن با پیغمبر قرارداد بستن فرمود: برید منتظر باشید میام از سال ۸ بعثت تا سال دوازدهم تو مدینه صحبت پیغمبر بود همه دوست داشتن ببیننش، ولی پیغمبر نیومده بود...
(خدا رحمت کنه حضرت امام وقتی از ایران تبعید شد به نجف بعد از ۱۵ سال می خواست برگرده مردم ما، هی نام امام رو شنیده بودن خیلی مشتاق بودن ببینن وقتی اعلام کردن امام از پاریس داره میاد، از مجموعه ایران مردم اومده بودن تهران که چی؟! امام رو ببینن...) مدینه ای ها هم همین وضعیت رو داشتن از سال هشتم منتظر پیغمبر بودن یهو اعلام کردن پیغمبر میخواد بیاد جماعت اومدن دم مسجد قبای فعلی که این با مدینه پنج کیلومتر فاصله داره اومدن اینجا که پیغمبر میاد ازش استقبال کنن خب آقای ابوبکر اگر بخواد برای مردم مدینه نفر دوم اسلام معرفی بشه راهش چیه؟! راهش اینه که با پیغمبر بیاد مدینه... پیغمبر میخواد بیاد دیگه تنهایی داره میاد مردم یهو نگاه میکنن میگن: این کیه؟! پیغمبر!! هورا پیغمبر... این کیه؟! ابوبکر!! هورا ابوبکر... این زیرک دنبال این مطلب بود... پیغمبر میخواست اینو ناکامش کنه نیاد...
خب پیغمبر چی شد از مکه اومد بیرون؟! اول اینو بدونید پیغمبر نمی‌خواست با پای خودش از مکه بیرون بیاد چرا؟! اگه پیغمبر همین جوری میومد بیرون می گفتن، آهان این دنبال قدرت بود، دنبال حکومت بود، تا دید تو مدینه میتونه ول کرد رفت... آخه پیغمبر فرمود من برای هدایت اومدم دیگه تو اگه برای هدایت اومدی چرا شهر خودتو ول کردی رفتی؟! پیغمبر انقدر تو مکه موندن تا بیرونش کنن... هرکی بگه آقا چرا ول کردی؟! بگه منو بیرون کردن... بنابراین با مدینه‌ ای ها قرارداد بسته بود برید میام گفتن: آقا کی میایی؟! فرمود: برید هر موقع خدا اجازه داد میام این بندگان خدا هر روز میومدن اونجا ابوبکر هی میومد به پیغمبر می‌گفت: آقا خدا اجازه نداد؟! نه کی اجازه میده؟! چه میدونم !! پیغمبرو ول نمی‌کرد صبح، ظهر، شب با پیغمبر بود...😐
مشرکین وقتی اون قرارداد رو فهمیدن جلسه درونی گذاشتن که اینو بکشیمش میخواد بره... چی کار کنیم؟! چه جوری بکشیمش؟!🤔 تو کوچه پس کوچه ها که نمیشه پیغمبرو زد، پیغمبر زورش زیاد بود تو خندق، وقتی این خندق رو میکندن رسیدن به یه سنگ خیلی گنده هرچی دیلم و کلنگ می‌زدن سنگ نمی شکست کار گیر کرده بود پیغمبر اومد کلنگ رو گرفت با سه تا ضربه سنگ رو شکوند... پیغمبر اکرم قوی بود کسی از نظر فردی حریفش نبود بنابراین این رو باید تو حالت خواب دسته جمعی بزنیمش... طراحی کردن گفتن شب تو خونه که خوابید، میریزیم می کشیمش (۱۴ نفر یکیشون خالد بن ولید بود اون شمشیر زن ماهر...) خب کدوم خونه میخوابه؟! تعقیب مراقبت گذاشتن تو این خانه... بالای این خونه مراقبت ثابت گذاشتن جبرئیل اومد فرمود: اینا امشب میخوان تو این خونه تو رو بکشن از این خونه باید فرار کنی بری...
چه جوری برم؟! تو قبلاً علی رو بفرست تو این خونه تو یکی از این اتاقا، دور تا دور اتاق اتاقه (شهر مکه هم میدونید کوهستانیه همین بالای کوه وایسه توی خونه رو میبینه) علی رو از قبل بفرست تو این خونه پنهان بشه، اینا میخوان آخر شب حمله کنن نزدیکای صبح... برو سر جات بگیر بخواب، نیمه شب که شد از اتاق بیا بیرون برو اونجایی که علی هست علی بره جای تو بخوابه... خب اون بالا نگهبانه یهو نگاه کرد دید عه پیغمبر اومد بیرون گفت: آماده باش!! داره میاد بیرون شبح میدید تاریک بود گفت: راحت باشید رفت گرفت خوابید اونی که از اتاق اومد بیرون پیغمبر بود اونی که رفت خوابید علی بود پیغمبر اومد و رفت... خب از حلقه محاصره رد شد دید عه ابوبکر اونجا وایساده ابوبکر اینجا چی کار می‌کنی؟! گفت: نگران حال شما بودم... (این از کجا فهمید که امشب پیغمبر رو می خوان بزنن؟!)
