ما بچه های امام زمان باید هم مواظب خودمون باشیم و هم رفقامون...
نکنه خودت بری و رفیقت جا بمونه
یادت باشه چشم امام زمان عجل الله به توئه
یادت باشه لبخند شهدا میتونه برکت زندگیت باشه
خدا خیلی دوستت داره که عشق شهدا رو قسمت دلت کرده
مواظب خودت باش رفیق من...!!🌸
خادمین کانال رو دعا کنین خیلی محتاج دعای خیر شما عزیزان هستیم
یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یعنی ما رو دور میکنه از دنیا محبت حسین علیه السلام..؟!
+ محبت امام حسین..؟!
محبت حسین علیه السلام با دنیا کاری نداره که...
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊🌹
شهید موسوی نژاد
یعنی ما رو دور میکنه از دنیا محبت حسین علیه السلام..؟! + محبت امام حسین..؟! محبت حسین علیه السلام ب
اوصیکم به دیدن این کلیپ زیبا🌸
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ
الصف/۴
خداوند کسانی را دوست میدارد که در راه او پیکار میکنند گوئی بنایی آهنین اند!
ابتدایی ترین و سخت ترین جهاد، جهاد با نَفس است، #با_خودت_بجنگ...
#قرآن_بخوانیم 🍃
اگه توی پادگانت دو تا سرباز رو نماز خون و قرآن خون کردی این برات می مونه
از این پست ها و درجه ها چیزی در نمیاد...
#شهید_احمد_کاظمی🕊🌹
از لغزش دیگران خوشحال مباش، زیرا نمی دانی روزگار با تو چه خواهد کرد...
امیرالمومنین علی علیه السلام
وسط جبهه و جنگ یه گوشه ی خلوت پیدا میکرد و مینشست با خدا درد و دل میکرد ...
استغفار و آرزوی شهادت
تو جای گرم و نرمم نشستم و تنها دلیلم حال نداشتنمه، مدعی ام فقط !
(از شهید شدن فقط آرزوشو دارم...)
#اولبهخودممیگم...
4_5800741705665743411.mp3
10.12M
به تو مدیونم حسین
#پویانفر
شب جمعه شب زیارتی امام حسین علیه السلام است
مُبلّغِ امـام زمـانـت بـاش ...
از حضرت مولانا امام حسـن عسڪری علیه السلام روایت شده که فرمودند:
خدا به موسی علیه السلام فرمود:
اگر میخواهـی ثـواب صـد سـال روزۀ همۀ ایـام در نامـۀ عـملت ثـبت شود ، مـردم را با امـام زمـانـشان آشـنا کـن ...
منبع:
بحارالانوار: جلد ۲ ، صفحه ۴.
خوابی که سرنوشت شهید را نشان داد
✍️همسرم، فضل الله رحمانی با کمپرسیاش به جبهه رفته بود. بعد از پذیرش قطعنامه خبر آوردند، مفقود شده است. خیلی نگران بودم. دو بچه کوچک و یک بچه در راه، نگرانی و سردرگمیام را چند برابر کرده بود. یک شب او به خوابم آمد. بیابان بود و همه جا پر از برف و درختان بیبرگ که سفیدی، شاخههای برهنهاش را پوشانده بود. من همان سرگردانی عالم بیداری را آنجا هم داشتم. دیدم کبوتر بزرگی به سویم میآید. کبوتری که نیمی از بیابان را فراگرفته است و در آن شب تمام بیابان را روشن کرده است. وقتی کبوتر صورتش را به طرف من برگرداند، دیدم شوهرم، فضلالله است. او از من پرسید: «چرا نگرانی؟» گفتم: «خیلی جاها دنبالت گشتهام؛ جهاد، بنیاد و.. اما پیدات نکردم.» گفت: «من اینجا هستم.» پرسیدیم: «اینجا کجاست؟» یکباره دیدم هزاران کبوتر در آسمان پیدا شد.
پرسیدم: «این کبوترها کی هستند؟» جواب داد: «اینها دوستان من هستند. اول اندازه من بودند ولی حالا کوچک شدهاند.» پرسیدم: «اینها از کجا میآیند؟» جواب داد: «همان جایی که به خاطرش جنگیدهاند.» پرسیدم: «مثلاً کجا؟» جواب داد: «آن را دیگر باید خودت بدانی.» پرسیدم: «یعنی تو دیگر به خانه برنمیگردی؟» گفت: «نه! فقط مواظب خودت و بچههایم باش. در ضمن بچهای که به همراه داری دختر است و اسمش هم فاطمه! تو و بچههایت هیچ مشکلی ندارید، با خدا باشید و مطمئن باشید خداوند پشتیبان شماست.» وقتی از خواب بیدار شدم، مطمئن بودم که او شهید شده است. فردای همان روز خبر آوردند که کمپرسی منهدم شده او را پیدا کردهاند، اما هیچ اثری از خود او نیست. آنان نام همسرم را به عنوان شهید مفقودالجسد ثبت کردند.
با همه این احوال دلم رضا نمیداد که بیتفاوت بنشینم و زندگیام را بکنم. باز به دنبال او میگشتم. تا اینکه شبی دیگر خواب دیدم چهار پاسدار سرِ تختی را گرفتهاند و به منزل ما میآورند. کسی روی تخت خوابیده و ملحفهای رویش کشیده شده است. پرسیدم: «او کیست؟» جواب دادند: «همانی که تو به دنبالش میگردی.» ملحفه را از یک طرف کنار زدم، دیدم یک پایش قطع شده است. از طرف صورتش هم کنار زدم دیدم همسرم است. چمشانش را باز کرد و گفت: «فقط آمدهام به تو بگویم این قدر دنبال من نگرد. همان طور که تو ناراحت من هستی، من هم ناراحت تو هستم. زندگیات را بکن. من دیگر برنمیگردم.» گفتم: «آخر جنازهای، قبری…» گفت: «بعضیها اینطور پیش خدا میروند. وقتی از خواب بیدار شدی به خودت تلقین نکن که این خواب دروغ بوده است، مطمئن باش درست است. تو دیگر مرا پیدا نمیکنی، پس مواظب بچهها باش.» وقتی از خواب بیدار شدم تصمیم گرفتم وصیت او را همانطور که در خواب به من توصیه کرده بود، عملی کنم.
📚خاطرهای به یاد شهید معزز فضل الله رحمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعتراف تکان دهنده متهم پرونده شهید آرمان علی وردی: با ناخونگیر ذره ذره گوشتشو کندم...
با ولایت تا شهادت
#به_اشتراک_بگذارید
#خدایاشکرت
برای وجود بنده های قشنگت...
برای همه اونها که مثل خودتن...
همه ی اونها که رنگ تو هستن...
صدای تو هستن...
دست نوازش تو هستن...🌸
آیا من از دوشت باری را که پشتت را میشکست برنداشتم ؟!
الشرح/۲
#قرآن_بخوانیم 🍃
قلبتون رو خونه ی امیرالمومنین علیه السلام کنید
مادرمون حضرت زهرا سلام الله مواظب خونه ی امیرالمومنین هست...
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ
واقعه/۷۴
پس بنام پروردگار بزرگت تسبیح گوی
یه روزی هم میاد که با خودت میگی خدایا شکرت به خاطر چیزایی که می خواستم و نشد
#قرآن_بخوانیم 🍃