از صبح تا شب پیغمبرو همراهی می‌کرد وقتی پیغمبر اومد بره تو این خونه نگاه کرد دید عه فلانی و فلانی از مشرکین اطراف خونه دارن پرسه میزنن... گفت: اینا امشب یه کاری میخوان اینجا انجام بدن یا این کشته میشه خیال سازمان یهود راحت میشه... یا نه میره مدینه من باید همراهش برم... پیغمبر اینو دید حالا چی کار کنه؟! اگه بهش بگه برو خونه ات صاف میره به اونا میگه ایناهاش داره میره... همراه با خودش ببره مدینه ابوبکر به هدفش رسیده... چرا؟! این ابوبکر میخواد تو مدینه نفر دوم اسلام معرفی بشه... پیغمبر چی کار کرد؟! نه ابوبکر رو فرستاد به خونه اش، نه به سمت مدینه رفت اصلاً برنامه رو عوض کرد رفت به سمت اون غار سه روز اونجا موند... نتیجه چی شد؟! مدینه‌ ای ها هِی انتظار کشیدن دیدن آقا نمیاد نیومد طبق قرار، حتماً حادثه اتفاق افتاده!! مراسم استقبال به هم خورد قرار شد یه نفرو بفرستن بره مکّه بگن آقا چرا نیومدی؟! مراسم استقبال به هم خورد رفتن... پیغمبر اکرم حرکت کرد به سمت مدینه، رسید به قبا هیشکی نبود...
پیغمبر و ابوبکر اومدن از اهالی قبا چهار، پنج نفر تو اون هیئت ۵۰۰ نفره بودن که اومده بودن پیغمبرو دعوت کنن... اینا یکیشون فردی بود به عنوان کلثوم بن هدم این کور بود پیغمبر وقتی وارد قبا شد هیشکی پیغمبرو نمی‌شناخت از اهالی پرسید: این منزل کلثوم بن هدم کجاست؟! گفتن: فلان جا... حضرت اومد در زد این آقا کور بود دیگه عصا زنان اومد درو باز کرد کی هستی؟! رسول الله عه آقا تشریف آوردید؟! بله آقا تا دیروز جمعیت معطل شما بود... رفتن منزل... : پیغمبر اکرم بین این پنج شش نفری که اومده بودن مکه چرا رفت سراغ کلثوم بن هدم؟! این ابوبکرو ندید!! کور بود نفهمید کی همراه پیغمبره اینو انتخاب کرد... رفتن آقا به اهالی خبر دادن پیغمبر آمد... ای بابا مراسم استقبال قرار شد از قبا به مدینه انجام بشه جمعیت ریختن و ... یا رسول الله ملت آماده ان بیا داخل!!! فرمود حالا نمیام!! چرا آقا؟! می مونیم تا علی بیاد...
ابوبکر رفت پیش پیغمبر گفت: یا رسول الله مردم معطلن!! فرمود: عیب نداره گفت: اینا چند روزه به زحمت افتادن!! فرمود: مهم نیست گفت: آقا شما یقین داری علی زنده مونده؟! فرمود: نه گفت: خب ممکنه علی کشته شده باشه... فرمود: ابوبکر اگه علی آمد ما وارد مدینه میشیم، نیومد من اصلاً وارد مدینه نمیشم این دید نه پیغمبر از جاش تکون نمیخوره میدونید چیکار کرد؟! پیغمبرو ول کرد رفت مدینه چرا؟! خیلی زرنگ بود دید الان پیغمبر به اهالی گفته من منتظر علی ام همه براشون مسئله شده که این علی کیه که پیغمبر شهرو به خاطر اون معطل کرده...؟!🤔 الان همه منتظرن که علی بیاد علی از راه برسه یه شتر واسه پیغمبر میارن، یه شتر واسه علی میارن، جماعت همه پشت شتر، ابوبکرم باید دنبال شتر بدوئه ول کرد رفت شد رئیس هیئت استقبال... چگونه دنبال این بود که خودشو نفردوم اسلام معرفی کنه
اومدن... پیغمبر اکرم مسجد ساختن، روبروی خانه پیغمبر زمین خرید چون همه خونه ها کنار مسجد بود پیغمبر در خانه شون به مسجد باز میشد بغلشم یه اتاق درست کردن برای علی بن ابی طالب اینم درش به مسجد باز می شد این اومد اون رو به رو اونجا زمین خرید در خونه اشو باز کرد به مسجد اونجا می نشست هرکی میومد با پیغمبر کار داشت می دوید می رفت بغل پیغمبر مینشست... جبرئیل آمد گفت: این درهایی که به مسجد باز شده همه رو ببند فقط در خانه خودت و علی باز بمونه... این نگاه کرد دید عه منفذ اطلاعاتی داره بسته میشه... عُمرو فرستاد گفت: عمر برو به پیغمبر بگو که میشه من یه پنجره باز بزارم؟! اومد گفت پیغمبر فرمود:نه باید ببندی دوباره اومد گفت: یا رسول الله ما خیلی دوست داریم تو رو ببینیم به اندازه یه بند انگشت اجازه بده ما باز بزاریم هر موقع بخوایم ببینیمت اینجوری بتونیم نگات کنیم... فرمود: به اندازه یه سر سوزن هم حق نداری باز بذاری برو ببند...
دیگه ابوبکر مسجد رو ول نمیکرد کنج مسجد می خوابید هر هیئتی میومد با پیغمبر ارتباط برقرار کنه زود پا میشد میرفت... پول خرج می کرد... پیغمبر نماز شب میخوند این نماز شباش از پیغمبر بلندتر بود وَلَاالضَّالِینَ اش رو از پیغمبر بیشتر می‌کشید جوری که همه توجه ها به ابوبکر بود رسید به سال دهم هجری سالی که پیامبر میخواد از دنیا بره شده بود نفر دوم اسلام به گونه ای که اگر پیغمبر راجع به این ابوبکر دست به افشاگری میزد پیغمبرو میکشتن پیغمبر حجة الوداع اومد سخنرانی کرد فرمود: من به همین زودی ها از بین شما میرم... (ببینید پیغمبر به اینا گفت من به زودی از بین شما میرم حساب کنید وقتی اینو میگه اینا اولین سوالشون چی باید باشه؟! هان؟! که آقا تو داری از دنیا میری جانشینت کیه؟! )🤔 برید همه ی تاریخ رو ورق بزنید اگه یه نفر از پیغمبر سوال کرده بود که جانشین تو کیه؟! ادامه دارد...
خصوصا شب یلدای امسال که مقارن با شب چهارشنبه و توسل به امام زمان عج هست را قدر بدانیم ومهمان سفره مناجات در جمکران باشیم ودعا کنیم برای صاحب خانه
شهید موسوی نژاد
#نفوذ و #دشمن_شناسی خورد به چی؟! به شعب ابی‌طالب همون اول با پیغمبر اومد تو شعب هرچی قران برای پیغ
و نپرسیدن!! چرا نپرسیدن؟! ببینید یا اینا باید قوم خنگی باشن که اصلاً نمی فهمیدن پیغمبر یعنی چی؟! مُردن پیغمبر یعنی چی؟! که این نمیشه... میفهمیدن یا اینکه قضیه براشون حل شده بود... یعنی چی؟! یعنی میدونستن پیغمبر از دنیا بره جانشینش کیه...!! این دومی درسته فکر می‌کردن جانشین کیه؟! ابوبکر به چه دلیل؟! به دلیل اینکه پیغمبر اکرم علی را معرفی نکرد فرمود: من از بین شما دارم میرم و بین شما دو لنگر باقی میذارم ۱- کتاب خدا ۲- عترتم، اهل بیتم و این دو تا هرگز جدا نمیشن مگر اینکه در حوض به من وارد بشن در آخرت خب آقا اهل بیت علی از توش در میاد؟!🤔 آره ابوبکر هم در میاد چرا؟!🤔 ابوبکر چی کاره اس؟! پدرخانم پیغمبره دیگه!! پس شد جزء اهل بیت پیغمبر عمر چی کاره اس؟!🤔 پدر خانم پیغمبره خب میشه جزو اهل بیت!!! عثمان چی کاره اس؟! 🤔 دوماد پیغمبر میشه جزو اهل بیت... همان طور که از این اهل بیت علی در میاد ابوبکرم میتونه در بیاد...
چرا پیغمبر نگفت علی...؟! چه زمانی رهبر میترسه منتخب خودشو به مردم بگه؟! زمانی که منتخب پیغمبر با منتخب مردم یکی نباشه... خدا رحمت کنه امام رو امام توی نامه اش نوشت والله من به بنی صدر رای ندادم... خب چرا اون موقع نگفتی؟! به خاطر اینکه منتخب مردم بنی‌صدر بود... رهبر نمیتونه خلاف مردم حرکت کنه... پیغمبر اکرم وقتی نمیگه علی بن ابیطالب به چه دلیله؟! به دلیل اینکه منتخب مسلمانان با منتخب پیغمبر فرق داره اگر پیامبر بگه علی یعنی خلاف جریان رودخونه شنا کردن، هرکی خلاف رودخونه شنا کنه غرق میشه، چون بالاخره انقدر میری تا خسته میشی دیگه... فلذا نگفت چرا؟! اگر می‌گفت همه ی اسلام از بین می‌رفت تا غدیر خم آمد خدای متعال گفت پیغمبر بگو...